شهروند| از شمال ایران آمدند، سر راه به روستاهای سیلزده لرستان رفتند و حالا نیمهشب به مهمانسرای دانشگاه شهید چمران اهواز رسیدند؛ پدر و دختر زودتر رسیدهاند و گروهی دیگر همچنان در راهند. آنها نزدیک به یک هفته است که با کمک فامیل و آشنا، اقلامی پزشکی و بهداشتی را که خود جمع کردهاند، بین سیلزدگان نیازمند تقسیم میکنند؛ حالا این تیم پزشکی به اهواز رسیدهاند و قرار است پس از چندساعتی استراحت فردا صبح عازم روستاها شوند. تیمی متشکل از پزشک، روانشناس، بهیار و... تنها گروه مردمی حاضر در خوزستان نیست و در هر روستا و اردوگاهی، گروههای مردمی حضور دارند تا در سختترین روزهای دهها هزار ایرانی سیلزده، کنارشان باشند و رنج این سیل ویرانگر را به کمترین حد ممکن برسانند.
امدادگران داوطلب
«امیر» سابقه قهرمانی یکی از ورزشهای رزمی ایران را دارد. غواص است و حالا در کنار داوطلب جمعیت هلال احمر بودن، فعالیت ورزشی را هم ادامه میدهد. او در روزهای سیل خوزستان از شهر محل زادگاهش یعنی بوشهر به خوزستان رفته تا در کنار مردم باشد. با فروکشکردن سیل، کار امیر هم در خوزستان به پایان رسیده و به بوشهر بازگشته است. اما او در خوزستان چه دیده و چه شرایطی را پشت سر گذاشته است؟ این امدادگر به «شهروند» میگوید: «قبل از هرچیز و در شرایط سخت اینچنینی ما باید شرایط روحی مردم را بدانیم و خود را برای هر برخوردی آماده کنیم. کسی که تمام خانه و زندگیاش را از دست داده، دچار شوک شده و هر لحظه ممکن است این خشونت را بروز دهد. من هم این شرایط را تجربه کردم.» او یکی از امدادگرانی است که در روزهای ابتدایی سیل با برخورد فیزیکی تعدادی از مردم عصبانی روبهرو شده و حتی آسیب هم دیده است. امیر اما این شرایط را عادی میبیند و امیدوار است که هرچه سریعتر خانه و کاشانه سیلزدگان سامان یابد: «وارد جزییات نمیشوم، چون دامنزدن به خشونت است، ولی همه این موارد را باید درک کرد. باید خودمان را جای آسیبدیدگان قرار دهیم و در هر شرایطی حق را به آنها بدهیم. من حتی چاقو خوردم، اما باید آنجا میماندم و کارم را انجام میدادم، چون یک غواص میتوانست مفید باشد. الان آرزویم این است که هرچه سریعتر شرایط زندگی این مردم بهتر شود و بتوانند به خانه و زندگی خود برگردند. بعضی از این افراد کشاورزی امسال خود را از دست دادند و سیل هم ضربه روحی فراوانی به آنها وارد کرد. امیدوارم که مسئولان این شرایط را ببینند و برای این مردم کاری انجام دهند. امدادگران زیادی بیمزد و منت هر کاری که میتوانستند انجام دادند و حالا نوبت مسئولان است.» در هر روستایی از خوزستان امدادگرانی با خاطراتی کموبیش مشابه از روزهای سیل خوزستان دیده میشوند. آنها که داوطلبانه آمدند، در کنار مردم ماندند و هنوز هم این فضا را رها نکردند.
تیم پزشکی با نیت کمک به کودکان خاص
تمام روستای صراخیه غرق در آب است و در کوچهها قایقهای ماهیگیری مردم در رفتوآمد است. تیم پنج نفرهای که از تهران آمدند، حالا به این روستا رسیدند و یکی از ساکنان این روستا سراغ خانم دکتر را میگیرد تا بخیههای برادرش را بکشد. او میگوید که برادرش پس از تصادف با موتور در خانه افتاده و حالا باید بخیههای سهروزهاش کشیده شود و خانم دکتر را به سمت خانهشان میبرد. نامش مرضیه است و با حدود 35سال سن، ۹سال سابقه پزشکی دارد. مرضیه میگوید که با نیت کمک به کودکان با شرایط خاص آمده است: «در بلایای طبیعی مثل سیل و زلزله، کودکان با شرایط خاص آسیب فراوانی میبینند، چون آنها در حالت عادی هم در مناطق محروم شرایط سختی دارند، چه برسد به شرایط بحرانی مثل همین سیل.» اینطور که این پزشک میگوید او از چند اردوگاه محل سکونت ساکنان مناطق سیلزده بازدید کرده و چند کودک مبتلا به اختلال اوتیسم یا سندروم داون را هم دیده است: «میدانیم که این بچهها حساسیتهای خاص خود را دارند. در یکی از اردوگاههای دارخوین کودکی مبتلا به اختلال سندروم داون بود و حتی خانوادهاش هم تاکنون اسمی از این اختلال نشنیده بودند. این کودک در اتاقی زندگی میکرد که ۴ خانواده ساکن آن بودند، درحالیکه چنین شرایطی اصلا مناسب چنین افرادی نیست.» این پزشک میگوید که در روزهای پس از سیل باید شرایط آرامی برای این افراد فراهم شود و او هم تلاش میکند مسئولان و خانوادهها را با این وضع آشنا کند: «شرایط که سخت است و شکی درباره آن نیست، ولی من به سراغ مسئولان این اردوگاه رفتم و با اصرار توانستم اتاقی اختصاصی برای این خانواده پیدا کنم. هنوز قطعی نشده و قرار شد از فردا اتفاق بیفتد که من هم شماره تماس این خانواده را گرفتم که فردا دوباره پیگیری کنم. کودکی با این شرایط نباید در شرایط شلوغ قرار بگیرد و این حداقل کاری است که میتوان برای آنها انجام داد.» هنوز حرفهایش تمام نشده که با اصرار «لِفته» به سمت خانه آنها و برای کشیدن بخیههای برادر لفته رهسپار میشود. هنوز چند متر دور نشده برمیگردد و اصرار میکند که نامی از او در هیچ رسانهای نباشد.
فعالیت داوطلبی در روزهای بازنشستگی
از مسجدسلیمان آمده و راننده آمبولانسی است که پشت آن تصویری از یک نوجوان نقش بسته به اسم «سامان امیدی». «علی» میگوید سهسال پیش این نوجوان در رودخانهای غرق شد و امدادگران هلالاحمر جسم بیجان او را که تنها فرزند خانواده بود، پیدا کردند و پس از آن خانواده «امیدی» این آمبولانس را خریدند و وقف هلالاحمر مسجدسلیمان کردند. او همینطور که از کار این خانواده تعریف میکند به فعالیتهایش در روزهای سیل میرسد: «قبل از اینکه سوسنگرد بیاییم، روستاهای شادگان بودیم. با همین آمبولانس افراد زیادی را به مناطق درمانی هم اعزام کردیم که فکر کنم بهترین کار خیر و خیرات برای این نوجوان باشد.» علی حالا در آستانه بازنشستگی است و خودش درباره این روزها میگوید: «فکر کنم الان از لحاظ سابقه کاری به بازنشستگی رسیدیم، اما به تنها چیزی که در این شرایط فکر نمیکنم پایان کار امدادگری است. یک امدادگر هیچوقت نمیتواند این کار را کنار بگذارد؛ مثلا خدایناکرده حادثهای شبیه این سیل پیش بیاید من حاضر میشوم که در خانه بمانم و کار نکنم؟ اصلا. امدادگری بازنشستگی ندارد.» منتظر است تا خبری شود و او را بخوانند که همراه با تیمی که از مسجدسلیمان آمدهاند عازم مناطق سیلزده شود.
موکبداری بیمزد با نیت خدمت به مردم
مصطفی و عموهایش نزدیک ۱۵سال است که موکب «خدام اهلالبیت» را راهانداختهاند و هر ساله در دهه نخست محرم و اربعین از مردم پذیرایی میکنند، اما امسال در زمانی متفاوت بساط موکب به پا کردند. آنها ساکن سوسنگرد خوزستاناند و حالا در مرز این شهر با روستاهایی که راه ارتباطی خود را از دست دادهاند، موکب به پا کردهاند. درست جایی که جاده آسفالت زیر آب رفته و دهها قایق ارتباط چندین روستا با سوسنگرد را برقرار میکنند، امدادگران و افراد زیادی که برای کمک آمدند، نشستهاند. مصطفی هم بلافاصله با چای، آب سرد و قهوه عربی به استقبال تازهرسیدهها میرود. او نزدیک یک ماه است که از صبح زود به این موکب میآید و شب دیروقت به خانهاش برمیگردد. دارایی مصطفی مغازهای در سوسنگرد است و این روزها همسر و فرزندانش به رتقوفتق امورات این مغازه مشغولند تا مصطفی بتواند به موکبداری برسد. او میگوید باید دست مردم را بوسید که این همه هوای سیلزدهها را داشتند: «نزدیک به یک ماهه که هر روز اینجا میآیم، هر روز گروه و کاروان جدیدی با کمکهای فراوان میرسند و همینجا بار قایق میکنند و به سمت روستاها میبرند. باید دست این مردم را بوسید.» او درباره این موکب هم میگوید: «هرسال این موکب را داریم ولی امسال با نیت متفاوتی فعال شد. میخواهیم کار کوچکی برای این مردم انجام دهیم. همین. وقتی این همه آدم از استانهای مختلف با دست پر میآیند، چرا ما این کار کوچک را انجام ندهیم؟» موکب خدام اهلالبیت با همت خانواده و عموهای مصطفی فعالیت میکند و در این مدت هم هیچگونه کمکی از هیچ نهاد دولتی دریافت نکردند.
سه روز است که قند میشکنند
گوشهای از سوله انبار هلالاحمر در اهواز نشستهاند و قند میشکنند. این دو زن در سه روز گذشته روزانه نزدیک به 8ساعت این کار را انجام دادند و به نظر میآید امروز کارشان با قندها تمام شود. بخشی از نظم این انبار، نتیجه کار روزهای گذشته آنها و تعدادی دیگر از زنان خوزستانی است. آنها هر روز میآمدند و وسایل اهدایی مردم را دستهبندی میکردند که با شرایط بهتری به دست سیلزدگان برسد. «فاطمه» نام یکی از این دو زن است و همچنان که قیچی را در دست دارد و کارش را انجام میدهد، میگوید: «چندروزی است که کار دستهبندی و مرتبسازی وسایل اهدایی به پایان رسیده و همین قندها مانده بود که خب ما شروع به این کار کردیم. مردمی که در اردوگاه هستند حتما شرایط قند خردکردن را ندارند. امروز بخش زیادی از این وسایل انتقال پیدا میکند و ما هم منتظر میمانیم تا وسایل جدید برسند و کار تازه را شروع کنیم.» این دو نفر تنها زنان حاضر در سوله نیستند و چندین زن هم با روپوش هلالاحمر در گوشه گوشه سوله به کار خود مشغولند؛ زنانی که در دو هفته گذشته زمان زیادی از شبانهروز خود را در این سوله ورزشی که حالا نمادی از همدلی مردم شده، گذراندهاند.