سپیده اکبرپوران جامعهشناس
شوهرم همیشه از من میخواست تا با ساقی تماس بگیرم و برای خرید موادمخدر با او قرار بگذارم. شوهرم و خانوادهاش تشویقم میکردند تا مواد مصرف کنم. اوایل برای کاهش درد و بهعنوان مسکن مصرف میکردم ولی به مرور بیشتر شد... زمانی که پولی برای خرید مواد نداشتیم، مادرشوهرم مرا ترغیب میکرد تا «باتوجه به جوان بودنم از تواناییهای زنانهام» استفاده کنم و از ساقی که مرد جوانی بود، مواد بگیرم...1
هرگاه گفتوگویی درمورد اعتیاد و علت گسترش آن شکل میگیرد به طنز یا به جد انگشت اتهام به سمت «دوستناباب» گرفته میشود. بازنمایی آن در رسانهها مهمانیهای مختلط است با وسایل لهو و لعب و جوانانی به دور از خانواده که یکدیگر را به دام اعتیاد و راه تباهی میکشانند.
نوشته حاضر قصد ندارد نقش گروههای دوستی را در گسترش اعتیاد انکار کند. بر همگان واضح است که چه تعداد زیادی از افراد توسط دوستان خود به سمت موادمخدر کشیده میشوند. اما آن چیزی که همواره از نظرها پنهان میماند، نقش خانواده افراد در اعتیاد آنها به موادمخدر است. وقتی صفحه حوادث روزنامهها را باز میکنیم و مصاحبه معتادان را میخوانیم، میبینیم که تعداد قابلتوجهی از آنها به نقش خانواده خود اشاره میکنند. محفلهای پردود و دم بزرگترها، نشئگیها و کتککاریها، ورود به شبکه دادوستد موادمخدر توسط پدر، دخترهایی که فروش تنشان، پول مواد خانواده را جور میکرد، زنهایی که بعد از ناامیدی از طلاق همپیالههای شوهران خود شدهاند و اخیرا مادرانی که فرزندان معتاد به دنیا میآورند و... تم تکراری داستان بسیاری از معتادان را تشکیل میدهد. در بیشتر زندگیها ردپای خانواده دیده میشود که زمینه اعتیاد و تباهی اعضای خود را فراهم کرده است.
اینکه چرا و چطور «کانون گرم خانواده» به «بستر اعتیاد و تباهی» تبدیل میشود، بحث مفصلی است و نیاز به مجالی دیگر دارد اما آنچه که اینجا برای ما مهم است، اینکه چرا افکارعمومی و رسانهها به نقش خانواده در گسترش اعتیاد نمیپردازند! چرا کسی جرأت نمیکند انگشت اتهام را از «دوستناباب» به سمت «خانواده نابسامان» بچرخاند؟ انگار همه با هم چشممان را روی این بخش از واقعیت بستهایم. نمیخواهیم باور کنیم که خانواده ایرانی آسیبدیده و مثل سابق توان پاسخگویی به نیازهای جامعه را ندارد. همهباهم همدست شدهایم در انکار واقعیت، در خودسانسوری و سکوتی که بپا داشتهایم: سکوت انکار درد! درد را انکار میکنیم، چون حاضر نیستیم بپذیریم دچار آسیبیم. درواقع چنان خانواده را در هالهای از قداست و الوهیت پیچیدهایم که حالا ناگزیر از انکار دردیم! خانواده را چنان کامل و بیعیبونقص توصیف کردهایم که پذیرش کوچکترین آسیب، لکه ننگی بر دامن مقدس آن خواهد بود!
این ماجرا زمانی پیچیده میشود که به فکر راه چاره بیفتیم. حل هر آسیب اجتماعی در گرو مطالعه و شناخت عوامل موثر بر آن است. حال آنکه ما در اولین پله درماندهایم: هنوز اصل وجود مسأله را نپذیرفتهایم، چه رسد به مطالعه پیرامون آن! ما با سکوت خود از شناخت و در نتیجه حل معضلات خانواده بازمیمانیم و به دردهای خانواده دامن میزنیم! اگر به فکر چارهایم اولین قدم، شکست سکوت است. بیایید بپذیریم که حال خانواده ایرانی خوب نیست! بیایید بپذیریم که خانواده هم سهمی در گسترش اعتیاد دارد!
پی نوشت:
1- قسمتی از مصاحبه شخصی نگارنده با زنی که دوره درمان اعتیاد خود را به تازگی تمام کرده بود.