پرونده سال میلادی جاری تا ساعاتی دیگر بسته میشود و با ورود به سال 2015 دیگر هر آنچه در سال گذشته اتفاق افتاده است به تاریخ بدل خواهد شد. این واپسین لحظات سال 2014 فرصت مناسبی برای مرور دوباره برخی از رویدادهای سالی است که پشت سر گذاشتهایم و «جورج فریدمن»، پژوهشگر مسائل سیاسی نیز با همین هدف فهرستی را از وقایع مهم سالی که گذشت تهیه کرده است. ما همواره تمایل داریم به هر سال به شکلی منحصربهفرد نگاه کنیم که در آن وقایع به خصوصی اتفاق افتاده، اگرچه با اندکی تفکر باید اذعان کرد که خواه یا ناخواه چنین موضوعی صحت دارد. اما در نگاه کلی باید گفت که سال 2014 تنها حلقه دیگری از زنجیره کامیابی و ناکامی انسانها در طول سالیان بود. جنگهایی به راه افتاد، ابداعات شگفتانگیزی پدید آمد، بیماریهای شومی به جوامع انسانی سرایت کردند و زندگی همچنان جریان دارد.
1. کاهش ثبات اروپا
مهمترین رویداد سال 2014 که بسیاری انتظار آن را میکشیدند هیچگاه به وقوع نپیوست و اروپا مشکلات اقتصادی، سیاسی و اجتماعی دیرینه خود را برطرف نکرد. با این حال صرفنظر از کاهش ثبات این قاره، اروپا همچنان نقش پررنگی را در مرکز نظامجهانی ایفا میکند. ناتوانی اروپا در حل مشکلاتش و دستیابی به پیشرفتی قابل توجه به لشکرکشی و انفجار پیاپی بمب منجر نشد، با این حال شاید بیش از هر عامل دیگری نظام جهانی را در سالی که گذشت تحتتأثیر قرار داد.
شکاف گسترده میان کشورهای عضو اتحادیه اروپا همپای مشکلات اقتصادی تحرک و پویایی این اتحادیه را زیر سوال برد. درحالیکه کشورهایی نظیر اسپانیا و یونان در جنوب اروپا با مشکلات اقتصادی فراوانی دستوپنجه نرم میکردند، کشورهایی نظیر آلمان و اتریش از رفاهی نسبی برخوردار بودند.
افزایش احزاب مخالف اتحاد اروپا در جنوب و همچنین دیگر نقاط اروپا نیز در نتیجه چنین شکافی است. ناکامی اروپا در یافتن راهی قطعی برای حل مشکلاتش به 6سال پیش برمیگردد و این مشکلات امروز به تهدیدی جدی و رو به رشد بدل شدهاند و این اتحادیه تنها 2 راه در پیش رو دارد؛ بازنگری در سیاستهایش برای زندهماندن و یا نشستن در انتظار فروپاشی.
2. بحران اوکراین و روسیه
تنش میان روسیه و قاره اروپا و ایالات متحده در طول تاریخ جنگها و وضعیتهای مشابه جنگ را پدید آورده است و تغییراتی را در مرزهای اروپا و روسیه به وجود آورده است. جنگهای ناپلئون، جنگ جهانی اول، جنگ جهانی دوم و جنگ سرد تعادل قدرت و نقشه اروپا را دستخوش تغییرات چشمگیری کردند. در ادامه کاهش ثبات اروپا و به دلیل اهمیت تنشهای میان روسیه و غرب در طول تاریخ؛ وقایع اوکراین و بحران اقتصادی روسیه در رتبه دوم وقایع سال 2014 قرار میگیرد.
تحلیلگران مرکز پژوهش «استراتفور» پیش از این وقوع یک جنگ سرد کوچک در دهه دوم قرن بیستویکم و زوال روسیه را پیشبینی کرده بودند، اما به اعتقاد آنان روسیه تا سال 2020 همچنان قدرت فعلی خود را حفظ خواهد کرد. هرچند که فرا رسیدن جنگ سردی تازه به معنای زوال روسیه نیست، اما باید اشاره کرد که همگام با وقایع اوکراین، وضع داخلی روسیه نیز رو به وخامت گذاشته است. شاید بحران اوکراین و روسیه به درگرفتن جنگی تمام عیار منجر نشود اما به نظر میرسد که این بحران در درگاه مرحله تازهای از تاریخ واقع شده است. عواقب ناشی از قیمت نفت، عدم ثبات اقتصاد داخلی و نوسانات قیمت روبل همه از نشانههای قابل تامل این مرحله است. با این حال بیثباتی روسیه در آینده به هیچوجه خبر خوبی نخواهد بود، چرا که به معنای بیثباتی کشوری است که توانایی هستهای کلانی را در اختیار دارد.
3. آشفتگی اقتصاد جهان
پیشبینی میشود اقتصاد اروپا در سال 2015 رشدی نزدیک به صفر داشته باشد و برخی از نقاط این قاره نیز با بحران و رکود اقتصادی مواجه شوند. چین همچنان موفق نشده است تا نرخ رشد سال 2008 خود را تکرار کند و به رشد کجدار و مریز خود ادامه میدهد. ایالات متحده نیز با تجدیدنظر در برنامههای خود از رشد 5درصدی در 3ماهه سوم سال 2014 خبر میدهد. در آن سوی جهان ژاپن نیز در رکود اقتصادی شدیدی به سر میبرد.
آنچه آشکار است ناهماهنگی کامل مراکز اقتصادی جهان با یکدیگر است که این ناهماهنگی تنها به آمار رشد و سقوط منحصر نمیشود و ساختار آنها نیز با یکدیگر تفاوتی اساسی دارد که از تغییری بزرگ در کارکرد کشورهای جهان در آینده خبر میدهد.
ناهماهنگی سیستمهای نظام بینالمللی معنای جهانی شدن را با سوالاتی جدی مواجه میکند، ازجمله این پرسش که اساسا جهانی شدن معنایی دارد؟ اما بحرانی بزرگ در تئوریهای اقتصادی درحال ظهور است. پیشبینیهای اقتصاددانان جهان در سال 2008 محقق نشده است. همزمان با جایگزینی نظریات «جان مینارد کینز» با اندیشههای «میلتون فریدمن»، ما در انتظار تعریف جامع و تازهای از کارکرد امروز اقتصاد در دنیا هستیم چرا که نظریات کینز و فریدمن دیگر کافی به نظر نمیرسد. بحران در نظریه اقتصادی دیگر یک امر آکادمیک نیست. تصمیمات سرمایهگذاری، انتخاب حرفه و برنامه پسانداز همه بر محور چگونگی درک اقتصاد جهان میگردند. در شرایط فعلی تنها میتوان گفت که جهان سرشار از پدیدههایی است که نیازمند توضیحاند.
4. فروپاشی جهان سایکس- پیکو
«سر مارک سایکس» بریتانیایی و «فرانسوا ژرژ پیکو» فرانسوی دیپلماتهایی بودند که پس از جنگجهانی اول نقشه منطقه میان دریای مدیترانه و ایران را ترسیم کردند. آنها با تقسیم امپراتوری عثمانی کشورهایی نظیر لبنان، اردن، سوریه و عراق را ایجاد کردند. حوادث سوریه و عراق یادآور اتفاقات لبنان در نسل گذشته است: سقوط دولت مرکزی، جنگسالارانی که به نمایندگی از گروههای مختلف کنترل بخشهایی از کشور را در دست گرفتند و درگیری در سراسر مرزهای بینالمللی.
سوالی که پیش میآید این است که سقوط سیستمهایی که پس از جنگجهانی ظهور پیدا کردند تا کجا پیش خواهند رفت؟ آیا دولتهای ملی راه خود را برای بازگشت به کنترل خواهند یافت یا روند فروپاشی همچنان ادامه خواهد یافت؟ آیا این روند فروپاشی به سایر وراث موافقتنامه سایکس - پیکو نیز سرایت خواهد کرد؟ سوالی که حتی از ظهور افراطیونی که خود را «دولت اسلامی» مینامند نیز مهمتر است.
امروز افراطیگری به عامل مهمی در منطقه بدل شده است و در اشکال سازمانهای مختلف ظهور میکند. آنچه مهم است ناتوانی دولت اسلامی در مغلوب کردن دیگر جناحین است و همچنین ناتوانی دیگر جناحین در سرکوبی داعش. بنابراین چیزی به نام «دولت اسلامی» وجود ندارد و آنچه مهم است فروپاشی و ناتوانی دولتهای ملی است. امروز بشار اسد، رئیسجمهوری سوریه به فرماندهی نظامی بدل شدهاست و دولت بغداد نیز در تلاش است تا چیزی بیش از یک جناح عراق باشد.
اگر مناسبات بازار نفت در جهان همانند سال 1973 بود اوضاع حتی از این هم پیچیدهتر مینمود. اما کاهش مصرف نفت از سوی چین و افزایش منابع عظیم نفتی جدید از اهمیت آنچه که در این منطقه در جریان است میکاهد، هرچند که هیچگاه نمیتوان آن را نادیده گرفت. شاید مهمترین سوال درخصوص امکان ظهور دوباره ترکیه بهعنوان قدرتی در این منطقه باشد. هر چند که هنوز روشن نیست که ترکیه، حتی اگر خود بخواهد قادر به ایفای چنین نقشی باشد.