حمیدرضا عظیمی خبرنگار گروه طرح نو
مسائل زنان تا سالهای اوخر دهه شصت و حتی چندسال بعد از آن، جزو مسائل نسبتا پنهان جامعه ایرانی بود. مسائلی که از حقوق زنان درباره کار و اشتغال گرفته تا آسیبهای اجتماعی را شامل میشد. از آن پس اما، زنان بهعنوان بخشی از جامعه ایرانی، فعالیتهای گستردهتری را شروع و نقش بیشتری در عرصه کار و فعالیتهای اجتماعی در جامعه ایرانی ایفا کردند. این تأکید موکد است که چنین مطلبی به این معنا نیست که پیش از این گذر، جماعت نسوان و زنان خوش قریحه ایرانی، در جامعه و عرصههای مختلف آن حضور نداشتند بلکه چنین است که در زمانی پیشتر، مقارن با اواخر دهه شصت و اوایل دهه هفتاد هر چند آنها، در ادارات استخدام بودند، در دانشگاه حضور داشتند و از این قسم فعالیتها را در سیاهه امور جاری خود داشتند، اما حضور آنها در کنشها و واکنشهای جامعه ایرانی نهچنان حضوری ثمربخش بود و نه تاثیرگذار! حتی زمانی که موضوعی مرتبط با زنان مطرح میشد، به نظر میرسید جدیّتی در طرح مسأله نیست. در این زمینه نمونه بسیار است اما فقط در فقره مدیریت ارشد، نگاه به تعداد مدیران زن در دهههای گذشته تقریبا گویای تمام آن چیزی است که نیاز به گفتن و نوشتن را از سر باز میدارد! حضور زنان در عرصههای مختلف چنان در «پنهان جامعه» روی میداد که برای نخستینبار در دوره جدید، نامزدهای ریاستجمهوری در سال 88، دست در دست همسران خود در مجامع حضور مییافتند و همین امر نیز سببساز گفتها و بذلههایی شد که گویا نباید چنین اقدامی صورت واقع به خود میگرفت!
در چنین فضایی که حضور زنان در این قامت موجب سوال بود، البته که آسیبهای مربوط به جماعت نسوان، در پردهپوشی کامل نمود داشت. آسیبهایی که به ویژه، بویی از فساد هم از آن به مشام میرسید و مواردی از جمله، عرضههای خیابانی، اعتیاد و، و، و را شامل میشد! این شد که سالها با استدلالهایی از جنس حرف، تمام یا بخش اعظم آنچه مربوط به این جماعت نیمه، از جامعه ایرانی میشد به قواره سکوت درمیآمد. هنوز کسی از یاد نبرده که صحبت از «ایدز» بهعنوان نوعی بیماری، که باور عمومی آن را مختلط با فساد میدانست، به تقریب از موارد مکتوم بود و حتی زمانی که بحثی از آن میشد به شیوع آن از طریق روابط جنسی اشاره نداشتند و هیچ صحبتی از اینکه چه تعداد از زنان به این بیماری آلوده شدهاند، نبود.
به هر روی رواج چنین فضایی در جامعه ایرانی و در سالهای پیش، نیاز به دست و پا زدن برای اثبات، ندارد اما در سالهای آن دهه از همه بدتر، کتمان وجود «زنان معتاد» بود که هنوز هم با وجود شیوع طرح مسائل زنان، خیلی مورد توجه نیست به این دلیل که در کلام و نظر مسئولان و سیاستگذاران، خبری از پرداخت به موضوع «زنان معتاد» دیده نمیشود. در اهمیت وجود «زنان معتاد» همین بس که اعتیاد آنها نهتنها مانند اعتیاد هر مرد، مضرات شخصی و اجتماعی دارد که یک گام بیشتر، برای جامعهای که زنان آن گرفتار اعتیاد شوند، احتمال بیشتری در توسعه آسیبهای جمعی متصور است.
در سرجمع این بحث باید گفت آنچه در حال حاضر اهمیت دارد این است که کتمان آسیبهای اجتماعی موجود در جامعه زنان این سرزمین، نهتنها دردی را دوا نکرد بلکه کار را به جایی رسانده که سن اعتیاد به طرز مشهودی کاهش یافته و دامن دختران جوان را نیز گرفته است. کافی است کوچه پسکوچههای جایی به نام «دروازه غار» را پیاده گز کنید. از صبح تا شب و از شب تا صبح، دخترانی را میبینید که دربهدر دنبال کسیاند تا بتواند «ساز دودیشان» را کوک کند. شیشه، کراک؛ تریاک هم که قدیمی شده است!
بسیاری از آنها، قدمی هم برای«ترک» برنمیدارند چون مطابق تحقیقی که در این زمینه ارایه شده، در نگرش اجتماعی و فرهنگی به اعتياد نسبت به مردان، معتاد زن، انگ منفیتری میخورد و نگرش اجتماعی درباره ناپسند بودن زن معتاد يک مانع عمده در درمان آنها به حساب میآيد. بر همین اساس نسبت به مردان از جامعه، خانواده و دوستان برای ترک مواد حمايت کمتری دريافت میکنند.
حالا خبرهای رسمی هم حکایت از تأیید دیدهها دارد. خبرها هم میگوید دختران معتاد شدهاند! اما بر این تأکید میکند که سنوسال دختران معتاد
رو به کاهش گذاشته است. این خبر و اخبار دیگر چراغ قرمزی را به علامت هشدار روشن کرده است. چراغی که چه مسئول و چه مردم عادی، همه باید آن را ببینند؛ خدا کند دچار کوررنگی نشده باشیم.