محمدامین قانعیراد جامعهشناس
در زندگی انسانها، دو نوع مهارت ارتباطی وجود دارد که شالوده مهارت زندگی افراد است. یکی مهارت ارتباط زبانی و گفتاری و دیگری مهارت ارتباط عملی و کاربردی. از آنجا که اساس زندگی افراد، ارتباط با دیگران است، آنها باید یاد بگیرند که زندگی اجتماعیشان را چگونه پایهریزی کنند و با یکدیگر در تعامل و ارتباط باشند. بنابراین مهمترین بخش زندگی اجتماعی، فراگیری این دو مهارت است.
مهارت ارتباط زبانی بر 4 ستون بنا میشود. یکی خواندن و نوشتن است که معمولا افراد در مدرسه به نحوی آن را آموزش میبینند. هرچند ممکن است این آموزش کامل نباشد. اما اگر خواندن بهعنوان یک مهارت حاصل شود و به این معنی، به یک عادت تبدیل شود، افراد میتوانند بسیاری از نوشتهها را خودشان بخوانند. لذا باید قایل به دو تفکیک شد: یکی سواد خواندن است و دیگری مهارت و عادت واره خواندن. تأکید من بر مقوله دوم است. یعنی باید به افراد آموزش داده شود که بخوانند و این آموزش باید به سبکی باشد که در آنها ایجاد علاقه کند تا عادت واره خواندن در بچهها ایجاد شود. اما نظام آموزشی کنونی نمیتواند این علاقه به خواندن را در بچهها ایجاد کند. موضوع دیگر، نوشتن است. یعنی بچهها باید بتوانند آنچه که میخواهند را بنویسند. وقتی از مهارت نوشتن صحبت میکنم، مرادم نه صرف نوشتن است، بلکه منظورم این است که بتوانند خود را از طریق نوشتن، بیان کنند و از این طریق، دیدگاهها و تجربیات خود را با دیگران در میان بگذارند. درباره این موضوع نیز نظام مدرسه ضعیف عمل میکند. مثلا به درس انشا که برای آموزش این مهارت است، بهای لازم داده نشده و بچهها خیلی به نوشتن ترغیب نمیشوند. مهارتهایی که به بچهها در این زمینه داده میشود، مهارتهای تستزدن و خلاصهنویسی یک متن است و این شیوه امتحانی نیز بچهها را تهییج و ترغیب به نوشتن و ارایه یک متن نمیکند. دو مهارت دیگر زبانی، عبارت از گفتن و شنیدن است. این دو نیز بسیار مهم است. یعنی اینکه بچهها بتوانند از طریق زبانی با دیگری ارتباط برقرار کنند و از طرف دیگر نیز حرف مخاطب را بشنوند. به عبارت سادهتر، شنیدن و مهارتهای مربوط به آن، در بسیاری از موارد، اهمیتی کمتر از گفتن ندارد. بهطور اصطلاحی به این دو مهارت گفتوگو نام داده میشود. «گفت» و «گو» یعنی یکی من بگویم و یکی شما بگویید. به این ترتیب که من میگویم، شما میشنوید و شما بگویید، من بشنوم. این دو مهارت، یعنی مهارت گفتوگو نیز فوقالعاده حیاتی هستند که بایستی به بچهها آموزش داده شوند. حالا این 4 مهارت- خواندن، نوشتن، گفتن و شنیدن- با برخی مهارتهای ارتباطی دیگر پیوند میخورد. یعنی مهارتهای ارتباطی عملی. بهطور مثال، یکی از این مهارتها، کار تیمی و آموزش کار جمعی است. یعنی اینکه فرد بتواند در جمع حضور داشته باشد و با دیگران، برنامههایی را تعریف و اهدافی را مشخص کند و بهصورت دستهجمعی با همکاری دیگران بتواند آن برنامهها را اجرا کند. این برنامهها میتوانند هر چیزی باشند؛ اعم از برنامههای تحقیقاتی یا حل یک مسأله کلاسی، پیکنیک، یا انجام امور داوطلبانه و خیریه که بچهها میتوانند بهصورت جمعی وارد آن شده و برنامهریزی و تقسیمکار انجام دهند و بهطورکلی این پروژه را در کنار دیگران مدیریت کنند. نظام مدرسه بهدلیل آموزش فردگرایانهای که ترویج میدهد، امکان کار دستهجمعی و کار تیمی را فراهم نمیکند. یعنی بیش از آنکه بچهها را به یکدیگر مرتبط و متصل کند، آنها را در مقابل یکدیگر قرار میدهد و از هم جدا میکند. در فرآیند کار جمعی، بچهها چیزهایی را میآموزند که میتوان آنها را مهارتهای حل تضاد و تنش میان افراد نام داد. بهعبارت دیگر، مهارت کار جمعی، به بچهها میآموزد که تعارضات میان یک جمع را حلوفصل کنند. چطور درمورد رفتار دیگران، به شیوه جمعی داوری کنند؛ و مشکلی که در این جمع پیش آمده را به طریقی حل کنند. اختلافنظر، اختلاف دیدگاه و عقیده روی هر موضوعی اعم از علمی و غیرعلمی را حل کنند. طبیعتا در این فرآیند، بچهها باید مجادله، استدلال، تفکر انتقادی و مباحثه به شیوه مناسب را فرابگیرند. اینها همگی مهارتهای مهمی هستند که در ارتباط با دیگران، نه بهتنهایی و در گوشه اتاق تعریف میشوند. بچهها در این پروسه میآموزند که چطور استدلال کنند، استدلال مخاطبشان را بشنوند و اصول و ادب استدلال و گفتوگو و ادب نقد دیگری و حتی ظرفیت مخالفت با دیگری را بیاموزند. میآموزند که مخالفتشان، مستدل و دارای پایه و اساس صحیح باشد؛ نه مخالفتهای خصمانه، شخصی و عنادجویانه.
به هر روی، مدرسه محل بسیار مهمی در آموزش مهارتهای زندگی است. یکی از ابعاد اساسی زندگی اجتماعی نیز تنوع و تفاوت و اختلافنظر است؛ و بعد دیگر آن، تعامل، ارتباط، همدلی و با هم بودگی اجتماعی است. باید مهارتهای متعدد زندگی بهگونهای آموزش داده شود که به این دو لبه زندگی اجتماعی، یعنی تفاوت و اختلاف در کنار تعامل و ارتباط، زمینه بدهد و موجب پرورش آنها شود. یعنی میان این دو لبه، تعادل ایجاد کند. زمانی که این تعادل ایجاد شد و مهارتهای ارتباطی زبانی و عملی، در زمینههای مختلف تأمین شد، بسیاری از مسائل دیگر، خودبهخود حل خواهند شد.