[شهروند] در حد فاصل پایان دوران باستان تا آغاز تاریخ معاصر ایران یا به عبارت بهتر از ابتدای ایران پس از اسلام تا به قدرت رسیدن قاجارها، از بین همه سلسلهها و شاهانی که بر ایران فرمان راندند، دو نفر بیش از بقیه در مسیر تاریخ از واقعیت فاصله گرفتند و به راه افسانه رفتند؛ نخست شاه عباس یکم پنجمین پادشاه از دودمان صفوی و سپس نادرشاه افشار بنیانگذار سلسله افشاریه. مشخصه هر دو اینان آن بود که در برههای ایران را پس از یک دوره فترت و ضعف سیاسی، نظامی، اقتصادی و اجتماعی مجددا به دوران اوج و اقتدار تاریخی بازگرداندند و خاطره امپراتوریهای دوران باستان و پیش از اسلام را بار دیگر در اذهان زنده کردند. عجیب آنکه شیوه عمل و دستاوردهای این دو با وجود نزدیک به یک قرن فاصله زمانی از لحظه مرگ شاه عباس یکم تا بر تخت نشستن نادرشاه افشار بسیار شبیه به هم بود، با این تفاوت که سلطان صفوی بیش از چهار دهه بر سریر قدرت دوام آورد و سپس به مرگ طبیعی درگذشت، اما بنیانگذار افشاریه فقط 12سال توانست تاج پادشاهی را روی سر خود حفظ کند و درست در اوج قدرت و اقتدار به دست سرداران خود ترور شد.
دشمنان ایران در حدفاصل صفویه تا افشاریه
در دوران شاه عباس یکم شمال شرق ایران جولانگاه ازبکها و غرب و شمال غرب نیز محل تاختوتاز امپراتوری بزرگ عثمانی بود که درایت و اقتدار پنجمین حکمران صفوی این هر دو متجاوز را بر سر جای خود نشاند و دست تطاولشان را از ایران کوتاه کرد. عجیب آنکه در دوران نادر نیز خطر ازبکها و عثمانیها کماکان ادامه داشت، با این تفاوت که توسعهطلبی روسها در شمال سرحدات ایران نیز به آن اضافه شده بود. در شبیه و نزدیک بودن طالع شاه عباس و نادرشاه به یکدیگر همین بس که هر دو آنان با عثمانیها، ازبکها و گورکانیان هند جنگیدند و در اغلب مصافها نیز پیروز از میدان نبرد خارج شدند. این میان اما اگر قرار باشد مصافهای دوران این دو پادشاه به لحاظ کیفیت و کمیت ارزیابی شود کفه ترازو به نفع بنیانگذار سلسله افشاریه سنگینی خواهد کرد، هرچند در بحث حکومتداری و اداره و آبادانی کشور احتمالا شاه عباس امتیاز بالاتری دریافت خواهد کرد چه آنکه او وارث حکومتی مستقر و دارای طول و عرض جغرافیایی و سیاسی مشخص بود، اما نادرشاه باید از نو ایران پارهپاره از حمله محمود افغان و کمرش شکسته زیر بار ملوکالطوایفی را سروسامان میداد که این کار به اندازه همه عمر حکومت او یعنی 12سال تمام وقت برد و شهریار افشار که با زین اسب بیش از تخت حکومت آشنایی و انس داشت، فرصت آبادکردن ایران را نیافت.
گذر از رود «سِند» برای تنبیه نوادگان تیمور
شاه عباس هیچ گاه به آن صورت در قامت یک پادشاه جهانگشا ظاهر نشد و همه توان نظامی خود را صرف حفظ حدود و سرحدات ایران کرد. اما نادرشاه در این فقره خاص آنقدرها شبیه سلف صفویاش نبود و اگر در نظرش لازم مینمود، حتی برای گذشتن از رودخانهای خروشان چون «سِند» نیز تردید به خود راه نمیداد که نداد و جنگ مشهور کرنال که در سالروز فرجام آن قرار داریم، بهترین مثال بر این ادعاست. 281سال پیش در چنین روزی، برابر سیزدهم فوریه 1739 میلادی، سپاهیان ایران به فرماندهی نادرشاه افشار موفق شدند لشکر پرشمار محمدشاه دوازدهمین حکمران از سلسله گورکانیان هند را درهم بشکنند و شهر دهلی را به تصرف خود درآورند. زمینه لشکرکشی نادر استنکاف محمدشاه از تحویلدادن یاغیان افغان بود که تحت حمایت امپراتوری گورکانی به تجهیز سپاه و سلاح برای حمله به مرزهای شرقی ایران مشغول بودند. نادر در این لشکرکشی با 100هزار سرباز برای مصاف با سپاه 300هزار نفری محمدشاه عازم هندوستان شد و یکی از بزرگترین پیروزهای نظامی ایران از دوران میانه تا ابتدای تاریخ معاصر را رقم زد. نادر چون قصد ضمیمهکردن هند به خاک ایران را نداشت، پس از پیروزی ترجیحداد حکومت گورکانیان بر این سرزمین با محمدشاه ادامه یابد، اما برای اینکه یاد و خاطره ایرانیان از ذهن این همسایه متمرد پاک نشود، با تحصیل غنایمی که ارزش آن را معادل 10سال مالیات ایران در آن زمان برآورد کردهاند، خاک هند را ترک کرد.
منبع: «نادر پسر شمشیر» نشر دنیای کتاب