هوشنگ ماهرویان پژوهشگر اجتماعی
ما امروز در شهری زندگی میکنیم که روزها 15میلیون و شبها 9میلیون نفر جمعیت دارد. این 6 میلیون هم بهخاطر اینکه زندگی در تهران مخارج زیادی دارد و تهیه مسکن در پایتخت گران است، به شهرهای اطراف میروند و روزانه در رفتوآمد هستند. در این شهر که شهرسازی بسیار شیزوفرنیک و وحشتناک است، ساختمانها و معابر هیچ هارمونی و هماهنگی با هم ندارند. متاسفانه بعد از تحریمها با وضع بد اقتصادی هم مواجه شدیم که تمام ساختار کسبوکار و تجارت کشور را به هم زده است. در شرایط فعلی هم با وضع رکود تورمی بد مواجه هستیم و دولت فعلی هم بیشتر تمرکز خود را بر رفع تورم گذاشته است درحالیکه مبارزه ضد تورمی، سیاست انقباضی میطلبد و سیاست انقباضی، رکود را تشدید میکند. کارخانهها و کارگاهها بسته و عدهای در این میان بیکار میشوند. در صورتی که برای مبارزه با رکود باید سیاست انبساطی پیش گرفت و از رکود نترسید. از طرفی بهرههای بانکها هم افزایش پیدا کرد که این موضوع جلوی سرمایهگذاری را میگیرد و پولها همینطور بیشتر و بیشتر در بانکها انباشته میشود تا ارز و دلار گران نشود ولی همچنان سیاستهای انقباضی ادامه دارد. حاصلی که در جامعه دیده میشود این است که جوان بعد از فارغالتحصیلی میخواهد وارد بازار کار شود مثلا در شرکتی استخدام میشود ولی با این سیاستها بسیاری از مراکز تجاری به تعدیل نیرو و تعطیلی و ورشکستگی رسیدهاند. جوان مجبور است خانهنشین شود. همه این مسائل که گریبانگیر اکثر قشر جوان است، جامعه را به سمت دپرشن و افسردگی پیش میبرد. از طرف دیگر جامعه ما نسبت به 50سال پیش خیلی تفاوت کرده است، حتی روستاهای ما دیگر از حالت روستاگونه درآمدهاند و وارد زندگی صنعتی شدهاند و معضلات اقتصادی نهتنها بر شهرنشینان بلکه تقریبا بر همه گروههای جامعه تأثیر میگذارد.
مشکلات اقتصادی روی مسائل اجتماعی هم اثر میگذارد بهطوریکه جوانی که کار درست و حسابی ندارد، نمیتواند به زندگی آینده و ازدواج فکر و برنامهریزی کند، همه این عوامل جوان را به سمت افسردگی سوق میدهد. درواقع در جامعه ما از وقتی که قیمت نفت گران شده است، مخارج به شکل بی در و پیکر گسترش پیدا کرده و حساب و کتابی هم برایش نمیشود. بهویژه در سالهای اخیر که شاهد تحریمها و فشارهای خارجی بودهایم، اقتصاد ما بیشتر به سمت اتکا به نفت پیشرفته بهطوریکه اقتصاد تکتولیدی رواج بیشتری پیدا کرد. ما نفت دادیم به چینیها و آنها اجناس بیکیفیت به ما دادند. اجناسی که خیلی بهترش را میتوانستیم خودمان تولید کنیم، همه این مسائل بحرانزاست. تحریمها و آثار فرهنگی و اجتماعی آنها یکروزه حل نمیشود و سالها زمان میبرد تا بتوانیم عواقب زیانبار آن را رفع کنیم، آثاری که روی تکتک افراد جامعه اثر روانی میگذارد.
درست است که پدیده افسردگی در جوامع غربی هم وجود دارد ولی به این شکل نیست. در کشورهای توسعهیافته جوانی که درس میخواند و وارد اجتماع میشود، برای یافتن شغل و برنامهریزی برای زندگی آینده مشکلی ندارد. چون جامعه تولید دارد و علممحور است. ولی در جامعه ما درست است که دانشگاهها زیاد شده، ولی متناسب با این حجم تحصیلکرده زمینه برای اشتغال وجود ندارد. مهمترین عاملی که روی روان افراد جامعه فشار میآورد، دغدغههای اقتصادی است. جامعهای که در آن ثبات اقتصادی باشد و زمینههای تولید و سرمایهگذاری وجود داشته باشد، بدونشک افراد آسودگیخاطر بیشتری نسبت به امنیت شغلی و زندگی اجتماعیشان خواهند داشت و همین موارد از گسترش افسردگی در جامعه جلوگیری میکند.