در ارزیابیهای اقتصادی از طرحهای خدماتی و تولیدی در کشورهای جهان سوم، چنین نتیجهگیری شده است که بسیاری از آموزشهای ارایه شده در دبیرستان و دانشگاه و موسسات خدماتی جهان سوم فاقد کاربرد صحیح هستند و نیز بسیاری از آموزشدیدگان جذب موسسات تولیدی و خدماتی نمیشوند. در نتیجه بهتدریج عرضه آموزش بدون توجه به بازار کار و فقط به پیروی از تقاضا و در حد امکانات دولت ارایه میشود و عملا برنامهریزی جامع «آموزش - اشتغال» فراموش میشود.
درنتیجه ما با پیدایش تعداد زیادی از فارغالتحصیلان بیکار مواجه هستیم که اینها باید، تقاضای آموزش را کاهش دهند، ولی دایما تقاضای آموزش را افزایش میدهند!
وقتی برنامهریزی جامع اشتغال - آموزش وجود نداشته باشد و سازمانهای آموزشی (مربوط به خردهنظام فرهنگی) اقدام به ارایه آموزشهای غیرمتناسب با بازار کار کنند، تقاضای کاذب برای آموزش به وجود میآید و در یک دوره زمانی جامعه با پدیده «آموزش اضافی» روبهرو میشود. پدیدهای که سرمایهگذاری منابع محدود را از روش بهینه منحرف میکند و تصور نهایی این انحراف این است که تمام منابع صرف آموزش شود ولی هیچ فرصت شغلی جدیدی ایجاد نشود و بیکاری فارغالتحصیلان و مهاجرت متخصصان به کشورهای دیگر از پیامدهای آن است. پديده آموزش اضافي داراي تبعات ديگري نيز است؛ مشكل، زماني پررنگتر ميشود كه اين آموزش بدون كيفيت صورت پذيرد. اتفاقي كه آنقدر مشهود است كه جايي براي انكارش باقي نميگذارد. با سرزدن به خيابان انقلاب ميتوان در تمامي رشتهها پاياننامه و مقاله علمي - پژوهشي خريداري كرد.
چندي پيش علياصغر فاني، وزير آموزش
و پرورش اعلام كرد: با رایزنیهایی که با دانشگاه فرهنگیان انجام شده، ادامه تحصیل فرهنگیان در مقاطع تکمیلی فراهم شده است. در اين كه نيروهاي شاغل چه در بخش آموزش و پرورش و چه در ساير سازمانها و نهادها نياز دارند تا اطلاعتشان نسبت به فعاليتي كه انجام ميدهند به روز شود و آموزشهاي صحيح براي ارتقای كيفيت شغليشان داشته باشند، شكي نيست.
اما آيا واقعا، ورود به دورههاي تحصيلات تكميلي ميتواند راهگشا باشد؟ يا قرار است چرخه آموزش اضافي كه درگيرش شدهايم پربارتر شود؟ معلمي كه نصف روز را در مدرسه ميگذراند و قسمت ديگري از وقتش را احتمالا صرف شغل دومش ميكند، توان گذراندن تحصيلات تكميلي را با كيفيت مطلوب دارد؟ آيا نيروهاي شاغل در آموزش و پرورش و البته ساير سازمانها و نهادها، به جهت ارتقای شغلي و افزايش حقوق و گرفتن مدرك بالاتر به مقطع تحصيلات تكميلي ورود پيدا ميكنند يا حقيقتا خواستار آموزش بهتر براي ارایه بهتر خدمات هستند؟
وقتي معلم، به كافينت مراجعه ميكند، عنواني به مسئول كافينت ميدهد و از او ميخواهد تا در آن رابطه مقالهاي 10 صفحهاي تهيه كند، چه انتظاري ميتوان از دانشآموزان آن معلم داشت. وقتي معلم باور نداشته باشد عملي ناصحيح را (بيمسئوليتي در قبال آموزشي كه دارد كسب ميكند) انجام ميدهد، چگونه مسئوليتپذيري را به دانشآموزان منتقل خواهد كرد؟
البته اين اتفاق، مسألهاي شايع ميان اكثر افراد شاغل در سازمانها و نهادهايي است كه به دلايل متعدد تصميم گرفتهاند مقطع تحصيلات تكميلي را با هر كيفيتي بگذرانند و آموزش و پرورش تنها نمونهاي از آن است. شايد براي جلوگيري از پديده «آموزش اضافي» وقت آن رسيده است كه به سراغ تغييرات ارزشي برويم و تحصيلات تكميلي و آموزش را(حتي در مقطع كارشناسي) از «مد شدن» نجات دهيم تا بيش از اين در بيكيفيت شدن غرق نشده است.