حفره‌های فراموشی
 

 

|  قادر مرلوی|

آزادی شالوده نقد است. درد ما در حوزه نقد ادبی درد تاریخی است. درد کاشتن و درو نکردن، درد داشتن و ندیدن. ادبیات داستانی داشتیم، اما ارسطویی نداشتیم که این قصه‌های منثور و داستان‌های منظوم را رده‌بندی و به بوطیقا تبدیل کند. داستان‌های حماسی فردوسی، داستان‌های غنایی خمسه گنجوی و قصه‌های طنزآمیز مولوی، داستان‌های منثور سمک عیار، دارابنامه و... داشتیم، اما نقد ادبی نداشتیم، کسی ظهور نکرد که این همه نبوغ و خلاقیت را صورت‌بندی کند و برای داستان‌سرایی طرح بریزد و بوطیقا بنویسد. داستان‌های هزار و یک شب، ادبیات داستانی غرب را در ربع آخر قرن بیستم تکان داد، فیلسوف، منتقد ادبی و رمان‌نویس با مطالعه هزار و یک شب، در حوزه نظریه‌های فلسفی و ادبی به دریافت‌های تازه‌ای دست یافتند (به تعویق انداختن معنا، به تعلیق انداختن موضوع، ایجاد ابهام، قصه در درون قصه - بینامتن، داستان یعنی نبرد برای زیستن، پایان‌ناپذیری داستان و...) ولی ما، رمانس‌های منظوم و منثور را به انتقاد جونده موش‌ها سپرده و هزار و یک شب را به حفره‌های فراموشی بخشیده‌ایم، ما در طول تاریخ، آن‌گونه که شعر، نهنگ دریای تخیل بوده است، در حوزه نقد ادبی حتی در سطح دریا و خزه شناور نبوده‌ایم... فقدان نقد ادبی باعث آن شده است که در عصر نقد تألیف به نقد مؤلف سرگردانی بکشیم».
چشم‌های سیاه بهار


 
http://shahrvand-newspaper.ir/News/Main/17037/حفره‌های-فراموشی