شهرام شهيدي طنزنویس
اگر فکر کردید روز بدون مفقودی در این کشور وجود داشته باشد سخت در اشتباه هستید. خدمت شما عرض کنم فیلم مستند آزادراه ازجمله مستندهای بحثبرانگیز هشتمین جشنواره سینما حقیقت بود. در بخشی از این مستند وقتی به نحوه زندگی کارگران چینی شاغل در آزادراه میپردازد معلوم میشود که در محل زندگی کارگران چینی گربهها نایاب و قیمت خر به شدت افزایش یافته. در واقع پرشین کتهای زیبا و دوستداشتنی و نیز خرهای زیبای کوهستانی با آن چشمان دلربایشان الان احتمالا در شکم برخی دوستان جا خوش کردهاند. درواقع اگر بودجه آزادراه جای دیگری هاپولی میشود محیطزیست آزادراه اما توسط همین کارگران چینی هاپولی میشود. نه اینکه بندگان خدا کار بدی کنندها. نیش عقرب نه از ره کین است. اقتضای طبیعتش این است. اصلا دانشمندان احتمالا چینی همین دیروز اعلام کردند در پژوهشی تازه دریافتهاند کشش درونی برخی انسانها به گاز گرفتن بچهکوچولوهای خوشگل یا نشان از این دارد که مغزشان دچار مشکل شده، یا صرفا مغز دستور انجام رفتاری شبیه به رفتار دیگر پستانداران صادر میکند. یعنی مغز همچین که یک نوزاد تپل مپل میبیند فرمان میدهد بخورش! جلالخالق! اینطور پیش برود فردا پس فردا ثابت میشود مغز با دیدن پول قلمبه فرمان میدهد بخورش و بدینترتیب متهمان فساد دوازدههزار میلیاردی میتوانند بگویند اشکال از ژنتیکشان بوده نه رفتارشان. گویا واکنش انسان به پول براساس شرایط عقلی همان بخور بخور است. نمونهاش را در همان فیلم مستند آزادراه میتوان مشاهده کرد. یکی از رستورانداران منطقهای که آزادراه آنجا درحال احداث است با بیان اینکه چینیها آدمهایی خوش حساب هستند از این میگوید که رقم فاکتورهای مربوط به غذای آنها را تا ۱۰۰هزار تومان هم افزایش میدهد اما آنها با روی باز فاکتور را پرداخت میکنند. اینجاست که میگویند در دیزی باز است، حیای گربه کجا رفته؟ البته فعلا باید گفت خود گربه کجا رفته؟ این دور باطل در منطقه در جریان است که اهالی منطقه پول چینیها را میخورند. چینیها گربهها و دیگر جانوران نگونبخت منطقه را میخورند و ما هم حرصش را میخوریم. یاد یک لطیفه قدیمی افتادم. روزی دو سه نفر یکی از دوستانشان را دست میانداختند و در کفش او آب میریختند و هی الکی به او میگفتند پاشو برو برایمان چای بیاور. هربار این رفیقشان کفش پر آب را به پا میکرد آنها میخندیدند و او به روی خودش نمیآورد و میرفت چای میآورد. شب که میخواستند از هم جدا شوند یکیشان به این رفیق بیچارهشان گفت: آقا امروز خیلی اذیتت کردیم. همهاش آب ریختیم توی کفشت. ببخش و حلالمان کن. رفیقشان هم برگشت گفت شما باید مرا حلال کنید. آن چیزی که من در چای شما ریختم خیلی بدتر از آب بود. میبینید که هر بخور بخوری و هر شوخیای عینهو قانون نیوتن است که هر عملی را عکسالعملی است. از قدیم گفته بودند چاه مکن بهر کسی... اول خودت، دوم کسی.
توصیه یک: دوستانی که بخور بخور میفرمایید روزی که شما را قورت بدهند بالاخره فرا میرسد.
توصیه دو: ای کسانی که لقمه بزرگتر از دهانتان برداشتهاید، اول چاه را بکنید بعد مناره را بلمبانید.
رونوشت برای فرهنگستان: صرف فعل لمبانیدن: لمباندم، لمباندی، لمباند. لمباندیم، لمباندید، لمباندند.
پرسش: با شرایط فعلی فساد در کشور فعل لمباندن درستتر است یا بالا کشیدن؟