سعید اصغرزاده
این روزها داخل کافهها یا جوانان بیحوصلهای را میبینی که مافیا بازی میکنند یا آدم خوش قریحهای را مییابی که برای کافهنشینان پرفورمنس اجرا میکند یا افرادی را میبینی که سیگار دود میکنند و زل زدهاند به یکی یا سقفی یا دیواری و یا زوزه موسیقی شنیده میشود که تو را میبرد به ناف اروپا یا آمریکا یا آفریقا یا.... اتفاقا در بعضی از مواقع از خلال تمام اینها، اندیشههایی بیرون میآید. هر چه بیرون بیاید در مورد هستی است. در مورد سبکی تحمل ناپذیر هستی. هر چقدر هم دیپرس باشی، ایرادی ندارد. با دود و وهم و استعاره و قهوه، سر میکنی روزگارت را.
حالا اما اجرای پرفورمنس دانشگاهی مرگ، یک گام داوطلبانه شده است. اینکه چرا مرگ؟ اینکه چرا دانشگاه؟ اینکه چرا قبر؟ اینکه... موضوع بحث من نیست. بگذارید از اول موضوع را با هم مرور کنیم:
اول بگویم پرفورمنس آرت را به فارسی هنر اجرا یا هنر نمایشگون ترجمه کردهاند و هنریست مرتبط با دیگر رشتههای هنری که برای بینندگانی اجرا میشود. این اجرا میتواند از پیش نوشته شده یا فیالبداهه، تصادفی یا کاملاً هماهنگ شده باشد؛ ذاتی و خودجوش یا دقیق از پیش طراحی شده، همراه با شرکتبینندگان و یا بدون حضور آنها باشد. همچنین اجرا میتواند به صورت زنده و یا از طریق رسانه به نمایش درآید. درواقع میتواند هر موقعیتی را که دارای چهار عنصر پایهای: زمان، مکان، بدون اجراکننده و یا حضور رسانهای آن و رابطه میان اجراکننده و بیننده است، شامل شود. این هنر میتواند هرجایی اجرا شود، در هر محل یا با هر تنظیمات و هر مدت زمانی. حرکات و اعمال یک شخص و یا یک گروه در یک جای خاص و زمان خاص کار را شکل میدهند. هنر اجرا هنر زنده نیز نامیده میشود و اغلب دارای محتوای سیاسی، اجتماعی و فلسفی است و با هنر مفهومی پیوند نزدیک دارد.
در پرفورمنس مرگ، یک قبر واقعی در محوطه دانشکده هنر دانشگاه سمنان کنده شد که تماشاگران میتوانستند داوطلبانه داخل قبر بخوابند، اگر تحمل قبر و سنگ لحدهای رویش را داشتند! بله، پرفورمنس مرگ در محوطه دانشکده هنر سمنان دانشگاه سمنان اجرا شد. در این پرفورمنس یک قبر واقعی وسط دانشگاه حفر شد و تماشاگران داوطلبانه به اجرای نقش میپرداختند؛ نقش مرده! در این بین امام جماعت دانشکده هنر دانشگاه سمنان نیز در نقش روحانی با گروه همکاری کرد. سعید صادقی دانشجوی دانشکده هنر دانشگاه سمنان، طراح و اجراکننده این پرفورمنس میگوید: برای اینکه انسان معمولا از مرگ هراس دارد لذا این کار برای ارزیابی از ترس و هراس افرادی که همیشه نظاره گر مرگ و دفن مرده بودند صورت گرفت. این پرفورمنس در قالب یک واحد درسی به نام آشنایی با رشتههای هنری دانشکده هنر دانشگاه سمنان اجرا شد. واقعیت این است که ما نیاز به دریافتهای جدید در قالبهایی نو داریم. قالبهایی که بتوانند ما را از زندگی روزمره دربیاورد. شاید آخرین باری را که نه یک نمایش، که به مثابه یک آیین و نیاز، بچهها را داخل قبرها دیده بودم، سال 64 بود. آن هم نیمه شب، آنهم بهشت رضای مشهد. چندتایی بودند. فردا همه عازم بودیم. خوابیدن درون تابوت، حمل آن و رفتن در قبر. و البته وداع با دوستان خفته در دل خاک. حالا اما فقط چند تایی از آنها ماندهاند. آن زمان، نیاز به دریافت جدیدی نبود، هر رفتاری جدید بود. همه چیز در مسیر جنگ منجر به کشف و شهود میشد. مرگ را زندگی میکردیم. اما حالا، به راستی چه شده است، که از دل دانشگاه تجربه دیگرگونه مرگ بیرون تراویده است؟ و چرا مرگ؟ و چرا زندگی نه؟
نگارنده از آنجایی که خود با این تجربه و ضرورت تغییر نگرش به گذشته و حال و آینده بوسیله مرگ هراسی و یا استقبال از مرگ مشکلی ندارد، در صدد تأیید یا تخطئه این عمل نیست، اما نکته جالب این است که چه داوطلبان زیادی در این میان حضور پیدا کردهاند و چه باورهایی از حالت نمایشی و نمادین خود عبور کرده و در ذهنها شکل گرفته است. فقط مانده ام در وسط این عمل داوطلبانه امکانات و تمهیدات پزشکی و بهداشتی مهیا بوده است؟ استانداردهای حداقلی رعایت شده است؟ از فردا اگر مد شود که همه به شگردهای مرگ اندیشانه روی بیاورند برای نمره کلاسی، راه آیا باز است؟ یاد آن روس بزرگوار افتادم. این فرد 35 ساله از ساکنان منطقه بلاگوچنسک در خاور دور روسیه که میخواست مقاومت خود را بسنجد با اصرار از دوستش خواسته بود به وی کمک کند تا یک شب را زنده زیر خاک سپری کند. این دو نفر گودالی را در باغی حفر کردند و تابوتی را که خود ساخته بودند و به لولههایی برای ورود و خروج هوا مجهز بود در آن قرار دادند. قربانی با یک پتو، بطری آب و تلفن همراه در تابوت میخوابد. دوست قربانی روی گودال را با تختههای چوبی میپوشاند و پس از دریافت تماس از دوستش و اطمینان یافتن از زنده بودن او به خانه میرود اما صبح که برای بیرون آوردن او میآید با جسدش مواجه میشود. به گفته بازرسان پلیس، رگبار شدیدی شب شروع به باریدن میکند آب باران لولههایی را که این فرد برای تنفس خود در تابوت تعبیه کرده بود میبندد. تابستان گذشته نیز یکی از ساکنان منطقه ولوگدا که برای خلاص کردن خود از ترس مردن خود را دفن کرده بود بر اثر خفگی جان خود را از دست داد.