طي سالهاي اخير، با افزايش برخي ناهنجاريهاي اجتماعي در جامعه، آموزشهايي مطرح ميشود كه از آن با عنوان آموزشهاي «مهارت زندگي» ياد ميكنيم. اين آموزشها بر چه پايهاي استوار بوده و استادان و مربيان ميخواهند چه دانشي را به مخاطبان خود، منتقل كنند؟
انسان داراي روحيه زندگي جمعي و اجتماعي است. بنابراين بايد ياد بگيرد كه چگونه در يك اجتماع زندگي كند و ضمن برآورده كردن نيازهاي خود، به خواستها و نيازهاي ديگران نيز توجه داشته باشد.
اينكه يك موجود در ميان همنوعان خود زندگي كند، تنها مختص انسانها نيست و بسياري از حيوانات به صورت جمعي زندگي ميكنند. اما يكي از دلايلي كه انسان را از حيوان متمايز ميكند، اين است كه ما در كنار توجه به نيازهاي خود و تلاش براي برآورده كردن اين نيازها، به نيازها و خواستهاي ديگران نيز توجه داريم.
از سوي ديگر، انسانها تلاش دارند تا شرايط بهتر زيستن و لذتبردن از زندگي و شاد بودن را براي ديگران نيز فراهم كنند. اينجا است كه ضرورت دريافت آموزشهاي مهارت زندگي احساس ميشود.
مهارت زندگي به عبارت ساده يعني اينكه ما شيوههاي بهتر زيستن را بدانيم. لذا نيازمند مجموعهاي از توانمنديها هستيم كه موجب ميشود در تعاملات اجتماعي تفكرات مثبت داشته و رفتاري مفيد و مثبت از خود نشان دهيم.
فردي كه اين مهارتها را فراگرفته باشد، چه تفاوتي با ديگران دارد؟
در اين آموزشها 10 مهارت كه عبارت است از خودآگاهي و شناخت از خود، بهبود روابط فردي، بهبود ارتباط با ديگران، تفكر نقادانه، تفكر خلاق، راههاي تصميمگيري صحيح، حل مسأله، مقابله با فشار و استرس، مقابله با هيجانهاي ناخوشايند و تفكرات غلط و بالاخره همدلي با فرد، آموزش داده ميشود.
مهمترين ويژگي فردي كه چنين مهارتهايي را فرا گرفته باشد، اين است كه از خود، ديگران و جامعهاي كه در آن زندگي ميكند، شناخت كافي پیدا میکند، بنابراين ميتواند مسئوليت خود را در جامعه به درستي درك كرده و نقشي را كه برعهده دارد، ايفا كند و بالاخره اينكه اين فرد ميتواند بدون اينكه به خود يا افراد جامعهاي كه با آنها زندگي ميكند، آسيبي برساند، هم مشكلات و مسائل خود را كاهش داده و هم در كاهش اين مسائل در جامعه نقش موثر ايفا كند. كارشناسان معتقدند كه مهمترين تاثير ارایه صحيح مهارتهاي زندگي در يك جامعه مربوط به كاهش استرس افراد، كاهش ناهنجاريهاي اجتماعي مانند طلاق، مصرف مواد مخدر و الكل، خشونتهاي اجتماعي، افزايش اعتماد به نفس در جامعه، توانمندسازي شهروندان در مقابله با فشارهاي روحي، افزايش همدلي و دوستي در جامعه، بهبود روابط اجتماعي ميان شهروندان و بالاخره ايجاد شرايط بهتر زيست براي افراد و شهروندان است.
آيا در ايران اهميت آموزش مهارتهاي زندگي از سوي مسئولان نهادهاي آموزشي و فرهنگي به درستي درك شده است؟
متاسفانه پاسخ به اين پرسش منفي است. مردم ما بهطور عام، يعني هم افراد عادي و شهروندان و هم مسئولان، هنوز به اهميت اين بحث بهطور كامل پي نبردهاند. درباره شهروندان بايد گفت: مردم ما به ويژه پدر و مادرها به دليل اينكه بر آموزشهاي سنتي تكيه دارند، يا از اثرات مثبت فراگيري اين مهارتها هم از سوي خود و هم فرزندانشان بياطلاع هستند يا بهطور آگاهانه، بر تداوم شيوههاي تربيتي و رفتاري سنتي تكيه ميكنند.
از سوي ديگر اگر چه آگاهي اقشار مختلف در اين حوزه طي سالهاي گذشته افزايش يافته و در برخي مناطق، به ويژه كلانشهرها و شهرهايي كه طبقه متوسط در آن ساكن هستند، تقاضا براي مراجعه به روانشناس و فراگيري مهارتهاي زندگي افزايش يافته است، اما هنوز تقاضا براي فراگيري اين مهارتها بسيار محدود و اندك است. در زمینه تلاش دستگاههاي اجرايي و نهادهاي متولي امور فرهنگي و آموزشي نيز شاهد همين رويكرد هستيم. به همين دليل است كه ميبينيم بهرغم ضرورت و اهميت موضوع، هنوز آموزش مهارتهاي زندگي بهعنوان يكي از پايههاي درسي در مدارس شناخته نميشود. ما براي اينكه بتوانيم مهارتهاي زندگي در ميان اقشار مختلف به ويژه نسل جوان را نهادينه كنيم، نياز داريم كه شرايط آموزشي بهطور عام و فراگير در جامعه و در سطوح آموزشي فراهم باشد.
براي رسيدن به اين هدف بايد چه اقداماتي در كشور انجام دهيم؟
اگرچه اين پاسخ به دليل تكرار استفاده به نوعي كليشه شده است، اما بايد گفت كه نيازمند فرهنگسازي مناسب در جامعه هستيم. ما هنوز از نظر فرهنگي به اين درك نرسيدهايم كه روابط اجتماعي در دنياي امروز تغييرات عميقي داشته و براي زندگي بهتر در اين شرايط، نيازمند استفاده از الگوهاي آموزشي جديد هستيم و ديگر آموزشهاي سنتي نميتواند جوابگوي نياز بشر امروز باشد. از سوي ديگر دولت بايد براي توسعه و فراگير شدن آموزشهاي مربوط به مهارتهاي زندگي، سرمايهگذاري جدي و بيشتري داشته باشد.
نقش دولت در اين زمينه بهعنوان يك نهاد حاكميتي را چگونه تعريف ميكنيد؟
دولتها براي اداره جوامع مسئوليتها و وظایفي، برعهده دارند. يكي از اين مسئوليتها، توسعه علمي، آموزشي و فرهنگي جامعه است. براي درك بهتر موضوع بايد يك مثال را بيان كنم. حدود 3دهه قبل مسئولان به اين درك صحيح و منطقي رسيدند كه يكي از دلايل توسعهنيافتگي كشور، اين است كه بيسوادي در جامعه به ويژه در مناطق محروم و روستايي شيوع دارد. به همين دليل عزم جدي براي ريشه كني بيسوادي ايجاد شد و امروز شاهد هستيم كه در تمام كشور و در محرومترين نقاط، حداقل امكانات براي سوادآموزي ايجاد شده است.
اين امكانات شايد حداقلي باشد، اما نسبت به دهههاي قبل كه اساسا در روستاها و شهرهاي دورافتاده مردم براي سوادآموزي حتي احساس نياز هم نميكردند، وضعيت خيلي بهتر شده است. سالها بعد و پس از اينكه حداقل امكانات براي ارایه آموزشهاي درسي تا مقطع متوسطه در كشور فراهم شد، تمركز بر احداث دانشگاه و پذيرش دانشجو قرار گرفت و امروز ميبينيم كه تمام دانشآموزاني كه براي كنكور ثبتنام ميكنند، امكان حضور در دانشگاه و بهرهمندي از تحصيلات دانشگاهي را دارند. با این حال که میتوان براساس اولویتها حرکت و برنامهریزی کرد، معتقدم امروز يكي از نيازهاي اصلي ما در حوزه آموزشي و فرهنگي، ارایه آموزشهاي دهگانه مهارتهاي زندگي است.
چرايي اين نظر را تشريح ميكنيد؟
ميزان ناهنجاريهاي اجتماعي مانند سوء مصرف مواد مخدر، پرخاشگري و عصبي بودن تعداد زيادي از مردم، افزايش استرسهاي رواني در جامعه، افزايش مشكلات اقتصادي كه خود پايه و عامل بسياري از ناهنجاريها ازجمله اعتياد به موادمخدر و الكل، خودكشي، طلاق و... است، زنگ خطر جدي را براي ما به صدا درآورده است. اگر امروز مردم را براي مقابله با اين ناهنجاريها آماده نكنیم و به آنها مهارتهاي لازم در اين حوزه را آموزش ندهيم، نميتوانيم از افزايش آسيبهاي آن جلوگيري كنيم.
براي آگاهساختن شهروندان درباره ضرورت بهرهمندي از مهارتهاي زندگي، وظيفه اصلي برعهده چه كسانی يا كدام نهاد است؟
همانطور كه پيشتر گفتم، اين بحث يك مقوله فرهنگي - اجتماعي است و برنامهريزي در اين حوزهها و اجراي آنها تنها برعهده يك دستگاه يا يك اداره نيست. بنابراين بايد برنامهاي كلاننگر و بلندمدت ترسيم كرده و بخشهاي مختلف جامعه اعم از شهروندان و مسئولان در اجراي آن بهطور مشترك، همكاري و تعامل
داشته باشند.