آرش خیراندیش فعال محیطزیست
[email protected]
ساخت جادههای مواصلاتی به شمال ایران، پایه تغییرات عظیمی در سرنوشت این منطقه بوده است. تاکنون از اثرات مثبتی که در اثر اتصال سواحل شمالی کشور به سرزمین واقع در جنوب البرز (فلات ایران) در آن منطقه بهوجود آمده سخن بسیار گفتهاند اما به ندرت نوشتهای در بررسی اثرات منفی آن مشاهده کردهام. عموما در نظر کارشناسان فنی- از طیفهای مختلف فکری- ساخت جادههای کندوان، هراز، فیروزکوه و رشت سمبل توسعه و پیشرفت قلمداد شده و در ستایش آن بسیار گفتهاند. در نظر بسیاری، به دلیل محدودیت تکنولوژی در چند دهه پیش - صرفا به این خاطر که این کار در آن زمان نیاز به مدیریتی قوی داشته است- ساخت جادههای مواصلاتی به شمال در گذشته کاری ستودنی قلمداد شده اما اهداف و نتایج این کار کمتر مورد نقد و بررسی قرار گرفته است. اصولا پروژههای عمرانی صرفا با معیار «عظمت» و «قدرت مدیریت» سنجیده میشوند و کمتر کسی به ارزیابی همزمان اثرات مثبت و منفی زیست محیطی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی آنها میپردازد. اصطلاح توسعه پایدار(1) که توسط خود غربیها متداول شده تلاش دارد که اثرات مثبت و منفی پروژههای عمرانی را با هم دیده و به یک یا چند شاخص محدود نشود. این دیدگاه بعد از این به وجود آمد که بعضی از متفکران غربی و شرقی متوجه اشتباه مسیر جامعه صنعتی به سوی تخریب میراث طبیعی و فرهنگی بشر شده و تلاش کردند از سرعت این تخریب بکاهند. از چند دهه پیش چنین بحثهایی آغاز شده و این نزاع نابرابر بین مدافعان توسعه صرف و توسعه پایدار جریان داشته است. البته کسانی که به واقع در پی اصالتهای فرهنگی و طبیعی هستند هرگز از کمی عده خود ترسی به دل راه ندادهاند.
«چه بسا گروهی اندک که به خواست خدا بر گروهی بسیار پیروز شدهاند و خدا با شکیبایان است.» (قرآن مجید)
اکنون که اخبار مربوط به احداث جادههای جدید به شمال کشور- ازجمله جاده استان سمنان به استان گلستان از مسیر جنگل ابر- به گوش میرسد جای آن دارد که عموم ملت ایران را با اثرات چنین اقدامهایی آشنا کرده و راهحلی برای آن بیندیشیم.
در ابتدا به این میپردازم که چه نگاهی به شمال باعث بهوجود آمدن جادههای مواصلاتی به آن شده است؟
پهلوی اول، کسی بود که برای نخستینبار اقدام به ساخت جادههای اتومبیلرو به شمال کرد. بزرگترین انگیزه او- که از کلماتش واضح است- بهرهبرداری پایتختنشینان از شمال بود: «تهران» در مجاورت «مازندران» مانند مفلسی است در همسایگی گنج طلا. در حالتی که مرکز ایران برای تهیه مواد اولیه زندگانی اهالی خود، دچار صعبترین احوال است، در 12 فرسنگی آن یک ولایت پرنعمتی گسترده است که ... انواع نعمت بهحد وفور در آن ذخیره شده، لکن تنها مانع رسیدن آن گنج به این مفلس سلسله جبال «البرز» است که چون دیواری عظیم ولایات شمالی را از فلات خشک ایران مجزی داشته و راه عبور و مرور را مسدود کرده است.
اینگونه تفکرات است که اقلیم بکر شمال را نه آنگونه که هست میخواهد بلکه جز به لذت بردن پایتختنشینان به چیز دیگری نمیاندیشد. چنین بود که جادههای معروف گیلان و مازندران احداث شدند تا همه چیز دستخوش تغییر شود. در شرق مازندران نه یک جاده که 2 جاده هراز و فیروزکوه احداث شدند. در سالهای بعد- چنانکه میدانیم- شمال کشور مرکزی برای خوشگذرانی اهالی پایتخت شد. ممکن است خواننده تصور کند که بدون این جادهها، اهالی شمال رنگ رفاه و آسایش را به خود نمیدیدند. اگرچه وجود راههای ارتباطی از شمال به مرکز ضروری است، اما واقعیت این است که اصولا این جادهها نه برای شمالیها که برای بهرهمندی تهرانیها ساخته شدهاند. نمونه واضح آن - که اکنون به خوبی نیت گذشتگان را واضح میکند- احداث آزادراه(!) تهران - شمال در مسیر تهران به چالوس است که نیاز مسافران کشور به شمال را مدنظر دارد و نه اهالی شمال را. مگر تعداد ساکنان غرب مازندران چه تعداد است که نیاز به چنین راهی پیدا کنند؟
اکنون بعضی از مهمترین تخریبهای صورت گرفته از زمان احداث جادههای شمال را بر میشمریم:
1- از بین رفتن قسمت زیادی جنگلهای هیرکانی
2- آلودگی شدید آبهای ساحلی دریایخزر
3- ترافیک سنگین جادهای و شهری
4- تورم کمرشکن در مناطق مسافرپذیر شمال
5- از بین رفتن کشتزارها و تغییر کاربریهای گسترده زمینها
6- گسترش اقتصاد دلالی به جای کار و تولید
7- گسترش منازعات بیپایان میان اهالی بر سر ورود پولهای باد آورده به منطقه
8- تولید و پراکندگی وسیع زباله و آلودگیهای ناشی از آن
متاسفانه چنین تفکراتی هنوز به کار خود ادامه میدهند. اکنون پروژههای زیر درحال انجام هستند:
- جاده جدید تهران - شمال (تهران - چالوس)
- جاده قزوین - الموت - تنکابن
- جاده قزوین - گیلان (خوشبختانه متوقف شده)
- جاده استان سمنان به استان گلستان از مسیر جنگل ابر
آیا به واقع مردم شمال به چنین راههایی نیاز دارند یا چشم طمع پایتختنشینان به شمال آنها را به سوی جادهسازیهای مخرب این چنین میکشاند؟ به جای اینکه ورودیهای مسافران انبوه را به منطقه کنترل کنیم آیا افزایش این ورودیها به نابودی باقیمانده فرهنگ و طبیعت شمال منتهی نمیشود؟ آیا دولتهایی که از تغییر کاربریهای زمین و در نتیجه به خطر افتادن امنیت غذایی کشور ابراز نگرانی میکنند نمیدانند که با افزایش هجوم مسافران به شمال دیگر زمینی برای کشاورزی باقی نمیماند؟
سخنی با فرهیختگان شمال
از چند دهه پیش تاکنون که جادههای مواصلاتی به مقصد شمال تأسیس شده است، در مجموع کمتر سود کردهاید و بیشتر ضرر دادهاید. این ضرر را نهتنها با معیارهای ملموس بلکه همچنین با معیارهای ناملموس میتوان سنجید. کمتر کسی به شمال به مانند گنجی نگریسته که میبایست برای خود شمالیها استفاده شود. متاسفانه اکثرا چشم طمع به ذخایر این خطه داشته اما پیشرفت شمال را بهانه کردهاند. چه تعداد از اهالی محترم شمال کشور با از دست دادن زمینهای آبا و اجدادی خود به کارگران ویلاهای تهرانیها در شمال تبدیل شدهاند؟ چقدر ساکنان فعلی شمال باید بار تورم هجوم مردم به این منطقه را بر دوش بکشند؟ مگر چنددرصد شمالیها درنهایت توانستهاند از سهمی که از این رهگذر نصیبشان شده متمول شوند و اگر هم شدند به چه قیمتی؟ آیا جز این است که بسیاری از همین متمولان جدید شمالی، سلامت جسمی و روانی خود را پای چنین درآمدهایی گذاشتهاند؟ نگارنده اگرچه اصالتا تهرانی است اما خود سالهای طولانی در شمال کشور زندگی کرده لذا از چیزی میگوید که با آن مأنوس است. بهیاد میآورم زمانی را که اکثرا در این منطقه درحال کار و تلاش واقعی (و درواقع تحرک جسمی) یعنی کشاورزی و دامداری بودند و اکنون بسیاری از آنها- چه فقیر چه غنی - با بیماریهای ناشی از فقر حرکتی دستوپنجه نرم میکنند. آیا جز این است که بسیاری از اهالی شمال کشور تحتتأثیر هجوم ساکنان سایر مناطق ایران به منطقهشان- که لاجرم از جادههای آن گذشتهاند- میراث آبا و اجدادی خود را به تدریج از دست دادهاند؟ شکی نیست که شما برای ارتباط با تهران و سایر مناطق ایران نیاز به راههایی مطمئن داشتید اما اگر قرار بود این جادهها نیاز شما را مرتفع کنند باید متناسب با جمعیت شما میبودند نه جمعیت تهران! از زمان احداث اولین جاده مواصلاتی به شمال بهانه آوردهاند که به فکر رفاه شمال هستند ولی درواقع به فکر مطامع خود بودهاند. شما بازنده چنین معاملهای بودهاید اما بدانید هنوز میتوانید آنچه را که باقیمانده است نگه دارید. با کمک آن گروه از مردمان فرهیخته ایران- که به هر گوشه از فرهنگ و طبیعت کشورشان بسان میراثی مینگرند که باید حفظ شود- میتوان دوباره شمالی اصیل و با صفا ساخت اگرچه به صبر زیاد نیاز دارد. شما حق دارید که اجازه ندهید جادهای جدید برای مطامع نافرهیختگان احداث شود. شما حق دارید تا رفت و آمد کنترل شده به خطهتان را خواستار شوید. شما حق دارید مانع پروژههای مخرب محیطزیست در شمال شوید. شما حق دارید تا نگذارید فرزندانتان بیش از این به بیمارهای جدید که سوغات توسعه ناپایدار است - ازجمله سرطان افسار گسیخته - مبتلا شوند. آری شما حقوق زیادی دارید که باید برای احقاق آنها به وظایفتان عمل کنید. مقدم بر همه آن وظایف، دعوت خود و دیگران به پرهیز از حرص و آز، راحت طلبی، تقلید و خودخواهی است. این را بدانید که اهالی تهران در فشار طاقتفرسایی زندگی میکنند که تنها ظاهری از زندگی را با خود دارد و چنان که همه میدانیم بیماریهای فراوان رهاورد زندگی در این شهر است. نگذارید در نزدیکی تهران و در شمال زیبا، تهرانهای کثیف دیگری بسازند. این همه جاده را برای همین کار میخواهند؛ آگاه باشید.
سخنی با فرهیختگان ساکن تهران
تهران با همه مشکلاتی که دارد مسکن تعدادی از بزرگان علم، فرهنگ و هنر کشور است. مسکن تعدادی از فرهیختگان واقعی- ولو گمنام - که تمدن ایرانی به وجود آنان نیازمند است. من بهعنوان یک تهرانی مهاجر به شمال کشور، از این همه ظلمی که توسط ساکنان تهران بر شمالیها میرود رنج میکشم. درست است که در بسیاری موارد، بعضی اهالی شمال خود نیز مقصر چنین وضعی بودهاند اما وظیفه شما و ما این است دو طرف این تقصیر را - که در اتحادی نامیمون کمر به نابودی گوشهای از کشورمان بستهاند - راهنمایی کنیم. قطعا همه شما از وضع بغرنجی که شهر تهران در آن گرفتار آمده آگاه بوده و هر روز و هر ساعت از آن در رنج و عذابید. همه میدانیم که ساکنان تهران برای فرار از این اوضاع، مکانی نزدیک به خود را - که از سر تقدیر سرسبز میکند- برای سفر و تفریحات نه چندان مفید خود انتخاب کردهاند. شرح اشتباهات این مسافران انبوه - که از رهگذر چنین سفرهایی پرعذاب و بیهوده برای خودشان- در شمال مرتکب میشوند مجال دیگری میخواهد اما بهعنوان پیش آگاهی میگویم که مسافران شمال هیچچیزی جز خستگی و تکرار ملالآور بهدست نمیآورند.
سخن من با شما فرهیختگان ساکن تهران این است که نگذارید شمال عزیز به همان سرنوشتی مبتلا شود که بر تهران - طی بیش از نیم قرن - رفته است. به همشهریان تهرانی خود با هر وسیله ممکن و به هر میزانی که نفوذ دارید بقبولانید که شمال هم محل زندگی تعدادی از هموطنان ما است نه محل تفریح و گذر موقت. مگر همه ایران تهران است؟ مگر نه اینکه: همه جای ایران سرای من است؟ آیا کسی با خانه خود چنین میکند که مسافران شمال با آن میکنند؟ به همه اهالی این کشور بفهمانید که ساخت جادههای منتهی به شمال دیگر کافیست. جادههای موجود برای رفت و آمد اهالی شمال بسیار زیاد است. به مهندسان و مدیران این کشور ثابت کنید که شمال دیگر گنجایش رفتوآمد اضافه بر این را ندارد. سفر به شمال را کم و کمتر بلکه متوقف کنید تا این منطقه نفس کشیده فرهنگ و طبیعت خود را باز یابد.
پانوشت:
Sustainable Development -1