گوشه‌هایی از زندگی هنگامه اخوان خواننده موسیقی ایرانی، یادگار مکتب «ادیب خوانساری» ‏ ‏
 
موسم اخوان
 
سماعی، شیدا و عارف. هنگامه با هر سه گروه‌ موسیقی مطرح آن زمان کار کرده بود. در این میان اما گروه شیدا را بیش از بقیه ‏دوست داشت. «لطفی بسیار گوش‌نواز تار می‌زد. آدم از خودش بی‌اختیار می‌شد. سعی می‌کردم با آن آواز نوا سر دهم، این ‏همدلی باعث شد آثار ماندگار به جای بماند. لطفی از آن نوازندگانی بود که هرگز تکرار نمی‌شد.»
 

  [سوگل دانائی‏] گاهی هم دوست داری بیاید و مقابلت بنشیند، می‌نشیند مقابل صورتت، انگار که گفته باشی می‌خواهم ببینمت. مگر صدا را هم ‏می‌توان دید؟ حالا هر چه قدر هم که بخواهد نزدیکت باشد؟ صدایش هم بلند باشد؟ شدنی است. مثل خیلی چیزهای دیگر. مثلا ‏اگر دستگاهی اختراع می‌شد که تصویر صداها را بسازد، احتمالا به جای صدای او، تصویر قمر نمایش داده می‌شد. قمرالملوک ‏وزیری در‌سال ۱۳۰۳ در روزهایی که روی صحنه خوانده بود، قمرالملوک وزیری که کمتر صدایی به او می‌مانست. ‏

علت عاشق ز علت‌ها جداست
از دفتر اول مثنوی، این بیت را بهتر از سایر ابیات می‌خواند. این مصراع را حتی بهتر از مصراع «عشق اصطرلاب اسرار خداست.» ‏علت هنگامی از باقی علت‌ها جدا بود. عشق به موسیقی به قول خودش در خانواده موروثی بود. اول صدای پدر را شنیده بود بعد ‏صدای مادر. صدا که خوب باشد از همان دوران بچگی معلوم می‌شود. از همان دورانی که فقط با صدای لالایی پدر یا مادر به ‏خواب می‌روی و در ذهن بچه‌گانه‌ات صدایشان را به باغ گلی بزرگ مانند می‌کنی. «عشق به موسیقی سراپای وجودم را گرفته ‏بود.» هنگامه گفته بود صدا را از مادرش به ارث برده. این‌قدر از زبان‌شان نوا شنیده که رفته‌رفته موسیقی مانند یک جزء وارد ‏اجزای بدنش شده. ‏

سر ز مهرت بر ندارم
زاده فومن گیلان است. ده ساله بود که از زبان پدرش نام قمر و تصانیفش را شنید و بعد شیفته صدا و شخصیت او شد. از او و ‏ویژگی‌های شخصیتی او زیاد شنیده بود. هنرمند مردمی. رفته‌رفته ویژگی‌های قمر را شناخت. «قمرالملوک وزیری هنرمندی ‏وارسته، خوش قلب، مهربان و انسانی واقعی بودند، راستش را بخواهید از همان زمان نهال مهر این هنرمند بزرگ در قلب من ‏کاشته شد و تا به امروز هم با آن زندگی می‌کنم.» ‏
طالع اگر مدد دهد ‏
وقتی طالع آدم به چیزی گره خورده باشد، سروکله‌اش از کودکی پیدا می‌شود و ردی، اثری یا حتی نوایی از خودش باقی ‏می‌گذارد: «در دوران ابتدایی با برادرم در مدرسه ترانه‌خوانی می‌کردم و در گروه سرود مدرسه بودم.» این را در گفت‌وگویی اعلام ‏کرده بود. خواندن در جشن‌های مدرسه ادامه داشت تا اتمام دوران ابتدایی. تا زمانی که حرف تهران به میان ‏آمد و خواهر بزرگ‌تر. ‏

دل خون شد از امید و نشد یار، یار من ‏
رفته بود تهران. پیش خواهر بزرگ‌ترش. برق آموزش موسیقی در پایتخت را دیده بود و خواسته بود به شمال برنگردد. گفته بود ‏امکانات موسیقی در تهران کجا و در شمال کجا. وقتی می‌توانم اینجا کلاس موسیقی بروم، وقتی می‌توانم اینجا موسیقی را با تمام ‏وجودم مزمزه کنم، چرا برگردم. هنگامه ماندنی شد. در گفت‌وشنودها فهمیده بود رادیو آزمون صدا می‌گیرد. آزمون خواندن. ‏روی یک نوار خوانده بود: «دل خون شد از امید و نشد یار، یار من.» فرستاده بود برای شورای رادیو. مرتضی حنانه، علی تجویدی، ‏حبیب الله بدیعی، جواد معروفی و خالقی. شورا، نوار را شنیده اما گفته بودند باید حضوری هم بشنوند. شنیده بودند. از ردیف ‏و دستگاه‌های موسیقی ایرانی پرسیده بودند. «نمی‌دانستم، گفته بودند باید در کلاس‌ شرکت کنم، همین شد که در آزمون رد ‏شدم.» امیدش اما ناامید نشد. باید می‌خواند و می‌آموخت. خودش این‌طور خواسته بود. فشرده کلاس آواز رفت و چند هفته بعد ‏دوباره آزمون داد. آزمونی که این‌بار نتیجه‌اش پیروزی بود. ‏

یادگاری از ادیب خوانساری ‏
شورای رادیو خواسته بود هنرجویان پذیرفته شده زیر نظر ادیب خوانساری آموزش ببینند. سال‌های ۵۱ تا ۵۵ ادیب خوانساری ‏در رادیو به هنگامه ردیف آموخته بود. بعد از این دوره شرایط نامناسب جسمی خوانساری شاگردان را مجبور کرده بوده که خانه ‏استاد را به‌عنوان مکتب بپذیرند. هنگامه اخوان در گفت‌وگویی با روزنامه شرق اعلام کرده بود که او تنها شاگرد استاد نبوده. ‏‏«استاد شاگردان بسیاری داشت، برخی از شاگردان همیشه می‌آمدند و بعضی مدتی طولانی دیگر مراجعه نمی‌کردند، اسامی ‏شاگردان را به یاد ندارم. اما می‌توانم بگویم من تنها یادگار استاد ادیب خوانساری هستم.»‏

موسم گل، دوره حزن ‏
بیست سالگی سن متفاوتی برای هنگامه شده بود. ‌سال ۵۴ بود که نخستین تصنیفش از برنامه گل‌های تازه پخش شد. وارد گروه ‏شیدای لطفی شده و خوانده بود:  «موسم گل، دوره حزن یک دو روز است در زمانه.» هوشنگ ابتهاج در کتاب خاطراتش «پیر ‏پرنیان اندیش» خودش را واسطه‌ای میان لطفی و هنگامه می‌داند:   «هنگامه اخوان را من کشف کردم، شاگرد درس ادیب ‏خوانساری بود، داشتم از کلاس درس‌شان رد می‌شدم که متوجه شدم زنی با تحریر قمر می‌خواند، واقعا بعد از قمر ‏هیچکس چنین تحریری نداشت. بعد از اینکه کلاس تمام شد در را باز کردم. به آقای ادیب ‏گفتم وقتی کلاس تمام شد به دفتر بیایند. وقتی ادیب آمد از آن شاگردی که صدایش به قمر شبیه بود، پرسیدم. به لطفی هم گفته بودم که این دختر از کلاس چیز بیشتری نمی‌آموزد. لطفی با او تمرین کرد تا هنگامه اخوان، موسم گل را ‏خواند. وقتی این تصنیف از رادیو پخش شد همه کنجکاو شده بودند که این خواننده  کیست.» ابتهاج در کتابش می‌نویسد که اخوان با رادیو از رفتن به ‏کافه در امان مانده بود و مثل خواننده‌های آن زمان نشده بود. ‏

ردیف‌هایی که نیاموختند ‏
سماعی، شیدا و عارف. هنگامه با هر سه گروه‌ موسیقی مطرح آن زمان کار کرده بود. در این میان اما گروه شیدا را بیش از بقیه ‏دوست داشت. «لطفی بسیار گوش‌نواز تار می‌زد. آدم از خودش بی‌اختیار می‌شد. سعی می‌کردم با آن آواز نوا سر دهم، این ‏همدلی باعث شد آثار ماندگار به جای بماند. لطفی از آن نوازندگانی بود که هرگز تکرار نمی‌شد.»  موسیقی پاپ را دوست نداشت. ‏هنوز هم دوست ندارد. هنگامه آن را موسیقی بی‌کیفیت مصرفی می‌داند. می‌گوید موسیقی که این روزها به‌عنوان موسیقی پاپ ‏عرضه می‌شود نه محتوا دارد و نه آهنگ موزون. وقتی خواننده‌های این سبک به زمان و موعد کنسرت می‌رسند صدایشان ‏جیغ می‌شود. می‌گوید صداوسیما این روزها به پخش موسیقی بی‌محتوا دامن می‌زند. می‌گوید گوش جوانان این روزها به موسیقی ‏بد عادت کرده است. می‌گوید موسیقی پاپ این روزها شده نوعی سردرگمی. «من فکر می‌کنم حتی اگر کسی بخواهد موسیقی را ‏از نوع پاپ یا جاز ادامه دهد باید حداقل ردیف‌های موسیقی فارسی را بشناسد. مثل گذشتگان.»‏

آن‌طور که باید نشد ‏
هنگامه بعد از انقلاب برای زنان خواند. در وزارت ارشاد و شورای موسیقی هم از او کمک خواسته شد. او به‌عنوان یکی از اعضا ‏در جلسات حضور پیدا می‌کرد و نظر کارشناسی درباره موسیقی زنان می‌داد. او می‌گوید درباره اجرای زنان کم پیش می‌آمده ‏که کاری را حذف کند، همیشه به ارسال مجدد و اصلاح مجدد ختم می‌شده. در گفت‌وگویی با یکی از روزنامه‌ها در سال‌های ‏ابتدای دهه ۹۰ گفته بود که سعی کرده به وسیله نامه از مسئولان درخواستی برای ساخت سالن‌های موسیقی زنان بدهد، خواسته ‏تا هزینه برگزاری کنسرت در شهرها کمتر شود. درخواست کرده که اجرای ویژه زنان در شهرها تعطیل نشود. همه اینها را خواسته ‏بود اما درنهایت اعلام کرده بودند که دست‌مان برای خیلی چیزها بسته است و برای خیلی کارها. او در گفت‌وگویی درباره آموزش ‏موسیقی زنان گفته بود: «آن‌طور که شنیده‌ام زنان از نظر آموزش موسیقی بسیار ضعیف عمل می‌کنند. چطور می‌شود هنرجویی با ‏چند‌سال آموزش بخواهد به دیگران آموزش بدهد. باید بگویم که موسیقی جنبه تجاری برای بعضی پیدا کرده است.»‏

افتان و خیزان ماندن در ایران ‏
‏«من در کشور آلمان زبان احساسات آنها را نمی‌فهمم و با زبان و احساسات آنها بیگانه هستم. در کشوری که با موسیقی آنها ‏بیگانه هستم، چه کار می‌توانستم انجام دهم. وابستگی به خانواده را چه می‌توانستم بکنم. دوری از اینجا برایم غیرقابل تحمل ‏است.» هنگامه اخوان در این سال‌ها کنسرت‌های متعددی با گروه‌های موسیقی در کشورهای مختلف داشته است. او اقامت کشور ‏آلمان را هم دارد اما هربار در پاسخ به این سوال که چرا در آلمان نمانده، همین جواب‌ها را داده. هربار گفته که حتی اگر ‏شرایط برای حضور او سخت‌تر از این هم می‌شده، می‌مانده چون فقط ایرانی‌ها هستند که می‌فهمند وقتی او می‌خواند: «در ملک ایران ‏وین مهد شیران/ تا چند و تا کی افتان و خیزان» چه معنی دارد. ‏

طبع سرکش تا کجا تقلید همواری کند ‏
صدایش وام گرفته از صدای قمر است. معتقد است آدم در اوایل کار و برای شروع بد نیست تقلید کند. «نخستین مرحله در ‏آموزش موسیقی تقلید و الگو‌برداری از استاد است، اما بعد از آنکه هنرجو به مراحل پایانی آموزش رسید، دیگر باید خودش باشد ‏و از تقلید دوری کند تا برای شنونده تکراری نشود.» با این حال عده‌ای او را هنوز هم وام‌دار قمر می‌دانند. یکی از آنها ‏نصرالله ناصح‌پور، استاد ردیف آواز ایرانی است، او در جایی گفته بود: «هنگامه اخوان یکی از بهترین خوانندگان زن ایرانی و صدای ‏او یادآور صدای آسمانی قمر است. با این حال عمده آثار به‌جای‌مانده از اخوان منحصر به بازخوانی‌های تصنیف‌ها و آوازهای ‏زنده‌یادان قمرالملوک وزیری و روح‌انگیز است؛ لذا او را نمی‌توان همانند بیشتر هم‌دوره‌‌ای‌هایش (پریسا و…) ‏صاحب‌ سبک دانست.» اما اخوان معتقد است که او از کارهای قمر کپی‌برداری نکرده است: «اگر در کارهایم بازخوانی تصنیف‌های ‏قمر را انجام می‌دهم به معنای کپی‌برداری نیست، من با صدای خودم اجرا می‌کنم و درحال حاضر هم آواز‌های تمام کارهایم ‏بازخوانی نیست.» ‏

آتش جاودانی ‏
هنگامه امروز سی‌ویکم خرداد شصت‌وپنج سالش تمام شد. اما آتش جاودانی هنوز در وجودش روشن است. او زمانی ‏رئیس کانون خوانندگان موسیقی بود. سرپرست گروه موسیقی بهار بود و تا همین اواخر هم با آنها کنسرت اجرا می‌کرد. معلمی ‏آواز را جدی گرفته شاید علت آن عِرقی بود که به ادیب خوانساری داشت. سال‌ها تدریس آواز کرد، افراد زیادی همچون خودش را ‏به موسیقی و آواز خو داد. افراد زیادی توانستند بعد از او مکتب‌های موسیقی را بشناسند و بخوانند: «آتشی در سینه دارم، ‏جاودانی.» ‏


 
http://shahrvand-newspaper.ir/News/Main/185980/موسم-اخوان