[یاسمن طاهریان] اواخر سال ۲۰۱۷، فرماندهان نظامی آمریکایی حملات هوایی خود را با بمبافکنهای ب- ۵۲، جنگنده رادارگریز اف- ۲۲ و دیگر هواپیماهای جنگی در عملیاتی به نام «طوفان آهنین» راهاندازی کردند. آنها مدعی بودند هدف اصلیشان شبکهای از کارگاههای مخفی ساخت هرویین است که به گفته مقامات آمریکایی سالانه ۲۰۰میلیون دلار برای طالبان درآمد داشته است. لانس بانچ، ژنرال ارشد نیروی هوایی آمریکا در کنفرانسی خبری در کابل متکبرانه میگوید: «این جنگ جدیدی است، به هیچکس رحم نخواهیم کرد. از الان به بعد این استراتژی ماست، قطعا مسیر ما را تغییر میدهد و طالبان هم از این موضوع آگاه است. جنگ تغییر کرده است.» اما در کمتر از یک سال، عملیات طوفان آهنین شکست خورد. خیلیها میگفتند چیزی در این کارگاههای کاهگلی وجود نداشت. بعد از آنکه بیش از ۲۰۰ حمله هوایی صورت گرفت، ارتش آمریکا به این نتیجه رسید که منفجر کردن این کارگاهها با مهمات هوشمند لیزری و موشک کاری بیهوده است.
واشنگتنپست با دسترسی به حدود ۴۰۰ مصاحبه و ۲هزار صفحه از اسناد محرمانه در جریان تحقیق و تفحص بازرس ویژه آمریکا در امور بازسازی افغانستان (سیگار) به این نتیجه میرسد که مبارزه با مواد مخدر بیفایدهتر از همه خرابکاریهایی است که در افغانستان اتفاق افتاده است. در ادامه گزارش کرگ ویتلاک را براساس این مصاحبهها میخوانیم:
از سال ۲۰۰۱، آمریکا نزدیک به ۹میلیارد دلار روی برنامههای مختلف و پیچیده سرمایهگذاری کرده است تا از تولید هرویین در افغانستان جلوگیری کند. در بسیاری از این مصاحبهها، عاملان کلیدی در کمپین مبارزه با مواد مخدر اشاره میکنند که هیچکدام از برآوردهای این برنامهها اجرا نشده و در بسیاری از موارد شرایط را بدتر هم کردهاند. محمد احسان ضیا، وزیر پیشین کابینه افغانستان است که مسئولیت اجرای پروژههای توسعه روستایی را هم برعهده داشته است. او در مصاحبهاش با مقامات آمریکایی میگوید آمریکا و دیگر کشورهای ناتو هیچوقت در یک استراتژی موثر به توافق نرسیدند و برای حل مشکل مواد مخدر فقط پول برای آن خرج کردند. ضیا میگوید آنها بهطور مداوم سیاستهای خود را تغییر دادند و به مشاورانی تکیه کردند که هیچ آگاهی درباره افغانستان نداشتند.
ضیا با اشاره به کتاب داستان پرفروش «بادبادکباز» که درباره پسربچهای افغانستانی است که قربانی ظلم و ستم و نزاعهای قومیتی شده است، میگوید: «خارجیها این کتاب را در سفرهای هوایی خود میخوانند و فکر میکنند در زمینه افغانستان به یک کارشناس تبدیل شدهاند و به هیچ چیزی گوش نمیدهند. تنها چیزی که آنها در آن تخصص دارند بروکراسی است.»
افغانستان بزرگترین تولیدکننده مواد مخدر در بازار جهانی است. براساس تخمینهای دفتر مقابله با مواد مخدر و جرم سازمان ملل، سال گذشته این کشور ۸۲درصد از تریاک دنیا را تأمین کرده است.
با وجود تلاشهای آمریکا برای ایجاد محدودیت، تولید تریاک طی ۱۸سال جنگ در افغانستان بهشدت افزایش داشته است. سال گذشته، کشاورزان افغانستانی چهار برابر زمینهایی که سال ۲۰۰۲ داشتند، خشخاش کاشتند. خشخاش گیاهی است که تریاک از آن استخراج و به هرویین تبدیل میشود.
به گفته مقامات آمریکایی، اروپایی و افغانستان، صنعت تریاک در این کشور رونق پیدا کرده، باعث ایجاد خفگی در اقتصاد آن شده، در بخشهای بزرگ دولتی فساد ایجاد کرده و منبع درآمد بزرگی در اختیار طالبان قرار داده است.
داگلاس وانکل، مأمور پیشین اداره مبارزه با مواد مخدر که هدایت نیروهای فدرال مبارزه با مواد مخدر را بین سالهای ۲۰۰۴ تا ۲۰۰۷ برعهده داشته است، میگوید: «مواد مخدر خیلی کثیف است. فساد بزرگترین مشکل افغانستان است و مواد مخدر هم بخشی از آن. برای از بین بردن یکی از این دو مورد نمیتوان دیگری را نادیده گرفت.»
آمریکا و بریتانیا، که نزدیکترین متحد او در ناتوست، استراتژیهای گوناگونی را برای کاهش تولید تریاک امتحان کردند. به کشاورزان رشوه دادند تا از کشت خشخاش دست بکشند؛ افرادی را اجیر کردند تا به زمینهای خشخاش حمله کنند و نقشههایی کشیدند تا از آسمان مواد شیمیایی فرو بریزند که باعث ریزش برگ گیاهان میشود.
وزارت امور خارجه و اداره مبارزه با مواد مخدر آمریکا مسئولیت انجام بیشتر این عملیاتها را برعهده داشتهاند. در زمان جنگ، ارتش آمریکا نمیتوانست تصمیم بگیرد چگونه وارد جنگ تریاک شود.
در دولت جورج بوش پسر، بیشتر ژنرالهای آمریکایی نمیخواستند به جنگ تریاک ورود کنند. بر اساس مصاحبههای انجامشده، آنان این جنگ را عامل حواسپرتی و مانعی برای اجرای عملیات اصلی، که مبارزه با تروریستهاست، میدانستند.
شواهد و مدارک دولت اوباما نشان میدهد که درآمد حاصل از فروش مواد مخدر صرف راهاندازی شورشهایی میشد. ژنرالها تریاک را تهدیدی نظامی میدانستند، اما آنان برای اینکه بتوانند در استراتژی جنگ پیروز شوند به حمایت مردم افغانستان هم نیاز داشتند. به همین ترتیب به اجرای هرگونه عملیاتی که ممکن بود باعث ناراحتی کشاورزان خشخاش یا فرماندهان نظامی شود، که از تجارت تریاک سود میبردند، تمایلی نشان نمیدادند.
آندره هالیس، از مقامات بلندپایه پنتاگون در مبارزه با مواد مخدر بوده که بین سالهای ۲۰۰۱ تا ۲۰۰۳ خدمت کرده است. او بعدها بهعنوان مشاور ارشد در وزارت مبارزه با مواد مخدر در افغانستان فعالیت میکرد. هالیس میگوید: «وزارت دفاع آمریکا پایه و اساس مبارزه با مواد مخدر را درک نکرده است.»
او ادامه میدهد: «همه به مسئولیتهای متداول خود میپرداختند. تنها با کسانی صحبت میکردند که در منطقه جنگی آنها قرار داشتند. از دیدگاه وزارت دفاع آمریکا، کار آنها پیدا کردن و کشتن القاعده بود که تاکتیکهای خاص خود را دارد. هر کسی اهداف خود را دنبال میکرد و مبارزه با مواد مخدر آخرین وظیفه آنها بود.»
به مجموعه این مصاحبهها که بین سالهای ۲۰۱۴ تا ۲۰۱۸ انجام شده و تاکنون محرمانه مانده است «درسهای آموختهشده» میگویند. این مصاحبهها را اداره بازرس ويژه آمریکا در امور بازسازی افغانستان یا «سیگار»CIGARانجام داده است.
در ژوئن ۲۰۱۸، سیگار گزارشی ۲۷۰ صفحهای منتشر کرد که در آن از ناکامیهای جنگ تریاک گفته شد و دارای پیشنهادهایی برای سیاستگذاری- به زبان یکنواخت و بروکراتیک- برای رویارویی با این مشکل است.
در این گزارش آمده است: «این استراتژی آمریکا که در آن وزارتخانهها، ادارات و سازمانهای عمومی همکاری میکنند تا به راه حلی کلی دست پیدا کنند، باید توسعه یابد و به سمت اهداف طولانیمدت و مشترک هدایت شود. اهداف استراتژی مبارزه با مواد مخدر باید همراستا و یکپارچه و در جهت امنیت بیشتر، توسعه و اهداف دولت آمریکا و کشور میزبان باشد.»
نام بسیاری از مصاحبهشوندگان با انتقادهای تند از گزارش درسهای آموختهشده حذف شده است. واشنگتن پست از سیگار در دادگاه فدرال شکایت کرد تا متن و دستنوشتههای مصاحبهها تحت قانون آزادی اطلاعات
منتشر شود.
حماقت مقامات آمریکایی در مبارزه با مواد مخدر
علاوه بر مصاحبههای این مجموعه، واشنگتنپست به مصاحبههای شفاهی دست پیدا کرده که موسسه مردمنهاد مطالعات و آموزشهای دیپلماتیک با مقامات آمریکایی مشغول به خدمت در افغانستان انجام داده و شامل یادداشتهای محرمانهای است که دونالد اچ. رامزفلد، وزیر وقت دفاع درباره تجارت مواد مخدر افغانستان نوشته است.
این اسناد نشان میدهد خیلی از افرادی که در جنگ تریاک نقش داشتند، فکر میکردند سیاستهای اجرایی آنها قابل درک نیست.
یکی از مقامات بریتانیایی در مصاحبهای در ژوئن ۲۰۱۶ میگوید: «معتقدم ما کارهای اشتباهی انجام میدادیم و تاریخ درباره ما قضاوت خواهد کرد.» این مقام میگوید: «این نتیجه میراثی است که نشان میدهد کار ما زیانبخش بوده است. بخشی از آن به این دلیل است که آدمها احمقند و بخشی به این دلیل که آنها آگاهانه انتخاب کردند گوشهای خود را بگیرند.»
یک مقام آمریکایی که نمیخواست نامش فاش شود هم از میزان حماقت مقامات صحبت میکند و دعواهای داخلی بروکراتیک را مقصر بسیاری از مشکلات میداند: «رقابت خشونتآمیزی در واشنگتن به راه بود؛ نهتنها در کنگره، میان نمایندگان و دولت بلکه میان اعضای دولت.» این مقام آمریکایی به مصاحبهکنندگان دولت در ماه می ۲۰۱۶ میگوید: «دیدن رفتار احمقانه بسیاری از افراد ناراحتکننده بود.»
کشاورزان سختکوش افغانستانی چندین نسل است گونههای مختلف خشخاش را پرورش میدهند. با وجود آبیاری کم، این گیاه در آب و هوای گرم و خشک شکوفا میشود؛ بهویژه در ایالتهای جنوبی هلمند و قندهار؛ در مرکز شورشها.
وقتی که خشخاش شکوفه میدهد به رنگهای سفید، صورتی، قرمز یا بنفش و باشکوه دیده میشود. بعد از آنکه گلبرگها فرومیریزد، ساقه این گیاه از بذرهایی به اندازه تخممرغ پر میشود. در زمان برداشت، کشاورزان بذرها را باز میکنند و شیره سفیدرنگ داخل صمغ خشکشده را خارج میکنند.
صمغ تریاک به کارگاهها یا آزمایشگاهها برده و به مورفین و هرویین تبدیل میشود. هرویین به اروپا و دیگر نقاط آسیا فرستاده میشود. به گفته اداره مبارزه با مواد مخدر، تنها بازاری که افغانستان آن را کنترل نمیکند، بازار هرویین آمریکاست که از همسایه خود، مکزیک وارد میشود.
صدور فتوای تحریم تریاک
جالب اینجاست تنها قدرتی که توانایی خود را در فلج کردن صنعت مواد مخدر افغانستان نشان داده طالبان است.
در جولای سال ۲۰۰۰، وقتی که طالبان بخش بزرگی از کشور را اداره میکرد، ملا محمد عمر، رهبری منزوی، با یک چشم نابینا، اعلام کرد که تریاک با اصول اسلام در مغایرت است و در نتیجه کشت خشخاش را ممنوع کرد.
اثربخش بودن این ممنوعیت تمام دنیا را شگفتزده کرد. کشاورزان افغانستان که از طالبان میترسیدند، خیلی فوری کشت خشخاش را متوقف کردند. سازمان ملل تخمین میزند میزان کشت بین سالهای ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۱، ۹۰درصد کاهش
پیدا کرد.
این فرمان در بازار جهانی هرویین شورشی به پا کرد و به همین ترتیب اقتصاد افغانستان با مشکل روبهرو شد. اما حتی امروز، افغانستانیها از آن دوران با حسرت یاد میکنند و آن را نمادی از ناامیدی نسبی دولتهای کنونی افغانستان، آمریکا و متحدانشان در جنگ تریاک میدانند.
توریالی ویسا، والی قندهار در مصاحبه خود در مجموعه درسهای آموختهشده میگوید: «وقتی طالبان دستور متوقف کردن کشت خشخاش را داد، ملا عمر توانست آن را با چشم نابینایش اجرا کند. هیچکس بعد از فرمان او خشخاش پرورش نداد. ولی حالا میلیاردها دلار برای وزارت مبارزه با مواد مخدر اختصاص داده شده، اما کاملا بیتأثیر بوده. کشت خشخاش حتی بیشتر هم شده است.»
طالبان امیدوار بود با ممنوعیت تریاک درسال ۲۰۰۰ نظر واشنگتن را برای تأمین کمکهای بشردوستانه جلب کند، اما این امیدها با حملات القاعده در یازدهم سپتامبر ناکام ماند.
با حمله ارتش آمریکا و سقوط طالبان درسال ۲۰۰۱، کشاورزان افغانستانی کاشت خشخاش را دوباره از سر گرفتند. طبق مصاحبهها، مقامات آمریکایی نگران بودند تولید تریاک به روند قبلی بازگردد اما تمرکز خود را روی اولویتهای دیگر مانند پیدا کردن اسامه بنلادن و دیگر رهبران القاعده گذاشتند.
در مصاحبهها آمده جورج بوش، رئیسجمهوری وقت از سازمان ملل و متحدان ناتو درخواست کرده بود تا با مشکلات تولید تریاک و قاچاق آن برخورد کنند. بریتانیا توافق میکند این مسئولیت را بپذیرد، اما شروع این عملیات فجایعی را
به بار میآورد.
یک سادهلوحی تمام عیار هولناک
در بهار ۲۰۰۲، مقامات بریتانیایی پیشنهادی وسوسهانگیز مطرح کردند. آنها قبول کردند به کشاورزان خشخاش به ازای هر نیم هکتار، ۷۰۰ دلار پرداخت کنند تا محصولات خود را از بین ببرند؛ مبلغی هنگفت در کشوری فقیر و جنگزده.
خبر این پروژه ۳۰میلیون دلاری شور و هیجانی برای کشت بیشتر خشخاش به راه انداخت. کشاورزان تا آنجایی که میتوانستند خشخاش کاشتند، بخشی از محصول خود را به بریتانیاییها میدادند و بقیه را در بازار آزاد میفروختند. خیلیها شیره تریاک را میگرفتند،گیاه را از بین میبردند و پول خود را دریافت میکردند.
آنتونی فیتزهربرت، متخصص کشاورزی اهل بریتانیا در مصاحبهاش، پروژه پول در ازای خشخاش را «هولناکترین بخش یک سادهلوحی تمام عیار» خواند و گفت: «مسئولان هیچ درکی از فحوای این پروژه نداشتند و مطمئن نیستم که اهمیتی برای آنها داشته باشد.»
مقامات آمریکایی میگویند بریتانیاییها میخواستند دیده بشوند که کاری انجام میدهند، حتی با اینکه مطمئن نبودند این پروژه نتیجه دهد. مایکل مترینکو، دیپلمات پیشین آمریکایی در سفارت کابل میگوید نتیجه آن قابل پیشبینی بود.
مترینکو در مصاحبه تاریخ شفاهی میگوید افغانستانیها مثل خیلی از آدمها دوست دارند مبلغ هنگفتی پول دریافت کنند و هر قولی میدهند تا از شر شما خلاص شوند. بریتانیاییها آمدند و مبلغی پول به آنها دادند. افغانستانیها هم میگفتند «باشه، باشه، باشه، ما الان همه آنها را میسوزانیم» و بریتانیاییها میرفتند. در نتیجه آنها برای یک محصول دو منبع درآمد داشتند.
به همین دلیل اداره امور بینالمللی مواد مخدر و اجرای قانون به وسیله کنگره ترغیب شد تا کاری انجام دهد.
به گفته رونالد مکمولن که از سال ۲۰۰۶ تا ۲۰۰۷ رئیس دفتر بخش افغانستان-پاکستان بود، این اداره ارتش کوچکی از هزار و دویست پیمانکار امنیتی را استخدام کرد تا کشت خشخاش را سرکوب کند؛ از سربازان اجیرشده در آفریقای جنوبی تا کهنهسربازان جنگ بالکان و سربازان نپالی.
وقتی مکمولن به مقام ریاست میرسد از بعضی از تاکتیکهای مورد استفاده پیمانکاران و پلیس مبارزه با مواد مخدر افغانستان حیرتزده میشود.
او میگوید: «از اینکه فهمیدم پلیس مسئول مبارزه با خشخاش با بودجهای که از آمریکا دریافت میکند، گیاهان خشخاش را با دستان خود از جا میکند، شوکه شدم. ما ماشینی پر از ماموران پلیس مبارزه با مواد مخدر را به زمینی پر از خشخاش میفرستادیم، ماموران پلیس از ماشین پیاده میشدند، در زمین راه میرفتند و خشخاشها را با چوب میزدند.»
فشارهای سیاسی از طرف واشنگتن و لندن برای نشان دادن کارآمدی برنامههای مبارزه با مواد مخدر شدت گرفته بود. یکی از پیمانکاران پیشین دولت بریتانیا بدون ذکر نام خود در مصاحبه میگوید مقامات آمریکا، بریتانیا و سازمان ملل دادههای اطلاعاتی را دستکاری کردند تا به نظر بیاید از سال ۲۰۰۵ تا ۲۰۰۷ زمینهای بسیاری را از بین بردهاند.
این پیمانکار به مصاحبهکنندگان دولت آمریکا میگوید: «گزارشهای مبالغهآمیز و ارعاب سیستماتیکی وجود داشت که هیچکس نمیخواست آنها را بشنود. به اعداد و ارقام نامفهومی دست پیدا کرده بودیم.»
نیومان، سفیر پیشین آمریکا در کابل به مصاحبهکنندگان درسال ۲۰۱۵ میگوید که «فشار مذبوحانهای برای رسیدن به نتیجه در کوتاهمدت» وجود داشت.
به گفته نیومان، برنامههای پر نقص برای ریشهکن کردن مواد مخدر «به وسیله کنگره تحریک میشد چون آنها به دنبال نتیجهای ملموس بودند. واشنگتن درک نمیکند که تلاش موفق ستادهای مبارزه با مواد مخدر یکی از رویکردهای تلاش برای توسعه روستایی گسترده است».
بسیاری از قانونگذاران آمریکایی و مقامات کابینه بوش میخواستند تا از همان روشهای خشونتآمیزی استفاده کنند که در کلمبیا برای مبارزه با قاچاق کوکایین به کار برده بودند. با وجود نگرانیها از سرطانزا بودن مواد شیمیایی، هسته این برنامه، موسوم به برنامه کلمبیا، سمپاشی هوایی علفکشها برای از بین بردن گیاهان کوکا بود.
دولت بوش با موفقیت برای برنامه کلمبیا بازارگرمی میکرد، اما برخی از مقامات آمریکایی میگفتند این تفکر که همین برنامه در افغانستان نتیجه خواهد داد کاملا اشتباه است.
جان وود، عضو شورای امنیت ملی در کاخ سفید بوش به مصاحبهکنندهها میگوید «الواروو اوریبه»، رئیسجمهوری وقت کلمبیا، متحد قابلاعتمادی بود که از سمپاشی هوایی حمایت کرد. وود میگوید: «اوریبه رهبری قابل اعتماد بود، او شورش و مواد مخدر را به هم مرتبط میدانست. ارتش کلمبیا توانمند بود و چون محصول نهایی، کوکایین، به آمریکا فرستاده میشد، آمریکا هم در این عملیات متعهدانه عمل میکرد.»
از آن طرف، نیروهای امنیتی افغانستان توانایی لازم را نداشتند. کرزای، رئیسجمهوری افغانستان هم ملاحظات شدیدی درباره سمپاشی هوایی داشت.
بر اساس مصاحبههای درسهای آموختهشده، بعضی از مقامات بالادستی دولت بوش امید داشتند تا کرزای اجازه سمپاشی را بدهد. اما بقیه آمریکاییها با آن مخالف بودند.
فرماندهان ارتش آمریکا درباره خطرات احتمالی برای سلامتی سربازان نگران بودند. این موضوع آنها را یاد جنگ ویتنام میانداخت؛ بریتانیاییها با اجرای سمپاشی هوایی جنگلهای استوایی به وسیله نیروهای آمریکایی با مادهای به نام «ایجنت اورنج» را که موجب ریخته شدن برگ گیاهان میشد مخالف بودند.
اختلافنظر میان آمریکاییها باعث شد کرزای به انگیزه آنها بیشتر مشکوک شود. او برنامه سمپاشی هوایی را نپذیرفت و به پیشنهادهای دیگر برای محدود کردن کشت خشخاش و پیگرد قانونی قاچاقچیان تریاک با خونسری واکنش نشان داد.
بعد از روی کار آمدن باراک اوباما درسال ۲۰۰۹، سیاست آمریکا در افغانستان تغییر کرد. وزارت امور خارجه نماینده ویژه جدیدی به نام ریچارد هلبروک را در امور افغانستان و پاکستان معرفی کرد. هلبروک یکسال قبل از آن در واشنگتنپست مطلبی نوشت که در آن تلاشهای دولت بوش برای از بین بردن خشخاش را محکوم میکرد. او این برنامه را «ناموفقترین برنامه در تاریخ سیاست خارجه آمریکا»برشمرد.
وقتی هلبروک روی کار آمد، این برنامه را به تعویق انداخت. دولت آمریکا تمام توجه خود را روی برنامههایی گذاشت که کشاورزان خشخاش را ترغیب میکرد محصولات دیگری بکارند یا شغل دیگری انتخاب کنند.
اما بیشتر این تلاشها بینتیجه ماند. در ولایت هلمند، که مرکز کشت خشخاش است، اداره توسعه بینالمللی و ارتش آمریکا به افغانستانیها برای حفر کانالها و راهآبهایی کمک مالی کردند تا درختان میوه و دیگر محصولات آبیاری شوند. اما این کانالهای آبی برای آبیاری خشخاش هم بسیار مناسب بود؛ خشخاشی که سود کشت آن بیشتر از هر محصول دیگری است.
اداره توسعه بینالمللی میلیونها دلار هزینه کرد تا کشاورزی هلمندی را به کاشت گندم تشویق کند. درحالیکه کشت گندم افزایش یافت، کشاورزان زمینهای کشت خشخاش را به طرف دیگر ولایت منتقل کردند. تخمینهای سازمان ملل نشان میدهد بین سالهای ۲۰۱۰ تا ۲۰۱۴، کشت خشخاش نزدیک به دوبرابر افزایش داشته است.
بعضی از مقامات آمریکایی میگویند بخشی از مشکل اینجاست که آمریکاییها اساسا افغانستان را درست درک نکردند و به خشخاش مانند یک محصول زراعی دیگر نگاه کردند. بارنت روبین، مشاور ارشد هلبروک در مصاحبه خود میگوید: «افغانستان کشوری برای کشاورزی نیست، این یک خطای دیدگاه است. بزرگترین صنعت این کشور جنگ است، بعد مواد مخدر، بعد خدمات. کشاورزی در رتبه چهارم یا پنجم قرار دارد.»
ویلیام وکسلر از سال ۲۰۰۹ تا ۲۰۱۲بالاترین شخصیت غیرنظامی در پنتاگون بود که مسئولیت امور مربوط به مواد مخدر را برعهده داشت. او میگوید فرماندهان نظامی آمریکا از تصمیم دولت اوباما برای متوقف کردن برنامه از بین بردن خشخاش نفس راحتی کشیدند. آنها لزومی نمیدیدند که روستاهای افغانستان را مورد اذیت و آزار قرار دهند.
وکسلر در مصاحبهاش میگوید از آن طرف نگران بودند تجارت تریاک درآمد بسیاری را برای طالبان به ارمغان بیاورد که از کشاورزان و قاچاقچیان مالیات میگرفتند. فرماندهان آمریکایی میخواستند درآمد مواد مخدر را برای طالبان قطع کنند، اما نمیدانستند از چه روشی استفاده کنند.
او میگوید: «برخورد نظامی؟ خب چه کار کنیم؟ این موضوع ابهام بیشتری داشت.» فرماندهان با بازجویی ماموران اجرای قانون، ممنوعیت مصرف مواد مخدر و حتی با قرار دادن برنامههای توسعه اقتصادی در استراتژی ضد شورش خود موافق بودند اما هیچوقت دستور روشنی از طرف دولت اوباما دریافت نکردند.
وکسلر اضافه میکند: «من نشنیدهام که هیچ تلاش غیرنظامی در دستورکار ارتش برای مبارزه با مواد مخدر قرار گرفته باشد. ارتش از استراتژی غیرنظامی مبارزه با مواد مخدر استقبال میکرد.»
تاد گرین تری، یکی از مقامات پیشین وزارت خارجه که ازسال ۲۰۰۸ تا ۲۰۱۲ مشاور سیاسی ارتش آمریکا در افغانستان بود میگوید آمریکا نمیتوانست برای تمام نیروهای نظامی خود، استراتژی یکپارچهای را توسعه دهد. او میگوید: «بین سازمان مبارزه با مواد مخدر و ضد شورش تناقض وجود داشت. چون درآمد جمعیت بزرگی از روستاییها به کشت تریاک بستگی داشت. عملیات مبارزه با مواد مخدر به حمایت مردم بستگی داشت و از آن طرف با عملیات ضد شورش با هدف از بین بردن خشخاش در تداخل بود. ما همیشه درباره این موضوع بحث و مذاکره میکردیم. اما این تناقض در سطح مباحث سیاسی مدیریتنشده
باقی ماند.»
روایت واشنگتن پست همه حقیقت نیست
درباره نقش آمریکا در افغانستان و فعالیتهای این کشور اما روایتهای دیگری به جز آنچه واشنگتنپست روایت کرده هم وجود دارد.
مردم آمریکا مدتهاست که میدانند جنگ در افغانستان شکست خورده است. براساس گزارش مرکز تحقیقات پیو، از سال ۲۰۱۱ به بعد دیدگاه آمریکاییها نسبت به جنگ بدتر شد تا جایی که دو سال بعد از آن کمکم حقیقت اصلی درباره جنگ را پذیرفتند.
به گزارش بن آرمبراستر در وبسایت گاردین به همین دلیل است که گزارش واشنگتنپست درباره «اوراق افغانستان» که شامل جزئیاتی از مقامات آمریکایی است و نشان میدهد آنها مردم را نسبت به پیشرفت جنگ «عامدانه گمراه کردند» تعجبآور نیست. تا آن زمان شاید تنها امیدی که برخی از این سرمایهگذاری شرمآور داشتند این تصور بود که رهبران ما -در حالی که در ساخت کشوری هزاران کیلومتر دورتر از خانه شکست فلاکتباری خوردند- حداقل نیت خوبی داشتند.
گزارش واشنگتنپست از طرف دیگر خشم بسیاری را هم برانگیخت؛ نهتنها به خاطر حماقت رهبران آمریکایی در ادامه جنگی که نمیتوانند در آن پیروز شوند بلکه تمایلنداشتن به قبول مسئولیت برای سیاست شکستخوردهای که باعث مرگومیر بسیار، ویرانی و شکستن قلبها، مخصوصا میان خانوادههای آمریکایی که بهطور تحسینبرانگیزی زندگی خود را برای خدمت به کشورشان گذاشتهاند و همچنین شمار بسیاری از شهروندان افغانستانی که در حلقه جنگی ناتمام که خودشان نقشی در آن نداشته گیر افتادهاند.
البته «اوراق افغانستان» ما را یاد مدارک پنتاگون میاندازد که نیویورکتایمز نیمقرن پیش افشا کرد. آن مدارک دولتی هم نشان میداد چگونه دولتهای آمریکایی به مردم درباره جنگ ویتنام جنگی طولانی، پرهزینه و غیرضروری بدون هیچ راهحل نظامی دروغ گفتند.
اما یک تفاوت بزرگ وجود دارد: جنگ ویتنام به اندازه جنگ افغانستان تأثیر مستقیمی روی زندگی شهروندان آمریکایی نداشته است. در جنگ ویتنام حمله نظامی این معنی را داشت که همه باید به روش خود در درگیری جنگ سرد در جنوب شرقی آسیا دخالت کنند. به همین ترتیب کاملا امکانپذیر است که این گزارش مهم واشنگتنپست هم گم و گور شود؛ مانند هر داستان دیگری که اگر به جای دولت ترامپ برای هر دولت دیگری، آن هم در «شرایط عادی»، اتفاق میافتاد باعث عزل آن رئیسجمهوری میشد، گم و گور شد.
اما سوالی بزرگ وجود دارد که واشنگتنپست آن را مطرح میکند ولی به آن نمیپردازد: چرا؟ چرا اینهمه آدم، از پیمانکاران دولت و افسران نظامی رده بالا گرفته تا مقامات وزارت خارجه و شورای امنیت ملی احساس کردند که باید درباره جنگ در افغانستان دروغ بگویند؟
این سوال جواب سادهای دارد؛ اینکه در واشنگتن مخصوصا در سیاست خارجه آن سنت دیرینهای وجود دارد عدم اقرار به شکست، بازتاب عملکرد شخصی و مسئولیتپذیری در برابر آن. اما با این حال اگر در کنگره درباره فروش سلاح غیرقانونی و سرپوش گذاشتن روی رفتارهای بیرحمانه و خشن محکوم شوید، همچنان میتوانید در وزارت خارجه مشغول بکار باشید. شما کسی را شکنجه کردید؟ هیچ اشکالی ندارد. در حالی که فرهنگ بدون مجازات واشنگتن نقش مهمی در این پرونده بازی میکند، حقیقت متقاعدکنندهای را در دل خود دارد. وقتی ماشین جنگ آمریکا راه میافتد، هیچ حقیقتی که ماهیت آن را زیر سوال ببرد نمیتواند جلوی حرکت آن را بگیرد.
تاکنون آمریکا یکهزارمیلیارد دلار برای جنگ در افغانستان خرج کرده (که درنهایت هزینه اصلی جنگ هزارانمیلیارد دلار بیشتر از این خواهد بود) و گریبان همه را گرفته است: از مسئولان وزارت دفاع، لابیها و حامیان مالی کمپینهای انتخاباتی آمریکا تا مقامات دولتی افغانستان، کشاورزان خشخاش و هر کس و هر چیز دیگری در این میان.
این ترکیب نظامی-صنعتی با کنگره آمریکا خود را در برابر مردم مسئول نمیداند پس تغییر این شیوه چه تأثیری دارد؟ کل بودجه پنتاگون به همین روش کار میکند: مبلغی بسیار زیاد برای عملیات غیرضروری اختصاص داده میشود که منجر به از دست رفتن میلیاردها دلار، کلاهبرداری و سوءاستفاده میشود. با این حال کنگره سالانه بودجه بیشتری در اختیار وزارت دفاع قرار میدهد، بدون اینکه این وزارتخانه را در برابر چگونه خرجشدن آن مسئول بداند. در حقیقت جنگ در افغانستان در برابر آن اهمیت کمی دارد.
اوراق افغانستان به وضوح نشان میدهد بسیاری از مردمی که کشته، زخمی و سالها (اگر نه تمام طول عمر خود) دچار ترومای روحی و مشکلات مالی شدهاند به این دلیل است که چند تا مرد-بله بیشتر مرد-در واشنگتن نمیخواهند بهطور علنی حقیقتی آشکار را قبول کنند؛ حقیقتی که مدتهاست از آن خبر دارند. اگر ما آنها را مسئول ندانیم -و این موضوع فقط درباره افغانستان نیست- سیاست خارجی واشنگتن همچنان بدون مجازات بکار خود ادامه میدهد. احتمالا ۵۰ سال دیگر دوباره دسته دیگری از «اوراق» افشا میشود که نشان میدهد بار دیگر نتوانستهایم از گذشته درس بگیریم.