سعید اصغرزاده معاون سردبیر
چیزهایی در مدارس کم داریم که اگر میداشتیم الان حالوروزمان این نبود؛ در مدارس ما کمتر از آموزش مسئولیتپذیری، امانتداری، خودباوری، نوآوری، همدلی، نظم، نقادی، قانونگرایی، صلح و وفاق خبری هست. البته همه اینها باید براساس سند تحول بنیادین آموزشوپرورش، تاکنون اجرایی میشده و مدارس محلی برای گسترش این قوانین اخلاقی میشدند، اما همیشه یک جای کار میلنگد. قیر هست و قیف نیست یا بالعکس. دیروز خبری مبنی بر اجرای طرح «خشونتزدایی در مدارس ابتدایی» در سال تحصیلی آینده منتشر شد. معاون آموزش ابتدایی وزارت آموزشوپرورش گفته بود «این طرح، همهجانبه است و معلمان، مدیران و والدین جزو گروههایی هستند که باید آموزشهای لازم را دریافت کنند.» شاید در گام نخست قبل از آموزش تئوریوار باید به دنبال ریشه نابرابری آشکار و خشونتی که در مدارس به وجود آمده، بگردیم. (حتی اخراج مدیر و معلمی که برای نشاط بچهها ترانه پخش میکنند نیز یک نوع خشونت است، شاید بدتر از آن نابرابری فرستادن ولنجکیهای پولدار به اردوی سوئد!) مشکل اساسی در مدارس ما از آنجا آغاز میشود که تعرضات کوچکی که به چشم نمیآیند، تبدیل به روالی معمولی و همهگیر شدهاند؛ تمسخر، توهین، دعوا، دزدی، تبعیض، اخاذی و سوءاستفاده، آنهم برای نحیفترین دانشآموزان، چاقها، رنگینپوستان، شهرستانیها، روستاییان، کوتاه قدها، لهجهدارها، اقلیتها و حتی اتباع بیگانه. ما امروز در بسیاری از مدارس به مدد شیوه منسوخ آموزشیوپرورشی با دانشآموزانی مواجه هستیم که نهتنها احساس امنیت نمیکنند، بلکه اعتمادبهنفس خود را هم از دست دادهاند. حالا به این مجموعه غم و اندوه و نبود نشاط و شادمانی را هم اضافه کنید. ما با موجوداتی مواجه هستیم که «کتاب اخلاق» را نزد خانواده و مدرسه و گروه همسالان خود نیافتهاند و خود، کتاب اخلاقی نسل خود را مینگارند!
از آن طرف برای اصلاح به برخوردهای تنبیهی روی میآوریم که برای اصلاح جامعه کاربردی ندارد. جامعه برای کاهش برخوردهای غیراخلاقی و خشونتآمیز نیازمند برخوردهای ترمیمی است. هر چند اینکه آموزشوپرورش الان یادش افتاده که خشونت را با آموزش باید ریشهکن کرد، باز هم خبر خوبی است، حداقل حاصلش را چند دهه دیگر خواهیم دید. همه کارشناسان معتقدند این آموزش باید از نحوه برخورد کودکان ما در مقطع ابتدایی آغاز شود. به عنوان نمونه برخی میگویند در اول کار بهتر است با آشنایی دانشآموز با طبیعت شروع کنیم؛ باید به کودکان آموزش بدهیم موجودات زنده اعم از سگها، گربهها، گوسفندان، گاوها، گنجشکها، کوهها، سبزهها، گلها؛ همه و همه جان دارند، حرمت دارند و انسانها باید از آنها مواظبت کنند. باید مسئولیتپذیری در قبال حرمت، شأن و منزلت موجودات زنده به دانشآموز آموزش داده شود. (البته راه درستترش هم این است که آنور در خانه جلوی پای خودروی تازه خریداریشده گوسفند را به زمین نزنیم و کودکمان را به یافته خود ناباور نسازیم. یا مدارس و سمنهای آموزشی را که دانشآموزان را با طبیعت آشتی میدهند، تعطیل نکنیم و به تارومارشان ننازیم.)
البته باید بپذیریم که نخستین شرط اساسی برای نیل به این مسأله نحوه مدیریت صحیح کادر آموزشی است. بدونشک نمیتوان در شرایطی که معلمان در یک مدرسه ثبات لازم را نداشته یا با هم همکاری نمیکنند، به دنبال مبارزه با خشونت بود. معلمهایی که درگیر مشکلات اقتصادی و اجتماعی فراگیر این روزها شدهاند و هیچ شیوهای برای اعتراض و شنیدن صدایشان نمییابند، کانونی از خشمی فراگیر هستند.
فضای کلاسها باید دوستانه باشد، هر دانشآموز به گروهی خاص تعلق داشته باشد و همه با هم ارزشهایی یکسان را به اشتراک بگذارند. جشنهای کلاس، تئاتر، آموزش گروهی، دخالت دادن دانشآموزان در تصمیمگیری و گروههای سرود و نیکوکاری، همه و همه میتوانند در تلطیف فضای مدارس بسیار موثر باشند. (البته باید امیدوار بود که مثل شهرداران مدارس، آنها بزککرده جامعه بزرگسالان نشوند.)
و از همه مهمتر اینکه باید با پیوندهایی اجتماعی که در برابر سیاستهایی قرار میگیرند که دخالت والدین در نهاد مدرسه را نوعی مزاحمت میدانند، راه را ادامه داد. (نه انجمن اولیا و مربیانی که دغدغهاش پول است و دیگر هیچ.) برای اینکه این پیشرفتها را داشته باشیم، ما نیاز به انقلابی بزرگ در ذهنیت مردم داریم.