چشم راست «من» پایان یک هنر
 

 

علی‌اصغر خاکساری هنرمند قلمزن

از کودکی به کار طراحی علاقه‌مند بودم. 42‌سال ممارست در کنار حضور دایمی در طبیعت (که از 8 سالگی در کنار پدر آن را آموخته‌ام) آن‌چنان بر من، تأثیر گذاشت که توانستم دلخواسته‌هایم را درون کارهایم بیاورم. قلمزنی روی فولاد سخت و کارهای نقره و طلاکوب ازجمله کارهایی است که برای انجام دادنشان سال‌ها زمان گذاشته‌ام. در زمینه طلاکوبی معلم نداشتم و تمام کارهایم در این زمینه را با عشق و علاقه شخصی انجام دادم. اما امروز پس از این همه‌ سال کار و تلاش، چشم چپم به خاطر کار بیش از حد با ذره‌بین، 90‌درصد بینایی خود را از دست داده است. درحال حاضر احساس بدون پشتوانه بودن می‌کنم. همیشه با خودم می‌گویم اگر چشم راستم هم از دست برود پرونده «علی اصغر خاکساری» در قلمزنی برای همیشه بسته می‌شود! سازنده قطعات سلاح شکاری هستم و کارهایی که تاکنون در این زمینه انجام داده‌ام، حتی یک مورد برگشتی هم نداشته‌اند. قطعات برنو را به 4 قسمت تقسیم می‌کنم بدون این‌که دقتش به هم بخورد. اما تنها هستم. بالاخره انرژی آدم محدود است و بعد از مدتی تمام می‌شود. دوست داشتم برای کار کردن، توان داشته باشم اما امروز توان گذشته در من نیست. حالا که به این‌جا رسیدیم بگذارید خاطره‌ای از جشنواره صنایع‌دستی ایتالیا، تعریف کنم. در ایتالیا تنها نماینده ایران در رشته قلمزنی بودم. خیلی برایم مهم بود حالا که با نام ایران آمده‌ایم، بتوانیم عنوان خوبی کسب کنیم. 20 بنر از کارهایم روی تفنگ‌های شکاری و قطعات و چاقوها در آن‌جا به نمایش درآمد. روی چاقوها 20 جانور درحال انقراض را طراحی کرده بودم. تعدادی از کارهای خاصم روی سکه‌ای به اندازه سکه 500 تومانی و کارهای طلاکوبی که برای ساختش 4 ماه زمان صرف کردم هم در آن‌جا نمایش داده شد. اسم امام علی(ع) را روی انتهای سنجاقی به مساحت کمتر از یک میلی‌متر برجسته کردم و یک ساعت مچی را هم قلمزنی کردم و به‌خاطر نمایش مجموعه آثار عنوان بهترین قلمزن به من اعطا شد. روی فولاد سخت هم کار می‌کنم و خیلی‌ها تعجب می‌کنند که چگونه این کار را انجام می‌دهم. دلیل موفقیت در انجام این کار آن است که ابزار کارم را خودم می‌سازم، بنابراین زوایای سر قلم را به میزانی که لازم است انتخاب می‌کنم. من در این راه به تمام آرزوهایم، رسیده‌ام جز یکی از آنها. الان بزرگترین آرزویی که دارم آن است که یک آموزشگاه بزرگ داشته باشم تا بتوانم آنچه آموخته‌ام را به جوانان علاقه‌مند بیاموزم اما گرفتاری‌هایم در مورد مسائل روزمره و مشکلات مالی باعث شده تنها یک مغازه کوچک اجاره کنم و در این بین از تدریس هم خبری نیست. دوست دارم مردم این کار را بشناسند و بتوانم این هنر را ترویج دهم. دوست ندارم این هنر از دست برود.


 
http://shahrvand-newspaper.ir/News/Main/17749/چشم-راست-«من»-پایان-یک-هنر-