هنگامى كه سربازى پس از خستگىهاى زياد و ترسهايى كه بايد در روز جنگى مانند سولفرينو تحمل كند، به فعاليتهاى روزمره ارتشى در ميدان جنگ باز مىگردد، خاطرات خانه و خانوادهاش بيش از هر وقت ديگرى بر او چنگ مىاندازد.
چنين چيزهايى در خطهاى بعدى، كه از ولتا به قلم افسر فرانسوى شجاعى به برادرش در فرانسه نوشته شده،ترسيم گشته است: «برايت قابل تصور نيست هنگامى كه سرجوخه پست میآيد تا نامهها را تحويل دهد، چگونه مردان دچار هيجان مىشوند. آخر آن چه او برايمان مىآورد اخبار فرانسه، خانه و خانوادهها و دوستانمان است. مردان هنگامى كه دستانشان را به سوى او دراز مىكنند، تمام هوش و حواسشان متوجه اوست. افراد خوششانس، آنهايى كه نامه دارند نامههايشان را به سرعت
باز مىكنند و محتوياتش را مىبلعند. نااميدشدگان با قلبهايى سنگين به گوشهاى مىروند تا به اشخاصى كه ترك كردهاند، بينديشند. اين جا و آنجا نامى خوانده مىشود و جوابى به آن داده نمىشود. مردان با نگاههايى كه سوال در آن موج مىزند به هم نگاه مىكنند و منتظر مىشوند. سپس صدايى ضعيف مىگويد: «مرده» و سرجوخه پست اين نامه را به كنارى مىگذارد تا با مُهر و موم
شكسته شده به فرستندگانش بازگردانده شود. فرستندگان آن هنگامى كه مىگفتند: «او از دريافت اين نامه خوشحال خواهد شد»؛ چهقدر خوشحال بودند و هنگامى كه نامه به آنها برگردانده مىشود، قلبهاى بيچارهشان خواهد شكست.
ادامه دارد...