گزارش «شهروند» از پرونده‌هایی که در یک دهه گذشته بی‌نتیجه مانده است
 
بلاتکلیفان بی‌سرانجام
 
همین که جرمی واقع شود، پلیس و مقامات قضائی به دنبال روشن‌شدن موضوع دست به کار می‌شوند. این سرنخ‌ها هستند که تیم تحقیقات را قدم‌به‌قدم به واقعیت نزدیک می‌کنند. اما وقتی سرنخی نباشد، کار گره می‌خورد. حتی زبده‌ترین کارآگاهان پلیس هم در برخی موارد راه به جایی نمی‌برند و ناکام در حل معمای پرونده، آنها را به گذر زمان می‌سپارند. اما همیشه هم این‌گونه نیست، در مواردی هم پس از تکمیل تحقیقات و صدور کیفرخواست، بررسی پرونده در دادگاه با تأخیر مواجه می‌شود. قاضی تحقیقات را کامل نمی‌داند، شهود شهادت‌شان را پس می‌گیرند، ادله کافی برای اثبات جرم وجود ندارد و ده‌ها مورد دیگر که هر کدام‌شان با توجه به بار حقوقی که دارند، قاضی را از صدور رأی نهایی باز می‌دارند.
 

[شهروند] سال‌هاست که مُهر بلاتکلیفی دارند. ابهام و انبوهی از سوال‌های بی‌پاسخ که باعث شده این پرونده‌ها، بی‌سرانجام در انتظار باشند. منتظر رد و نشانی از واقعیت. اینکه پشت پرده این پرونده‌ها چه اتفاقی افتاده، سوالی است که یافتن پاسخ منطقی برای آن، سال‌ها شاید هم دهه‌ها طول بکشد، حتی در مواردی راز برخی از این پرونده‌ها هیچ وقت برملا نمی‌شود و تا همیشه سر به مهر باقی می‌ماند. از این دست پرونده‌ها کم نیست، از جنایت و تجاوز و آدم‌ربایی گرفته تا سرقت‌ها و کلاهبرداری‌های کلان. همین که جرمی واقع شود، پلیس و مقامات قضائی به دنبال روشن‌شدن موضوع دست به کار می‌شوند. این سرنخ‌ها هستند که تیم تحقیقات را قدم‌به‌قدم به واقعیت نزدیک می‌کنند. اما وقتی سرنخی نباشد، کار گره می‌خورد. حتی زبده‌ترین کارآگاهان پلیس هم در برخی موارد راه به جایی نمی‌برند و ناکام در حل معمای پرونده، آنها را به گذر زمان می‌سپارند. اما همیشه هم این‌گونه نیست، در مواردی هم پس از تکمیل شدن تحقیقات و صدور کیفرخواست، بررسی پرونده در دادگاه با تأخیر مواجه می‌شود. قاضی تحقیقات را کامل نمی‌داند، شهود شهادت‌شان را پس می‌گیرند، ادله کافی برای اثبات جرم وجود ندارد و ده‌ها مورد دیگر که هر کدام‌شان با توجه به بار حقوقی که دارند، قاضی را از صدور رأی نهایی باز می‌دارند. آنچه در ادامه می‌خوانید مروری بر چند پرونده جنجالی و مهم است که با گذشت سال‌ها از وقوع شان هنوز هم روند رسیدگی به آنها در جریان است.  

ماجرای مرموز مجسمه‌های تهران
سرقت‌های سریالی مجسمه‌ها و سردیس‌های پایتخت یکی از پرونده‌های مرموز و معمایی است که با گذشت 10‌سال از وقوع آن هنوز نه سارقان آن دستگیر شده‌اند و نه ردی از مجسمه‌های ناپدیدشده به دست آمده است. اواسط‌ سال 89 بود که خبر ناپدیدشدن پی‌درپی مجسمه‌ها در سطح شهر تهران رسانه‌ای شد.
 ماجرا از سردیس استاد شهریار در نزدیکی تالار وحدت کلیدخورد. خبری که احساسات عمومی را برانگیخت. ابتدا انگشت اتهام به سمت مدیریت شهری نشانه رفت و همه به تصور اینکه این اقدام با دستور مسئولان شهری صورت گرفته، شهرداری را به باد انتقاد گرفتند. اما ساکنان خیابان بهشت بلافاصله نقش‌شان را در ناپدید‌شدن سردیس سراینده حیدربابا تکذیب کردند و در خبری بهت‌آور به‌طور رسمی اعلام کردند که سردیس شهریار ربوده شده است. همین آغازی بود برای سرقت ناباورانه سایر مجسمه‌های تهران، به‌طوری که در مدت زمان کوتاهی 12 سردیس و مجسمه در فضاهای عمومی تهران ناپدید شد. این اتفاق عجیب مربوط به منطقه یا جغرافیای خاصی از شهر تهران هم نبود. مجسمه‌ افرادی چون صنیع‌خاتم در پارک ملت، شریعتی در پارک شریعتی، مادر و فرزند در میدان صنعت، باقرخان در خیابان شهرآرا، ستارخان در خیابان ستارخان، ابن‌سینا در بهجت‌آباد، گوساله دانشگاه دامپزشکی و مجسمه‌های انتزاعی خانه هنرمندان، یکی پس از دیگری به سرقت رفتند. در همان بحبوحه بود که مسئولان شهری اعلام کردند چهار سردیس شامل «نواب صفوی» در منطقه۱۰ و ابتدای بزرگراه نواب، سردیس «دانته» در پارک شهر، مجسمه «ابوسعید ابوالخیر» در میدان منیریه و سردیس «اقبال لاهوری» در بوستان مشاهیر شهرری به دلیل اجرای پروژه، بازسازی یا اصلاح جمع‌آوری شده‌اند.
اما چندی بعد سخنگوی وقت شهرداری این خبر را تکذیب کرد و آن را بازی با افکار عمومی نامید. با این حساب تعداد مجسمه‌های ناپدیدشده تهران بیشتر شد، درحالی‌که مسئولان شهری و پلیس مشغول توضیح درباره این حوادث سریالی عجیب بودند. صحبت‌های مطرح‌شده از سوی برخی کارشناسان و صاحبان اثر درباره وزن این آثار هنری موضوع را پیچیده‌تر کرد. براساس اطلاعات موجود این مجسمه‌های برنزی چیزی بین 100 تا 700 کیلوگرم وزن داشتند. درواقع جابه‌جایی و حمل آنها نیاز به تجهیزات داشت. اینکه چطور سارقان توانسته‌اند در انظار عمومی دست به چنین اقدامی بزنند، سوالی بود که افکار عمومی به دنبال پاسخی برای آن بود. همین امر هم باعث شد تا بازار شایعات و اخبار غیررسمی درباره تعمدی‌بودن این سرقت قوت بگیرد. این موضوع به قدری عجیب بود که مسئولان را هم دچار تردید کرد. مرتضی تمدن، استاندار وقت تهران گفته بود که «نمی‌شود باور کرد یک تن مجسمه در پارک‌ها و مکان‌های پرتردد و وسیع پایتخت در مدت یک هفته به سرقت برود. کارگروه ویژه‌ای در شورای تأمین استانداری تهران برای پیگیری سرقت‌های اخیر تشکیل شده است و به‌زودی گزارش آن اعلام می‌شود.» محمدباقر قالیباف، شهردار وقت تهران نیز نسبت به این سرقت‌ها ابراز تعجب کرد: «این اقدام کاری سازماندهی شده است و سارقان به صورت باندی عمل کرده‌اند. به نظر نمی‌آید کار دزد عادی باشد و از همین جهت نیروی انتظامی باید ماجرا را پیگیری کند، ضمن اینکه ما فیلم سرقت یکی از مجسمه‌ها را در اختیار آنها قرار دادیم.» به دنبال این صحبت‌ها توپ در زمین نیروی انتظامی افتاد. پلیس باید جدا از پیگیری پرونده پاسخگوی سوالات بی‌شمار افکار عمومی درباره این حادثه عجیب می‌بود. فرمانده انتظامی تهران بزرگ هم که فیلمی از سرقت مجسمه‌ها در دست داشت، در اولین قدم، سرهنگ عباسعلی محمدیان، رئیس پلیس آگاهی تهران بزرگ را مسئول این پرونده کرد.
رئیس پلیس وقت آگاهی تهران هم در همان روزها به رسانه‌ها گفت: «سرقت‌ها کار افراد عادی نیست؛ مجسمه‌های سرقت‌شده هم به درد افراد معمولی نمی‌خورد، بلکه قطعا افراد خاصی طالب آن هستند که همین امر باعث می‌شود تحقیقات در جهت خاصی پیش برود. به‌زودی نتیجه اقدامات پلیس آگاهی تهران برای دستگیری اعضای این باند از طریق رسانه‌ها به اطلاع همه شهروندان خواهد رسید.»  اما حالا چند ‌سال از آن روزها گذشته و هنوز از نتیجه تحقیقات به عمل آمده درباره عاملان و سرنوشت سردیس‌های به سرقت رفته خبری نیست. البته در طول این سال‌ها عده‌ای جنس برنزی مجسمه‌ها و ارزش مالی آنها را انگیزه اصلی سارقان عنوان کرده‌اند. همین امر هم باعث شد تا سازمان زیباسازی شهرداری تهران تغییر جنس مجسمه‌ها را در دستور کار قرار دهد. اما عده‌ای دیگر هم ناپدیدشدن مجسمه‌های پایتخت را به گروه‌های خودسر ربط می‌دهند. حتی در برخی محافل خبری هم صحبت از توطئه بیگانگان در پشت پرده این پرونده عجیب به میان آمد. با این همه اما واقعیت ماجرای مجسمه‌های ناپدیدشده تهران هنوز هم روشن نشده است.

محاکمه غیابی بادیگارد
درگیری خونین یکی از قوی‌ترین مردان ایران در خیابان جنت‌آباد، یکی دیگر از پرونده‌های بی‌سرانجام سال‌های اخیر است. هفتم اردیبهشت ماه‌ سال 90 بود که امیر قرایی همراه برادرش با شمشیر و قمه به جان دو نفر از دوستان قدیمی‌شان افتادند و درنهایت هم یکی از مضروبان به نام حمید ساعتی در بیمارستان جان باخت. در همان تحقیقات ابتدایی مشخص شد که امیر قرایی پس از ارتکاب این جنایت از کشور گریخته است. علیرضا برادر امیر در بازجویی‌ها مدعی شد که قتل توسط برادرش صورت گرفته است. خانواده مقتول هم که در حرکتی انساندوستانه همه اعضای بدن فرزندشان را اهدا کرده بودند، با شکایت از دو برادر قرایی خواستار محاکمه عامل این جنایت شدند. اما مشکل اینجا بود که امیر قرایی به‌طور غیرقانونی از کشور خارج شده بود. تحقیقات به عمل آمده از علیرضا هم نشان داد که او عامل اصلی این جنایت نبوده است. براساس مستندات پرونده، انگیزه این جنایت هم اختلاف مالی سه میلیون تومانی امیر قرایی با حمید بود. درواقع مقتول این مبلغ به را امیر قرایی بدهکار بود و بدعهدی او در بازپرداخت آن باعث شد این دو دوست قدیمی با هم درگیر شوند. روز حادثه برادران قرایی به خانه حمید می‌روند، اما با وساطت مادر مقتول موضوع موقتا ختم به خیر می‌شود، اما چند ساعت بعد، در نزدیکی یکی از باشگاه‌های بدنسازی خیابان جنت‌آباد آنها با هم درگیر می‌شوند که در این حین حمید با شمشیر سامورایی امیر قرایی به قتل می‌رسد.
موضوع به اینترپل اعلام شد و او تحت تعقیب قرار گرفت. ظاهرا امیر قرایی از ترکیه به قبرس رفته و بعد از مدتی به صورت مخفیانه به یونان گریخته است. اما بعد از آن کسی از حمید قرایی خبر نداشت تا اینکه چند ‌سال بعد تصویر او کنار یکی از خواننده‌های مشهور عرب دیده و بعد از آن معلوم شد که این قاتل فراری بادیگارد این هنرمند عرب‌زبان شده است. این درحالی است که بازپرس شعبه چهارم دادسرای جنایی تهران پس از گذشت نزدیک به 9‌ سال از آن حادثه درنهایت کیفرخواست پرونده را با عنوان قتل عمد صادر کرد و به دادگاه کیفری فرستاد تا این متهم فراری در دادگاه به صورت غیابی محاکمه شود.

اسیدپاشی‌های ناشناس در اصفهان
حمله‌های اسیدی اصفهان، پرونده‌ای جنجالی که با وجود همه ابعاد وسیعی که پیدا کرد، اما هنوز هیچ یک از عاملان آن معرفی‌نشده‌اند. 6‌ سال پیش در چنین روزهایی یک موتورسیکلت با دو سرنشین در خیابان نصف جهان ترس و دلهره‌ای عمیق را به جان زنان و دختران این شهر انداختند. آنها با اسید سراغ قربانیان می‌رفتند و سر و صورت آنها را هدف قرار می‌دادند. با اینکه مشخصا چهار زن به نام‌های مینا، سهیلا، سحر و مرضیه به‌عنوان قربانیان این پرونده شناخته می‌شوند، اما گفته می‌شود در مجموع 15 زن در آن حوادث سریالی هدف حمله مردان موتورسوار قرار گرفتند.
رسانه‌ای‌شدن این حادثه موجی از واکنش‌ها را به همراه داشت. کار به جایی رسید که مسئولان بلندپایه دولتی هم به این ماجرا ورود کردند. آن روزها همه جا صحبت از این بود که مسببان این حادثه خیلی زود شناسایی و دستگیر می‌شوند. حتی حسن روحانی، رئیس‌جمهوری هم خواهان تسریع در پیگیری عاملان این اتفاق‌ها شد. او از سه وزارتخانه کشور، اطلاعات و دادگستری خواست تا برای یافتن عاملان سریعا اقدام کنند. بسیاری از چهره‌های سیاسی و فعالان اجتماعی در واکنش به این حوادث خواهان شناسایی و برخورد با مسببان آن شدند. پلیس اصفهان اعلام کرد به سرنخی‌هایی دست یافته است و به‌زودی مسببان این اقدام را دستگیر می‌کند. مسئولان قضائی هم از آن زمان تاکنون در پاسخ به پرسش‌های مطرح‌شده درباره این پرونده هموراه اعلام کردند که تحقیقات جریان دارد و تا روشن شدن موضوع نمی‌توان هیچ اظهارنظری کرد. اما جدا از سرنوشت نامعلوم این پرونده و اینکه پیگیری آن حادثه در حال حاضر از سوی چه نهادی دنبال می‌شود، قربانیان اسیدپاشی اصفهان متحمل درد و رنج بسیاری شدند. آسیب‌های جدی و ماندگاری چون نابینایی، سوختگی ماندگار به علاوه اثرات روحی و روانی ناشی از آن تجربه تلخ هنوز هم با گذشت چند‌ سال همراه آنهاست. قربانیان این حادثه هرچند اکنون هرکدام‌شان سرگرم زندگی‌شان هستند، اما هنوز هم خودشان و خانواده‌هایشان خواهان معرفی کسانی هستند که روزگارشان را سیاه کرده‌اند.

آقای دکتر در چند قدمی اعدام
پزشک تبریزی، همان آقای دکتر معروف که در اقدامی عجیب همه اعضای خانواده‌اش را مسموم کرد و درنهایت هم موجب مرگ نامزد جوانش و مادربزرگ پیرش شد. این هم یکی از پرونده‌های عجیب جنایی در سال‌های اخیر است. مهرماه‌ سال 95 همزمان با دهه اول محرم، خبر تکان‌دهنده‌ای از تبریز مخابره شد. خانواده علیرضا صلحی، پزشکی که نسخه‌های عجیب و دستخط خوبش حسابی در فضای مجازی سروصدا به پا کرده بود، به طرز مشکوکی مسموم شدند. بعد از انتقال آنها به بیمارستان خبر رسید که نامزد و مادربزرگ این پزشک به دلیل شدت مسمومیت جان‌شان را از دست دادند. با توجه به مشکوک‌بودن ماجرا، پلیس با دستور قضائی تحقیقات در این‌باره را آغاز کرد. بررسی نمونه‌های آزمایشگاهی وجود سم فسفین را در بدن هر دو جانباخته تأیید کرد. این ترکیب خطرناک همان ماده موثره قرص برنج است.
 در ادامه تحقیقات هم مشخص شد که همه اعضای خانواده این پزشک با سم موجود در غذا مسموم شده‌اند. کارآگاهان پلیس تبریز پس از بررسی سرنخ‌های موجود درنهایت به تصاویری دست یافتند که نشان می‌داد علیرضا صلحی همان پزشک معروف تبریزی غذا‌ها را از یک رستوران تهیه کرده بود. با توجه به مستندات موجود حکم بازداشت آقای دکتر صادر شد. درنهایت پس از کش‌وقوس‌های فراوان برای متهم کیفرخواست قتل عمد صادر شد و پرونده برای رسیدگی به دادگاه رفت. درحالی‌که خانواده نامزد علیرضا مدعی هستند دامادشان برای رسیدن به دختر مورد علاقه‌اش در ترکیه دست به این جنایت زده، اما پدر علیرضا که در آن حاثه مادرش را هم از دست داده، مدعی است که پسرش بی‌گناه است و آنها به دلیل مصرف قرص لاغری مسموم شده‌اند. درنهایت دادگاه رأی به محکومیت و قصاص این پزشک داد، اما با اعتراض وکیل مدافع او اجرای این رأی چندبار به تأخیر افتاد. ظاهرا دیوان‌عالی کشور رأی را نقض کرده و برای بررسی مجدد به همان دادگاه صادر‌کننده رأی بدوی فرستاده، اما این دادگاه دوباره همان رأی قبلی را صادر کرده که با اعتراض مجدد وکیل مدافع مواجه شده است تا پرونده برای بررسی مجدد به دیوان‌عالی برود.


 
http://shahrvand-newspaper.ir/News/Main/191386/بلاتکلیفان-بی‌سرانجام