موبایلتان چه امکاناتی دارد؟ آیا به اینترنت وصل هستید؟ با کدام اپراتور؟ کدام تکنولوژی؟ شما عضو چند شبکه اجتماعی هستید؟ خودتان خواستهاید عضو شوید یا به زور شما را عضو کردهاند؟ هر روز از وقتی چشمانتان را باز میکنید به چند شبکه اجتماعی وارد میشوید؟ در فضای مجازی چه فعالیتی دارید؟ تنها مصرفکنندهاید یا خودتان هم محتوا تولید میکنید؟ میخندید یا میخندانید؟ فلسفه میبافید یا سیاست؟ فقط لایک میزنید یا توقع دارید برایتان لایک هم بزنند؟ فقط به سراغ آشنایان میروید یا به صفحات همسایه هم ناخنک میزنید؟ ورود به شبکههای متفاوت و دسترسی آسان به دوستان مجازی، چه تغییری در زندگی روزمره شما به وجود آورده؟ قبل از این سالها، زندگی شما چه شکلی بود؟ راحتتر میخوابیدید؟ راحتتر به خانواده و دوست و همکار دل میدادید؟ حالا اما معتاد شدهاید؟ بیموبایل حتی به دستشویی نمیتوانید بروید؟
شبکههای اجتماعی چه بلایی بر سر خانواده و سبک زندگی بسیاری از ما آوردهاند؟ آیا آنها ما را راه میبرند یا ما بر آنها تسلط داریم؟یا هیچکدام؟ اینروزها حتی رستورانها و کافیشاپها و مراکز خرید و بانکها هم کارکرد خود را در راستای منافع شبکههای اجتماعی توزیع میکنند.
شاید دیگر برای خیلی از ما تصور یک لحظه زندگی بدون آن غیرممکن است، یک تکنولوژی جدید که آمده و تمام گذشته ما را بلعیده است. گویی اصلا در گذشتههای دور با مسالهای بهنام فقدان اینترنت و شبکههای اجتماعی مواجه نبودهایم. شاید بتوان گفت چیزی بیش از دومیلیارد نفر در سطح جهان در شبکههای اجتماعی عضو هستند و به اندک لحظهای که اراده کنند میتوانند صدا و نوشته و تصویر خود را ببینند. مرزهای جغرافیایی، زبانی و... درنوردیده شده و با رویکردهایی مواجه هستیم که میتواند تمام زندگی ما را دگرگون کند. هیچ مرز اخلاقی و هیچ محکی برای صحت و سقم مبادلات صورت گرفته وجود ندارد. ما وارد گردابی آشفته از اطلاعات میشویم که با بمباران لحظه به لحظه خود سبب میشود نفس کم بیاوریم. گاه شده است هموطنی را ملاقات میکنی که نه میداند ایران چه حال و هوایی دارد و نه با زبان مادریاش با تو به گفتوگو مینشیند. گاه شده است که برای فرار از کشورت، روزها و ساعتها با افرادی دیگر در مکانی دیگر پیوند میخوری و فضای خانه و محله و شهر برایت بیگانه میشود. گاه شده است...
اما اینها قسمتی از آن ماجرایی است که کاربران ریسکپذیر بر خود تحمیل میکنند. کاربران سادهتر اما عضو شبکههای اجتماعی خانوادگی و دوستانه میشوند. با اندک صحبتی از فیلترینگ، نرمافزار شبکه اجتماعی را از روی موبایل خود پاک میکنند و با اندک گشایشی درصدد نصب مجدد آن برمیآیند. کاربران جدیتری هم هستند که مسلح به زبان هستند و میروند دنبال ترجمه و ارتباط و تخصص و لینکهایی که لازم دارند. بر خیل این کاربران هزاران دسته دیگر میتوان افزود. دستهبندیهای کاربران ارزشی، کاربران جنگ فرهنگی، کاربران اقتصادی، کاربران مد و... لحظه به لحظه بر خیل ایشان افزوده میشوند.
شاید شبکه اجتماعی در جامعهای که تریبون برای حرفزدن در دسترس همگان نیست، جایگاه مناسبی باشد برای اینکه حرفها و دیدگاههای خود را درباره مسائل روز یا کتابهایی که میخوانیم یا موضوعهای دیگر، با دیگران درمیان بگذاریم و با هم درباره آنها صحبت کنیم و حتی توصیههای آنلاینی را بپذیریم. یا در لحظه ذائقهمان را عوض کنیم. یکدفعه تصمیم بگیریم به جای رفتن به سینما برویم در اجتماع موفرفریها در پارک ملت حاضر شویم. یا برویم در رستوران چینی اختاپوس بخوریم. یا در صف خرید کتابی به امضای مترجم بایستیم.
شبکههای اجتماعی عملا بر حجم زندگی افراد افزودهاند. ما را در سطحی گسترده کردهاند که عمق آن معلوم نیست. ما با گستردگی حوزه حضور خود، آسیبپذیرتر از همیشه شدهایم و وای به زمانی که بفهمیم آنهایی که در ارتباط با آنها قرار گرفتهایم هم مانند ما در سطحاند و سطحمان هیچ عمقی ندارد. هیچ تجربه واقعی در آن نهفته نیست. همهچیز حرف است و باد هوا...
اگر تا دیروز مطالب وایبر را یکییکی و شمردهشمرده میخواندیم و لایک میکردیم، اما امروز با گستردهشدن شبکهها و عضویتهای متعدد ما، حتی وقت برای لایککردن نخواندههایمان نیز پیدا نمیکنیم. گویی موج گذرایی آمده است که باید از سر بگذرانیم والا یا باید غرق شویم، یا دل به موج داده و همراه آن برویم یا با گزینشی مطابق با معیارهای خود، در مقابل آنچه با خواست ما همخوان نیست مقاومت کنیم. گاه این مقاومت را دولتها بهجای ما انجام میدهند. اسمش را هم میگذارند فیلترینگ هوشمند!