[مهزیار معین]
قاب اول: کارون در خانه
لطفاً چشمهایتان را ببندید و خیال کنید ساعت 6صبح است. در اهواز هستید و میخواهید روزتان را با حمام شروع کنید. آب را باز میکنید و بوی تند فاضلاب مجبورتان میکند ناخودآگاه تن خود را از زیر جریان آب دوش کنار بکشید. خب. بعدش باید چای صبحانه را دم کنید. در آشپزخانه، شیر آب را باز میکنید که مایعی قهوهای رنگ، با بوی کذایی، شور (و چرب!)، با ضرباهنگی خاص (مگر نه اینکه هر چیزی در جنوب با ریتم منحصربهفرد یک دمامِ نامرئي در حرکت است؟!)، پِتپِتکنان بیرون میآید. خب. گیریم روی کیفیت چای خود (و آبی که مینوشید) حساسید، پس با این آب نمیشود! چه میکنید؟ اگر پول دارید میروید یکمیلیون تومان ناقابل دستگاه تصفیه آب میخرید و فیلتر و غیره. اگر ندارید، مغازههایی هستند به اسم فروشگاه آب تصفیه صنعتی! بشکههای 10لیتری پلاستیکی میخرید و می رویدبا ماشین آبِ بیرنگ و بیبو (توصیفِ فیزیکیِ کلاسیکِهاش-دو-اُ) میخرید. باز اگر ندارید باید از آبفروشان دورهگرد بخرید! یا به همین آبِ شیر بسنده کنید. (چون دارید روزنامه میخوانید پس لابد کمی پول و فراغت دارید و من فرض میکنم آب تصفیه به شما میرسد.) بعد از صرف چای و صبحانه لباس میپوشید و میآیید توی حیاط که بروید دنبال یک لقمه نان. به حیاط که میرسید صدای موتور هواپیما میآید. نه یکی. چند تا (اینها هم ریتم بخصوصی دارند. زوزه میکشند و خاموش میشوند و دوباره از نو). صدای چیست؟ صدای پسزمینه شهر: صدای پمپ آب. بله. آب فشار کافی ندارد. باید پول بدهید پمپ بخرید تا آبِ مرغوبِ فوقالذکر برسد به لولههای خانه. البته این یعنی وقتی برق برود (بله! اهواز قطع برق مکرر دارد!) آب هم نخواهد بود چون پمپی دیگر کار نمیکند. میگویند آب شرب اهواز منابع دیگری دارد که از بالادست کارون تأمین میشود (طرح آبرسانی غدیر یا آب حیات شوشتر). تا جایی که به مردم مربوط میشود اسم همه اینها هم کارون است و کارون حالش خوب نیست چون آبی که مینوشند وضعش این است!
قاب دوم: کارون در شهر
کارون از تن ساکنان اهواز رد میشود همانطور که از تنِ زردکوه بختیاری و همانطور که از تنِ شهر. کارون از شمال میآید، اهواز را به دو نیم میکند و از جنوب خارج میشود. در طول این مسیر دو کناره رود را «سبز» کردهاند: درخت و چمنکاری تا شاید اسطوره «لبِ کارون» جانی دوباره بگیرد و مردم جمع شوند و صدای نیانبان بپیچد و غم ایام راه نفس را نگیرد. مردم اهواز به این فضای سبز میگویند «ساحلی» چون موازی پیچوتابهای شمالی-جنوبی رودخانه، در دو کرانه شرقی و غربی، دو بلوار کشیده شده است به اسم «بلوار ساحلی.» این بلوار اگر بخواهم به فضای شهری تهران ترجمهاش کنم چیزی است شبیه اتوبانهای محوری: مفرّی برای رهایی از کوچهها و خیابانهای محلیِ ناتوان از تحمل این حجم از ماشین. اگر بالا آمدن آب کارون کل این محوطه سرسبز را به زیر نکشیده و گِلمالیاش نکرده باشد، اگر پس رفتن آب، خشکی ناخواستهای به این نوار «لبِ شط» اضافه نکند، شبها اهوازیها میآیند و بساط خودشان را پهن میکنند. زنبیل و زیلو و منقل و قلیان. دود و چای و قهوه و تخمه. توپ و تور و دوچرخه و اسکیت. کافهها و رستورانها هم جدیدا به «کنار» رود بسنده نکرده و پا درون حریم رودخانه گذاشتهاند. همه رقم برای همه سلیقهها که در یک چیز مشترکاند: کارون دلشان را باز میکند ولو اینکه صبح آنطور حالشان را گرفته باشد. یکسری هم هستند که حتی پیش از این که ساحلی، «ساحلی» بشود مشتریان پروپاقرص «لبِ شط» بودند: ماهیگیرها. چه آنها که تفننی میآیند و چه آنها که کارشان است. البته این هم مال قبل از این بود که آب کارون این همه شور شود و فاضلابهای صنعتی و غیرصنعتی آشکارا و مخفیانه ریخته شود
به دلش.
کارون از دل تاریخ اهواز هم رد میشود. نمادهای اهواز یک جوری یک سرشان به کارون بند است. کاروانسراهای قدیمی کنار آب، سیلوی گندمی که برجی در ساحل دارد و نوار نقالهای که گندم را روزی مستقیم از سیلو به کشتیهایی که روی کارون تردد میکردند میرسانده. به اینها اضافه کنید پلهای قدیمی و جدید اهواز را. میگویند 10پلی که روی کارون زده شده آن را رکورددار خاورمیانه میکند از این نظر. پلها که حالا همهشان یک ورودی و خروجی به بلوار ساحلی دارند و شرق و غرب شهر را به هم وصل میکنند، هر روز لحظهای برای اهوازیها فراهم میکنند تا از میانه نگاهی به کارون بیندازند و نظری در مورد وضع رود بیان کنند. از روی همین پلهاست که میتوانی بایستی و در فصلهای سردسال از میلیونها پرنده مهاجر که از شمال (خاصه سیبری) میآیند میهمان کارون شوند با خرده نان پذیرایی کنی. ششهفت سالی هم است به سبک تهران، اهواز یک «پل طبیعت» دارد در شمال شهر برای تماشای کارون با خیال راحت. کارون بخش مهمی از زندگی روزمره اهواز است و وضعیتش نمادی از وضع اهواز یا کل خوزستان. حال کارون که بد باشد (و این را در لحظه تمام طبیبان مشتاقش، تمام اهوازیها، روزی چند بار معاینه میکنند) در یک اینهمانی مشخص، حال همه ساکنان شهر بد است. دیالوگهای ثابتی در تاکسیها و در بین رهگذران ساحلی رد و بدل میشود: همه میدانند که کارون، تنها رود کشور که روزی قابل کشتیرانی بود، نیازمند لایروبی است. همه میدانند نباید فاضلاب به این رود بریزد و در حریمش ساختوساز کرد. همه میدانند احداث مکرر سدهای بالادست با کارون چه کرده است. فقط کسی نمیداند چرا روند تخریب متوقف نمیشود.
قاب سوم: کارون در خروجی شهر
کارون در جایی که از اهواز میرود از «کانتکس» و «کوت عبدالله» رد میشود. اگر تصویری از گاومیشهای آبی اهواز دیدهاید مال این قسمت است جایی که زندگی آدمها مستقیماً به تن رود وصل میشود. نگویم که طغیان کارون با زندگی این مردم چه کرد (هنوز اثراتش هست). نگویم که شوری و میکروبها و باکتریها چه به روز گاومیشها آورد که باید هر روز آبتنی کنند. نگویم از محرومیت مردمی که جرمشان این است که در پاییندست رودخانه زندگی میکنند. بله. کارون یک کارون نیست. کارون هر چه به سمت جنوب میرود تغییر چهره میدهد چون هر چه به پاییندستش میرسیم کثیفتر و کدرتر است.