من در برابر تو کیستم؟
 

 

| علی شریعتی|

و آنگاه خود را کلمه‌ای می‌یابی که معنایت منم و مرا صدفی که مرواریدم تویی و خود را
اندامی که روحت منم و مرا سینه‌ای که دلم تویی و خود را معبدی که راهبش منم و مرا قلبی که عشقش تویی و خود را
شبی که مهتابش منم و مرا قندی که شیرینی‌اش تویی و خود را طفلی که پدرش منم و مرا شمعی که پروانه‌اش تویی
و خود را انتظاری که موعودش منم و مرا التهابی که آغوشش تویی و خود را هراسی که پناهش منم و مرا تنهایی که
انیس‌اش تویی و ناگهان سرت را تکان می‌دهی و می‌گویی: نه، هیچ کدام! هیچ کدام، اینها نیست، چیز دیگری
است، یک حادثه دیگری و خلقت دیگری و داستان دیگری است و خدا آن را تازه آفریده است هرگز، دو روح، در دو اندام
این چنین با هم آشنا نبوده‌اند، این چنین مجذوب هم و خویشاوند نزدیک هم و نزدیک هم نبوده‌اند ... نه، هیچ کلمه‌ای
میان ما جایی نمی‌یابد ... سکوت این جاذبه مرموزی را که مرا به این‌که نمی‌دانم او را چه بنامم چنین جذب کرده است
بهتر می‌فهمد و بهتر نشان می‌دهد.

 گفت‌وگوهای تنهایی صفحه 655


 
http://shahrvand-newspaper.ir/News/Main/16326/من-در-برابر-تو-کیستم؟-