مرور خاطرات دو پیشکسوت جمعیت‌هلال‌احمر در دهه اول انقلاب
 
 من پرچم صلحم
 
غلامرضا گنج‌آبادی، دبیرکل سابق جمعیت هلال‌احمر: خوشا به حال ما هلال‌احمری‌ها همای سعادت بر شانه‌های ماست سیدابراهیم زمانیه شهری، مدرس امدادونجات: سخت است که پرچم صلح را در میان خون و باروت افراشته نگه دارید
 

[حسام‌ خراسانی] پنجم مهر ‌سال ١٣٥٩ زمانی كه زبانه‌های آتش جنگ در حال شعله‌ورشدن بود، آنها با پرچم سفید به میدان آمدند، برای یاری دیگر رزمندگان. در مورد امدادگران جمعیت هلال‌احمر حرف‌می‌زنم. در مورد 478 شهیدی که در میان توپ و خمپاره؛ اصل یاری‌گری را انتخاب کردند. آن روزها، روزهای موشك بود، بمباران، آژير و آوار. حالا سال‌ها از آن دوران می‌گذرد، با این جست‌وجوگران صلح هم‌صحبت شده‌ایم؛ با امدادگرانی که در هر لباسی و هر پیشه‌ای به دور از هر شعار، پرچم سفید به دست گرفته‌اند. «شهروند» به مناسبت دهه فجر همراه شده است با دو عضو قدیمی و پیشکسوت جمعیت‌ هلال‌‌احمر. آنچه در ادامه می‌آید، گفته‌های «شهروند» با غلامرضا گنج‌آبادی، دبیرکل سابق جمعیت هلال‌احمر و سیدابراهیم زمانیه شهری، مدرس امدادونجات و از اعضای اسبق شورای‌عالی جمعیت ‌هلال‌احمر است.

ساده، اما قاطع، صریح و شفاف حرف می‌زند. «غلامرضا گنج‌آبادی» مرد باسابقه جمعیت هلال‌احمر ٣٤‌سال سابقه فعالیت امدادی دارد. از ‌سال 1361 فعالیت در جمعیت هلال‌احمر را آغاز کرده است، در کارنامه او عناوین دبیرکل جمعیت هلال‌‌احمر، معاونت توسعه منابع انسانی و پشتیبانی جمعیت هلال ‌احمر، معاونت حقوقی و امور مجلس جمعیت هلال‌‌احمر، معاونت توان‌بخشی جمعیت هلال‌احمر، مشاور عالی ریاست جمعیت هلال‌احمر و در آخر هم سکانداری جمعیت هلال‌احمر در پایتخت دیده می‌شود. فردی که این روزها با کوله‌باری از تجربه دوران بازنشستگی خود را سپری می‌کند.

زلزله فردوس، فصل اول امدادگری
غلامرضا گنج‌آبادی صحبتش را با نحوه آشنایی‌اش با جمعیت هلال‌احمر آغاز می‌کند: «من با شیروخورشید (جمعیت هلال‌احمر آن دوران) در دوران تحصیلات ابتدایی آشنا بودم. آن دوران طرحی با عنوان پیش‌آهنگی در جمعیت هلال‌احمر دنبال می‌شد. پدرم با توجه به روحیات انقلابی مخالف این طرح بود، برای همین حضور من در این سازمان به مرور کمتر شد. البته من هم امروز با چنین طرحی مخالفم، شاید با بعضی از آموزش‌های آن موافق‌باشم که باید به گونه دیگری ارایه می‌شد.» دو زلزله طبس و فردوس محورهای دیگری است که گنج‌آبادی در گفت‌وگو با «شهروند» به ‌آن اشاره می‌کند. از زلزله فردوس جنوب‌خراسان در دهه ۴۰ به‌عنوان نخستین حضور مقام معظم رهبری در قالب گروه‌های جهادی یاد می‌کنند. زلزله‌ای که در قالب دو زمین‌لرزه پیاپی در دو روز، منطقه دشت بیاض، کاخک و فردوس را ویران کرد. غلامرضا گنج‌آبادی امدادگری را سال 1347 در همان زلزله فردوس آغاز می‌کند. پنج ماه مانده به پیروزی انقلاب اسلامی نیز زلزله‌ای به بزرگی ۷,۸ ریشتر که در چند قرن اخیر بی‌نظیر بود، شهرستان طبس را لرزاند. زلزله‌ای که ۱۵هزار کشته روی دست مردم این شهر گذاشت، در این زلزله نیز مقام معظم رهبری و شهید‌ هاشمی‌نژاد با تعدادی از جوانان برای امدادرسانی در مناطق زلزله‌زده حضور می‌یابند. غلامرضا گنج‌آبادی در این زلزله با فعالیت‌های امدادی به صورت میدانی آشنا می‌شود. غلامرضا آن روزها دانشجوی علوم تندرستی بود. او در مورد این دو زلزله می‌گوید: «با توجه به حضورم در شیر و خورشید، با آموزش‌های امدادی آشنا بودم؛ به همین علت در هر دو زلزله خراسان حضور یافته‌ام. پیوندم با بسیاری از چهره‎های سیاسی و انقلابی هم  به همین دو رویداد برمی‌گردد.»

انقلابی‌ها لباس خدمت می‌پوشند
با پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل  سازمان‌‌های انقلابی، فعالیت‌های نوع‌ دوستانه بسیاری از جوانان در این نهادها دنبال‌شد. جهاد سازندگی یکی از همین نهادها به شمار می‌آمد که غلامرضا گنج‌آبادی هم فعالیت خود را در آن آغاز کرد. او در این مورد می‌گوید: «در دوران پهلوی  در مشهد روستاپزشکی (علوم تندرستی) می‌خواندم؛ منتهی بعد از انقلاب این رشته منحل شد و در دانشگاه علوم‌پزشکی تهران کارشناسی و کارشناسی‌ارشد فیزیوتراپی خواندم.»
حضور در دو زلزله فردوس و طبس باعث شد تا غلامرضا گنج‌آبادی پس از انقلاب وارد تشکلی تازه‌تأسیس یعنی جهاد سازندگی شود؛ شیر و خورشید یکی دیگر از تشکل‌های خدمت‌رسان به شمار می‌آمد. البته نشان «شیر و خورشید» تنها دوسال بعد از انقلاب اسلامی پابرجا بود، در تیرماه ۱۳۵۹ وزارت امور خارجه جمهوری ‏اسلامی ایران طی اطلاعیه‌ای اعلام کرد که برای هماهنگی بیشتر در نمادهای جمعیت‌های خیریه در جهان از این پس از آرم ‏هلال‌‌احمر به جای شیر و خورشید استفاده خواهد کرد‎.‎‏ بعد از این تغییر نام بود که تغییرات وسیعی در ساختار، ماهیت و وظایف ‏جمعیت به وجود آمد. گنج‌آبادی در مورد تغییر این نشان می‌گوید: «آن دوران دکتر کاظم سامی از اعضای دولت موقت بیشتر اصرار به تغییر نام شیر و خورشید داشت. درنهایت سال 61 به صورت رسمی وارد جمعیت هلال‌احمر شدم.»

جنگ و ایده‌های جدید
با آغاز جنگ غلامرضا به جمعیت هلال‌احمر ورود می‌کند. خودش می‌گوید: «دوران بعد از جنگ تحمیلی فرصتی شد که جدا از آماده‌کردن جمعیت  هلال‌احمر برای پاسخگویی موثر و قوی به ندای مجروحان و آسیب‌دیدگان حوادث غیرمترقبه، با تجدید، سازماندهی  و نوسازی امکانات و سازمان‌های امدادی به ایده‌ای جدید برسیم. خودم در شروع جنگ دو فعالیت امدادی- درمانی را با ایده‌های جدید تجربه کردم.»
 او در توضیح این ایده‌ها می‌گوید: «یکی از آنها موضوع قرص نمک بود که در جبهه‌ها کم شده بود؛ ما برای ساخت چنین قرصی نیاز به نمک گرانول‌شده داشتیم که آن دوران در کشور تولید نمی‌شد. در مشهد کسی را پیدا کرده بودم که مقداری زیاد از این نمک را احتکار کرده بود، بعد از ماجراهای زیادی این محموله را دریافت کردیم و در اختیار دانشگاه داروسازی مشهد قرار داده شد و درنهایت با کمک دکتر امن‌زاده به قرص نمک تبدیل شد.» او ادامه می‌دهد: «موضوع دیگر، گیاه خاصی به نام «بومادران» بود که در مشهد مادران برای نوزادان استفاده می‌کردند. این گیاه مانع حضور حشراتی مثل مگس در اطراف کودک می‌شد که درنهایت از این گیاه نیز کرمی را برای استفاده تولید کردیم.»

زلزله گلباف، خدمتی دیگر
غلامرضا گنج‌آبادی آماده بود این محموله را به جبهه بیاورد و از طرف دکتر فیروزآبادی که شهید رجایی او را برای ریاست جمعیت هلال‌احمر دعوت کرده بود، برای حضور در این مجموعه دعوت شد. ایشان با دکتر ‌هاشمی (وزیر بهداشت فعلی) تماس گرفته بودند که در آن دوره در جهاد مشهد فعال و گفته بود: «غلام‌رضا بیاید تهران.»
 او در بیان این خاطره می‌گوید: «مقاومت کردم.» با صدای بلند می‌گفتم: «نه، من می‌خوام برم جبهه.» برایم سخت بود که از نهاد انقلابی مثل جهاد خارج شوم، حتی دلخوری از آقای‌ هاشمی به دل گرفتم.» این موضوع مربوط به زمانی می‌شد که دو زلزله به فاصله ٤٠ روز در گلباف، کرمان را لرزانده بود. گنج‌آبادی برای بررسی و ارزیابی به محل وقوع زمین‌لرزه دعوت شده‌ بود. او در توضیح این موضوع می‌گوید: «پیش از انقلاب هم در دوران دانشجویی در چند زلزله به همراه مقام معظم رهبری و شهید ‌هاشمی‌نژاد حضور داشتم. آن دوران به‌عنوان نیروهای مردمی در این حوادث حضور داشتیم. دکتر فیروزآبادی هم نسبت به من و فعالیت‌هایم شناخت کامل داشت. ایشان به من دستور دادند تا به انبار پشتیبانی در شهرری و از آنجا بعد از مشاهده وضع و عملکرد به گلباف کرمان بروم؛ من نیز از ترابری بازدید کردم که در حین بازید آقایان می‌آمدند و به من تبریک می‌گفتند. دکتر ابلاغ ریاست را برای ما زده بود. تا متوجه شدم بلافاصله برگشتم و اعتراض کردم، اما دیگر هلال‌احمری شده بودم. من اعتقادم این است کسی که کار خوبی کرده یا اینکه به‌هرحال خداوند به نوعی به این انسان لطف و عنایت کرده است، کاری می‌کند که قوت و رزق خود را از هلال‌احمر به دست آورد. خوشا به حال ما هلال‌احمری‌ها.» همای سعادت بر شانه‌های ما هلال‌احمری‌هاست. او در پایان سخنان خود می‌گوید: «من به همسرم هم می‌گویم «خانم یک وصیت دارم، اگر برای مسئولان جمعیت ایجاد مزاحمت نمی‌کند، دوست دارم بعد از مرگم در درگاه جمعیت دفن شوم.»

امدادگری در بحبوحه انقلاب
سید ابراهیم زمانیه شهری، مدرس امدادونجات، یکی دیگر از قدیمی‌های جمعیت هلال‌احمر است. 62‌سال دارد و اصالتا گنابادی است. سید ابراهیم پیش از انقلاب با جمعیت هلال‌احمر آشنا شده بود. زمانیه درباره آن دوران می‌گوید: «انقلاب که شد تازه  دیپلم گرفته بودم. علاقه‌مند به امام بودیم و تابع حرف امام. زمانی که جهاد تشکیل شد وارد آن شدیم. پس از مدتی وزارت آموزش‌وپرورش، معلم حق تدریسی جذب کرد و من هم در همان دوره وارد آموزش‌وپرورش شدم.» پس از مدتی بعد از آغاز جنگ، علاقه‌مندی به جمعیت هلال‌احمر، سید ابراهیم را وارد جمعیت هلال‌احمر کرد. البته «سید ابراهیم زمانیه شهری» در دوران پهلوی نیز با جمعی از جوانان گروه امداد را تشکیل داده بود‌. او می‌گوید:«پدرم بازاری بود و اهل گناباد. البته من در جریان انقلاب ساکن شهر مشهد بودم. یک گروه کوچک به نام امداد در مشهد تشکیل داده بودیم. فعالیت گروه به شکل غیرمنسجم بود، اما در بحبوحه انقلاب مثمرثمر بود. پس از انقلاب به سربازی رفتم. در آن دوره دولت موقت اعلام معافیت مازاد کرد، تعدادی از افراد معافیت گرفتند. پس از آن هم وارد آموزش‌وپرورش شدم. آزمون دادم و پذیرفته شدم.»

پناه پناهندگان عراقی
در دهه پنجاه با روی کار آمدن رژیم بعث در عراق بسیاری از ایرانیان مقیم عراق و بسیاری از عراقی‌های مخالف صدام، از کشور عراق اخراج شدند. جمعیت هلال‌احمر وظیفه رسیدگی به این پناهندگان را داشت. زمانیه یکی‌ از افرادی بود که برای خدمت به این پناهندگان اعلام آمادگی کرد.
 او می‌گوید: «در تهران ‌سال 60 به‌عنوان مدیر و نماینده جمعیت هلال‌احمر در پناهگاه عراقی‌ها در تهران  و کرج فعالیت خود را آغاز کردم. جمعیت هلال‌احمر آن زمان دو اردوگاه داشت، پارک خرم و اردوگاه باغ سیب کرج.»  او ادامه می‌دهد: « آن زمان مجرد بودم و کاملا وقتم را در اردوگاه سپری می‌کردم. مختصری با زبان در این اردوگاه آشنا شدم.»

امدادگری در میدان خون و باروت
فعالیت به‌عنوان امدادگر در دفاع مقدس، بخشی دیگر از کارنامه سید ابراهیم زمانیه در جمعیت هلال‌احمر است. او در مورد این فعالیت‌ها می‌گوید: «با آغاز جنگ چند مرتبه در مناطق جنگی به‌عنوان امدادگر حاضر شدم. سخت است که شما در میان خون و باروت پرچم صلح افراشته نگه دارید.» سید ابراهیم از نیروهای امدادگر خط‌شکن است.
 او در ادامه خاطره‌ای از عملیات بیت‌المقدس نقل می‌کند:  «در این عملیات 17 امدادگر بودیم با دو آمبولانس. ما نیروهای خط‌شکن بودیم،یعنی بعد از رزمنده‌ها بلافاصله وارد میدان عملیات می‌شدیم. شب عملیات منطقه بمباران هوایی شد. دو نفر از امدادگران شهید شدند. شهید محمد عباسی پاهایش قطع شده بود.» زمانیه با بغض ادامه می‌دهد: «رژیم بعث به هیچ اصل بشردوستانه‌ای احترام نمی‌گذاشت. مسجد، بیمارستان و پایگاه امدادی را می‌زد.»
این بخش از حرف‌های «سید ابراهیم» بُریده بُریده است. او می‌خواهد از هم‌رزمان شهیدش حرف بزند و با بغض و اندوه می‌گوید: «بعضی از جو‌ان‌ترها تاب نداشتند، زخم‌ خورده‌بودند، حق داشتند. آنجا من دو مرتبه اصول نهضت را یادآوری کردم. ما مکلف هستیم بدون نگاه به ملیت افراد، خدمت کنیم. این یعنی ما هم پناه‌ جانبازان ایران عزیز و هم مصدومان عراقی هستیم. یادم است در این عملیات نخستین مصدومی که برای نجاتش حاضر شدیم افسری عراقی بود.»


 
http://shahrvand-newspaper.ir/News/Main/180255/ من-پرچم-صلحم