گفتوگوی »شهروند« با خانواده پدری که اعضای بدنش را اهدا کرد
 
کوثر دیگر بابا ندارد
 

 

شــهروند| پــدر 33 ســاله تصــادف کــرد تــا مرگ مغــزی شــود و اعضای بدنــش وارد بدن دیگری شــود، جــان دهد و زنــده نگه دارد. خودروی محســن خــان محمدلو در جاده خطرنا ک روســتای علیشار منحرف و بــا چندیــن چرخــش در حاشــیه جــاده متوقــف شــد. حســین تنهــا سرنشــین این خودروی مرگ نبود، امــا او تنها قربانی این حادثــه تلخ در غروب 18 شــهریور مــاه بود 13 روز در بیمارســتان مــدرس ســاوه تحت جراحــی و مراقبت بود، امــا اول مهرماه بود که به پدرش گفتنــد امیدی به زنده ماندن پســرش نیســت، چــاره ای نداشــت. بــه او پیشــنهاد اهدای عضــو دادنــد، او هم اهدا کرد. بــرای مراســم نــذری حســین بــا دامادشــان و بــرادرش همــراه شــد تــا از ســاوه به روستایشان برود. ســاعت پنج 18 شهریورماه بود. سوار خودروی دامادشان بودنــد. در آن جــاده پرپیــچ و خطرنــا ک افتــاده بودنــد. تنهــا دو روســتا مانــده بــود که بــه خانــه پــدری برســند. امــا از وقتی در آن جاده از معدن ســنگ اخراج می شــود، تــردد کامیون هــا هــم زیــاد شــده اســت. نا گهــان کامیونی شاخ به شــاخ شــد. داماد جوان خواســت بــه کامیــون برخــورد نکند کــه فرمــان را به حاشــیه جــاده کشــاند. اما خودرو چندین بار چرخید تا در کنار جاده متوقــف شــد. حســین 33 ســاله از ناحیــه ســر ضربه دید. جواد برادرش پا و دســتش دچــار آســیب شــد، ولــی دامــاد خانــواده معجــزه وار زنــده مانــد و اتفاقــی برایش رخ نداد. همــه آمــده بودنــد تــا دیــگ حلیــم را بــار بگذارنــد. امــا یک تمــاس همه را در شــوک فرو برد. پســرخاله حســین در مسیر شاهد ایــن تصــادف بــود. دیــد کــه خودرویشــان چپ کرده اســت. با اورژانس و آتش نشــانی تماس گرفت. امدادگران آمدند و مجرحان حادثــه را از خــودروی درهم تنیــده از لابــه لای آهن پاره‌هــای آن ارابــه مــرگ بیــرون کشــیدند. پســرخاله وقتــی تمــاس گرفت کــه اورژانــس مصدومان روســتا را به بیمارستان برد. حسینعلی عباسلو یکی از دادمادهای خانــواده خــان محمدلــو اســت. دامــادی کــه از همــان لحظــات ایــن حادثــه در کنــار حســین بــود تــا پزشــکان اعـلام کردنــد که هیــچ کاری برایــش نمی تواننــد بکننــد.» حســین 13 روز روی تخــت بیمارســتان بــود. در آی‌ســی‌یو تحــت مراقبــت بــود. ســرش شکســته بــود و دســتش نیــاز بــه عمــل جراحــی داشــت. قــرار بــود ابتــدا دســتانش را جراحــی کنند و بعد ســرش را. وقتــی دســتانش را جراحــی کردند، ســطح هوشــیاری حســین پاییــن آمــد. ریــه‌اش از بیــن رفــت و دچــار مرگ‌مغــزی شــد. اول مهرمــاه بــود که اعــلام کردنــد مغز حســین مــرده اســت. ایــن در حالــی بــود که بســیار امید داشــتیم. پدر و مادرش، سه خواهر و پنــج برادرش، همســر و دو بچــه‌اش منتظر معجزه بودیم، اما نشد. «حســین یک دختر پنج ســاله به نــام کوثر و یک پســر چهــار ماهه به نــام محمدامین دارد. دختــری کــه هنــوز مــرگ پــدر را بــاور نــدارد و نــوزادی کــه هنــوز معنــای پــدر را درک نکــرده بود. حاال هرســال اول مهر ماه ســالگرد مرگ پدر خواهد بود. همان روزی کــه در تقویم برایشــان جشــن آغاز مدرســه بایــد باشــد، امــا در ســوگ ســالمرگ پــدر خواهند نشست. حســینعلی عباسلــو در ادامــه بــه »شــهروند» میگویــد: «بــه مــا گفتنــد کــه حســین دچــار مرگ مغــزی شــده اســت، هیچ کاری هم نمی‌توانستند برایش انجام دهند. هیــچ حرکتی نداشــت زیر دســتگاه نفس می‌کشید، اما بدون حرکت. پدرش و خانواده‌اش راضی شدند. « آخرین دیدار همــان روز بــود کــه دو کــودک بــه همــراه مادرشــان و پــدر و مــادر حســین و خانــواده‌اش بــر بالیــن حســین در بیمارســتان مــدرس حاضــر شــدند. امــا حســین دیگــر چشــمهایش را باز نکــرد، نه مــادر را با چشــمان گریان دید و نه پــدر را با کوه غم. حتی نتوانست کوثر و محمدامین چهــار ماهــه‌اش را در آغــوش بگیــرد. درنهایــت مرگ مغــزی او تشــخیص داده شــد، اما تصمیــم بــزرگ خانــواده ایــن مرد آن بــود که با اهدای اعضــای بدن او و جان بخشــیدن به چند بیمار نیازمنــد نامش را برای همیشه زنده نگه دارند. دادمــاد خانــواده بــه شــهروند از وضعیــت روحــی خانــواده خان حســینلو می‌گویــد. «حــال خانــواده حســین اصـلا خــوب نیســت. مــرگ حســین کــه فرزنــد پنجم بود، داغ بزرگی بر دل همه گذاشــت. رد اشــک‌های مــادرش روی چهــره‌اش خــط انداختــه اســت. خانواده‌مــان غــرق در ماتــم و عــزا هســتند. بچه‌هایــش بــه بیمارســتان آمدنــد. کوثــر وقتــی پــدرش را دیــد نمی‌دانســت ایــن آخرین دیدارشــان اســت. حســین بیجان بــود و کوثــر خود را در آغوش پدرش حلقه کرده بود.»  با اعـلام مرگ مغزی حســین، کادر درمان از خانــواده مــرد 33ســاله خواســتند تــا اعضای بدن این مرد اهدا شود. آزمایشات تکمیلی هم نشــان دهنده ایــن بود که مرد جــوان دچــار مرگ مغــزی شــده و بازگشــت او بــه زندگــی غیرممکــن اســت. دادمــاد خانواده می گوید: «وقتــی امیدمان را برای بازگشت حسین به زندگی از دست دادیم، خانــواده‌اش تصمیم گرفتند بــرای اهدای اعضای بدن او رضایت دهندبــا رضایــت خانــواده، حســین بــه بیمارســتان ســینا منتقــل شــد و پزشــکان موفــق شــدند اعضــای بــدن او را بــه چنــد بیمار نیازمند پیوند بزنند. ایــن بیمــار کــه دچــار مرگ مغــزی شــده بــود، پــس از انتقــال به اتــاق عمــل و تلاش پزشــکان متخصص قلب، کبــد و کلیه های او به بیماران نیازمند پیوند زده شــد تا آنها فرصتی برای ادامه زندگی پیدا کنند.


 
http://shahrvand-newspaper.ir/News/Main/204021/کوثر- دیگر-بابا-ندارد