راضیه زرگری|مهمترین مشخصه نوجوان استقلالطلبی، هویتخواهی و پیداکردن مسیر زندگی است؛ مسیری که بتواند در آن به تعریفی از خود برسد. یک تعریف منحصربهفرد برای ورود به دنیای بزرگسالی. نوجوانی دوره گذار است برای شناخت خود، دیگران و دنیا؛ برای الگوسازی و زیرورو کردن هر آنچه تا پیش از آن به او دیکته شده است. نوجوان خودش باید دنیایش را بسازد آن هم با خانهتکانی و بازنگری در تمام محتویات ذهنی، باورها و ارزشها که همه این مفاهیم بخشی از فرآیند هویتیابی او محسوب میشود و همزمان، فرصتها و آسیبهای بسیاری پیشرویش قرار دارد. منصوره نیکوگفتار، روانشناس خانواده و کودک و نوجوان، در گفتوگو با «شهروند» از اقتضائات نوجوانی و اهمیت شناخت و درک این گروه سنی و لزوم تحکیم ارتباط عاطفی خانوادهها با نوجوانان میگوید. او معتقد است در فرآیند هویتیابی، نوجوان به چارچوب و نظامی روشن میرسد، اما اگر این فرآیند درست طی نشود، افرادی به جامعه تحویل داده میشوند که خاکستری هستند و تکلیفشان با زندگی مشخص نیست.
در مورد نوجوان امروز، مهمترین ویژگیها، نیازها و چالشهایش کمی توضیح دهید.
نوجوانی دوره گذار از کودکی به بزرگسالی است و بهدلیل ظرفیتهای روانشناختی جدیدی که در نوجوان بهوجود میآید و هنوز از ثبات کافی برخوردار نیست، این دوره جزو سالهای حساس رشد به حساب میآید و میتواند در تمام دوران زندگی فرد تاثیرگذار باشد و چالشها و تعارضات زیادی را با خودش بهدنبال بیاورد. برای اجتناب از این چالشها و تعارضات، شناخت اقتضائات دوران نوجوانی میتواند بسیار مفید و موثر باشد.
مهمترین شاخصه نوجوانی، استقلالطلبی است. اگر کودک تا دیروز بهعنوان یک خردسال بهصورت تام و تمام پذیرای نظرات والدین خود بود و آنها را قهرمانان شکستناپذیر خودش میدانست، امروز نوجوان در نقش منتقد سرسخت والدین خود ظاهر میشود و اغلب نظرات، تصمیمات و عملکردهای آنها را زیر سوال میبرد.
گسترش ظرفیتهای شناختی و رشد تفکر انتزاعی و همینطور رشد قابل توجه آرمانخواهی و ایدهآل طلبی در نوجوان، باعث میشود نه تنها منتقد و معترض والدین خود باشد بلکه منتقد و معترض مراجع قدرت هم میشود. با این همه این ویژگی تهدید محسوب نمیشود. بهطوری که اگر با شناخت روحیات نوجوان و احترام گذاشتن به ظرفیتهای جدیدی که در آنها ظاهر شده، همراه باشد میتواند زمینه همدلی و تعامل با بزرگسالان را فراهم کند؛ چه در نقش والدین، چه در نقش مسئولان مدرسه و چه در نقش سیاستگذاران و تصمیمگیرندگان جامعه.
شاخصترین تفاوتهای نوجوان این دوره با نوجوانی در دهههای گذشته ( از نظر استقلال شخصیتی، تربیت در خانواده ، ارتباطهای اجتماعی و….) چیست؟
یکی از مهمترین چالشهای دوران بلوغ، اختلافنظری هست که والدین و بزرگترها درباره حدوحدود و حریمخصوصی نوجوان دارند بهویژه حیطهای که نوجوان میتواند در آن تصمیمگیری کند. والدین هنوز نوجوان را بهعنوان کودک در نظر میگیرند و در مورد صحت و سالم بودن تصمیماتش در شکوتردید هستند؛ از طرفی خود نوجوان در تصمیمات و کارهایی که انجام میدهد در تزلزل است، همین باعث میشود که والدین هم این تصمیمات و عملکردها را باور نداشته باشند و نگران باشند که مبادا آسیبی متوجه نوجوان شود.
از طرف دیگر بهدلیل گرایشی که نوجوان نسبت به دیگر همسنوسالان خود دارد، مهمترین منبع تاییدش را در همسالانش جستوجو میکند. با اینکه تا پیش از این دوره این نقش را والدین برعهده داشتند، ولی حالا تایید والدین به کمترین میزان خود تنزل پیدا میکند و نوجوان منبع تقویت و تایید خودش را در گروه همسالان خود با همان خطاها و تعارضات مشابه پیدا میکند.
این فرآیند باعث میشود که والدین نتوانند راجع به عملکرد نوجوان به یقین برسند و او را به حال خود رها کنند. بنابراین میزان آزادی و فضایی که نوجوان باید برای خودش داشته باشد محدود میشود؛ منظورم فضای مستقلی است که نوجوان بتواند در آن بهتنهایی تصمیم بگیرد، روابط خود را تعیین کند، راجع به نحوه پوشش خود به سبکوسیاق موردپسندش برسد یا مثلا راجع به آرایش مو، تعاملات اجتماعی، ساعت ورود و خروج به منزل و میزان حضور در فضای مجازی و .. اینها موضوعاتی است که بهطور کلی محل اختلافنظر و سلیقه والدین و نوجوان میشوند.
البته اگر بخواهیم انصاف را رعایت کنیم هم باید به نوجوان حق بدهیم که با توجه به دریافتها و ادراکات جدیدش از زندگی و دنیای پیرامونش، این تمایل را داشته باشد که بتواند بهطور مستقل تصمیماتی برای خود بگیرد و انتخابهایش را دنبال كند. در واقع این موضع نوجوان است، اما از طرف دیگر اگر بخواهیم از موضع والدین به این موضوع نگاه کنیم والدین هم با توجه به اینکه میدانند نوجوانشان هنوز تجربه حضور در سختیها را ندارد و با آسیبها روبهرو نشده و درکی از آسیبها ندارد و ممکن است بهدلیل تصمیماتی که بهواسطه بیتجربگی و هیجانزدگی میگیرد، گاهی اوقات نمیتواند خویشتنداری کند و ورودهای نابهنگام در موضوعات نوجوان دارد. این به معنی بهرسمیت نشناختن فضای تصمیمگیری نوجوان و استقلال او است که میتواند فضای بین نوجوان و والدینش را تیرهوتار کند و رابطه عاطفی را سست کند. در حالی که مهمترین رشته اتصال والدین به فرزندان همان عواطفی است که آنها را به هم پیوند میدهد و اگر این روابط عاطفی کمتر شود نوجوان طبیعتا بیشتر در معرض آسیبها قرار میگیرد؛ آسیبهایی که هنوز قدرت و توان مقابله با آنها را ندارد.
بنابراین بهنظر میرسد که تقویت روابط عاطفی بین والدین و فرزندان بهخصوص در دوران نوجوانی میتواند بهعنوان عامل محافظتی برای او عمل کند و نوجوان را در گروه همسالانش
غرق نکند.
در دو سال اخیر که مدارس حضوری تعطیل بود و آموزشها در بستر اینترنت صورت گرفت و ارتباطات اجتماعی بسیار محدود شد؛ از طرفی حضور در فضای مجازی برای دانشآموزان بسیار بیشتر شد، چه فرصتها و آسیبهایی برای نوجوان بوجود آمد؟
در دوران اخیر که با پاندمی کرونا درگیر بودیم بهدلیل روی آوردن به سمت آموزشهای مجازی و بسترهای آنلاین، حضور نوجوان در فضای مجازی بهنوعی اجتنابناپذیر بوده است. پیش از این دسترسی بچهها به گوشیهای هوشمند در مقطع سنی خاصی محدود میشد، اما حالا شرایط تغییر کرده و بچههای دبستانی هم برای اینکه بتوانند در کلاس مجازی حاضر شوند و درس را از معلم بگیرند و تکالیفشان را پیش ببرند، نیاز به حضور در فضای مجازی دارند. بهعبارتی کل نظام آموزشی در یک گوشی هوشمند یا تبلت خلاصه شده است.
از طرفی در فضای مجازی محتوای درستونادرست بههم وصل است و قدرت تشخیص برای ما بهعنوان بزرگسالان نیز بسیار دشوار است. بهعلاوه انتشار شایعات هم در همین کانال اتفاق میافتد و در فضای مجازی نمیتوان اخبار درست و جعلی و دستکاری شده را از هم تمیز داد. در این فضا افرادی که اهداف مغرضانهای دارند میتوانند سوءاستفادههای مدنظر خود را انجام دهند. لذا چالشهای والدین و در نهایت چالشهای نظام آموزشی در امر تربیت و پرورش فرزندان بهمراتب بیشتر شده است.
بنابراین کاری که در حالحاضر ضرورت دارد و شاید تا همین الان هم برای ارتقایش دیر شده، ارتقای سواد رسانهای است. سواد رسانهای یعنی آموزش نحوه استفاده درست از فضای مجازی و آسیبهایی که در فضای مجازی میتواند
اتفاق بیفتد.
در فضای مجازی آدمها چهرههایشان عوض میشود و با اختفای هویت میتوانند آسیبها و دامهای زیادی را برای کاربران پهن کنند. در این فضا، نوجوانان تجربه و دانش محدودی دارند و طعمه مطلوبی برای شکارچیان فضای مجازی محسوب میشوند. آموزش سواد رسانهای باید بهعنوان یکی از سرفصلهای مدارس تعریف شود؛ کاری که هنوز انجام
نشده است.
بنابراین مهارتهایی که یک کاربر برای ورود به فضای مجازی نیاز دارد و به اصطلاح شناخت جوی که در آن قرار میگیرد با توجه به اینکه آموزش رسمی در این فضا انجام میشود، بسیار مهم است. نظام آموزشی ما ناگزیر به استفاده از فضای مجازی برای ارایه آموزشهاست؛ البته این فضا برای کودکونوجوان بسیار جذاب است زیرا جایی است که با سلیقه و انتخاب خودش، فضا را پیش میبرد. وقتی خسته شود بلند میشود و استراحت میکند بدون اینکه در قیدوبند فضای واقعی کلاس و اجازه معلم باشد. این شرایط برای دانشآموز دلخواه است ولی از لحاظ آموزشپذیری و تربیتپذیری کودکونوجوان°با شکافهایی همراه است و میتواند آسیبهایی را بهدنبال داشته باشد.
بحث پاندمی بهصورت ناگهانی اتفاق افتاد و فرصتی برای تعریف زیرساختهای مناسب این موضوع وجود نداشت و از این فرصتها کمترین بهرهبرداری شده است. مدرسه مجازی قطعا به همراه فرصتهایی هم هست؛ همین که آنها در یک فضای اختصاصی قرار میگیرند بهجای اینکه در یک گروه باشند و بدون اینکه خودشان را با دیگران هماهنگ کنند، یک فرصت تلقی میشود.
به بیان دیگر اختصاصی شدن آموزش به تناسب نیاز و بهرهمندی، یکی از فرصتهای بسیار نابی است که در آموزش مجازی فراهم شد. در آموزش مجازی، فرد بهعنوان شخصیت حقیقی دیده شد نه بهعنوان جزئی از کلاس؛ این فرصت میتواند یکی از ایدهآلهای نظام آموزشی باشد که هر فرد بر اساس پتانسیلهای خودش و حوصلهاش رشد کند و با بحث آموزش پیش برود.
یکی دیگر از فرصتهای آموزش مجازی، همراهی و تعامل بیشتر بچهها با والدین در بحث آموزش بود که هم چالشهایی را بهدنبال داشت و هم در زمینههایی ارتباطات نزدیک و صمیمانهتری را برای والدین فراهم کرد تا آنها بیشتر با روحیات فرزندان خود آشنا شدند.
از آسیبهای این موضوع هم نمیتوان چشمپوشی کرد؛ دسترسی نامحدود به اطلاعات یکی از نقصهای آموزش مجازی است. اطلاعاتی که تا پیش از این در اختیار نوجوان نبود ولی حالا میتواند بهعنوان سوژه ذهنی آنها تلقی شود و حتی پیگیری آن برایشان مشغله ذهنی
ایجاد کند.
حضور در شبکههای اجتماعی مثل اینستاگرام که بر پایه تبلیغات استوار است و تماشای کاربرانی که از طریق نمایش خود و زندگیشان درآمدهای هنگفتی کسب میکنند هم آسیب تلقی میشود در حالی که این تصاویر شیک و فانتزی صرفا نوعی از کسبوکار است و ظاهر زندگی این افراد با رنگولعاب فراوان در ویترین فضای مجازی قرار گرفته است، اما کودک و نوجوان یا حتی بزرگسالانی که از پختگی فکری برخوردار نیستند و فاقد تحلیل مسائل بوده و اغلب اطلاعات را از ظواهر امر بهدست میآورند، با مشاهده این الگوهای اینستاگرامی نوعی درگیری ذهنی حاشیهای برایشان ایجاد و احساس درونی ارزشمند بودن نسبت به خودشان کم میشود.
بهطور کلی بیشترین چالش نوجوان و خانوادهها درباره بلوغ در چه موضوعاتی است ؟
نوجوان بهدنبال هویتخواهی است و میخواهد به تعریفی از خود برسد؛ نسبت به خود و دنیای اطرافش. او میخواهد ببیند چه چیزهایی برایش ارزشمندتر است؛ نوجوان در حال بازنگری نظام ارزشی و برانداز كردن هنجارهای اجتماعی است که از والدین به او رسیده است. برخی از نوجوانان در این بازه سنی به یک
خانه تکانی و بازنگری در تمام محتویات ذهنی، باورها و ارزشهایش میپردازند که بخشی از فرآیند هویتیابی است و در واقع باعث رشد میشود.
در صورتی که خانواده در این دوران گذار حامی نوجوان باشد و مداخله ناموثری را انجام ندهد، این فرآیند میتواند پایانبندی بسیار خوبی داشته باشد. یعنی استقلال او را به رسمیت بشناسد، با او همدلی داشته باشد، به تصمیمهایش به دیده احترام نگاه کند و در صورت نیاز اظهارنظر داشته باشد. در این صورت است که نوجوان به نقطهای میرسد که میتواند بگوید چه مسیری برای آینده انتخاب کرده و در ساختار جامعه به کجا میخواهد برسد.
در فرآیند هویتیابی، فرد به چهارچوب و نظامی میرسد که اگر درست طی نشود افرادی به جامعه تحویل داده میشوند که خاکستری هستند و تکلیفشان با زندگی مشخص نیست.
دبیرکل اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشآموزان اخیرا اعلام کرد ۳۲ درصد دانشآموزان در معرض خطر و ۵ درصد در محدوده پرخطر و یکدرصد نیاز به فوریتهای اجتماعی دارند؛ این آسیبها چیست و چه راهکاری برای کاهش آنها باید ارایه داد؟
این آمار بسیار نگرانکننده است؛ اینکه 32 درصد دانشآموزان در معرض خطر قرار دارند، حاكی از این است که زنگ هشدار باید به صدا دربیاید و نظام آموزشی باید تجدیدنظری در روند کار داشته باشد و از طرفی هم لازم است کانونهای خطر شناسایی شود.
در سیستم آموزشی ما، شاهد بودهایم که آزمونوخطاهای بسیاری انجام شده در حالی که فضای آموزشوپرورش با جامعه بسیار وسیعی که در بر میگیرد، فضای آزمونوخطا نیست. چندین سال در کشور ما امور تربیتی تعریف شده بود؛ ساختار امور تربیتی بعد از چند سال حذف و مجدد گذاشته شد. یا مثلا درسی بهعنوان مهارتهای زندگی مدتی در مدارس تدریس میشد و حالا با چه کیفیتی بود بحث جداگانهای دارد؛ الان من دقیق اطلاع ندارم چنین محتوایی در آموزشوپرورش وجود دارد یا نه؟ اما بهطور کلی اینکه آموزش مهارتهای زندگی مثل تاریخ، جغرافیا و فیزیک بهعنوان یك سیلابس درسی و محتوای آموزشی در نظر گرفته شود و صرفا مفاهیمی مثل تفکر انتقادی، مهارت تصمیمگیری و ارتباط موثر در کلاس گفته شود و از آن عبور كنند، قطعا فراگیری و درونیسازی در امر مهارتهای زندگی اتفاق نمیافتد.
مهارتهای زندگی باید قبل از دانشآموز، به مربیان و معلمین آموزش داده شود تا آنها در همه تعاملات خود با دانشآموزان این مهارتها را انتقال دهند؛ در کلامشان، نگرششان، آموزشهایشان، واکنشهایشان و در نوع مواجهه در موقعیتهای مختلف.
یكی از آسیبهایی که در جامعه ما متوجه نوجوان میشود، متاسفانه مصرف مواد صنعتی است که بهسادگی در دسترس نوجوان قرار دارد و حتی در فضای مجازی هم تبلیغات و اطلاعرسانی درباره آنها انجام میشود.
بهترین راهکار مقابله و پیشگیری از آسیبها در وهله اول همان ارتقای سواد رسانهای است و در کنارش تقویت ارتباط بین والدین و فرزندان و بهرسمیت شناختن استقلالطلبی نوجوانان.
درباره نوجوان و نیاز به الگوسازی هم کمی توضیح دهید. این الگوسازی در کجا باید صورت بگیرد و اینکه کشور ما در این زمینه چطور بوده است؟
کودک و نوجوان از طریق الگوپذیری از چهرههای محبوبش یاد میگیرد که چطور رفتار کند. در بحث الگوسازی اگر خانواده منسجم و سازمانیافته باشد و والدین در نقش خود بهصورت سالم و قوی ظاهر شده باشند، قطعا یکی از الگوهای نوجوان، والدین او هستند، اما اگر شکاف عمیقی بین نوجوان و خانواده وجود داشته باشد، این خطر وجود دارد که نوجوان الگوهایی مخالف و متضاد والدین خود را انتخاب کند. مثلا اگر از نظر اعتقادی، خانواده مذهبی باشد و این تضاد و شکاف وجود داشته باشد، الگوی نوجوان یک چهره غیرمذهبی میشود. یا اگر خانواده بهشدت مدعی اخلاقیات باشد چهبسا نوجوان در انتخاب الگوی خود سراغ چهرههای غیراخلاقی میرود.
بنابراین، این هشدار را باید داد که ارتباط عاطفی بین والدین و فرزندان بهویژه تحکیم آن در دوران نوجوانی بسیار مهم است. البته این ارتباط باید از دوره کودکی پایهریزی شده باشد. ما باید دقت داشته باشیم که نوجوان پذیرای رابطه تصنعی و ساختگی نخواهد بود. بههمین دلیل الگویی که نوجوان انتخاب میکند میتواند واکنشی نسبت به رابطهاش با خانواده باشد.
از سوی دیگر این الگو میتواند از چهرههای محبوب و معروف ورزشی، سینمایی، موسیقی، اقتصادی و .. باشد. البته ما در کشور متاسفانه در موضوع الگوسازی بسیار ضعیف عمل کردیم و چهرههایی که مناسب الگو شدن بودهاند کمتر در میان محبوبترینهای نوجوانان بهچشم میخورند و این در حالی است كه فلان گروه موسیقی آمریكایی یا كرهای محبوبیت فوقالعادهای پیدا كرده است. این کمکاری در الگوسازی بهنظر من به این دلیل است که هنجارهای اجتماعی و گفتمان حاکم بر ارزشهایی تمرکز کرده که این ارزشها از طرف نوجوانان کمتر مورد پذیرش قرار میگیرد و بهنظر میرسد در این زمینه ما دچار ضعف هستیم و در بسیاری از زمینهها، فرصتهای گرانبهایی که میتوانیم بهواسطه آن نوجوان را به سمت رشدوتعالی سوق دهیم را از دست دادهایم.