آنهایی که اهل سینما و از فیلمبینهای حرفهای هستند، بعید است «زنده باد زاپاتا» ساخته الیا کازان را ندیده باشند. فیلمی حماسی با هنرنمایی مارلون براندو که با بازی در نقش امیلیانو زاپاتا، انقلابی مکزیکی، بعدی جدید به این شخصیت شهیر تاریخ معاصر مکزیک داد. تنها کافی است دو صحنه از این فیلم را به یاد بیاورید تا زاپاتای انقلابی را در قامت براندو باور کنید؛ نخست آنجایی که اهالی روستا برای دادخواهی به فرمانداری رفتهاند و فرماندار برای ترساندن زاپاتا اسم او را روی کاغذی یادداشت میکند و دوم در صحنه نهایی فیلم و تیرباران زاپاتا از سوی کسانی که قرار بود میزبانیاش را بکنند. جالب است بدانید دیالوگ مشهور «پیر شدی جوون» که زاپاتا در فیلم و کمی قبل از سوءقصد خطاب به اسب خود میگوید (با دوبله عالی چنگیز جلیلوند) در تیتراژ برنامههای سینمامحور دهه 60 تلویزیون جایگاه ویژهای داشت.
شورش بر ضد اربابها
نام زاپاتا سالها پس از مرگش اوایل دهه 90 میلادی بود که بار دیگر در سراسر جهان طنینانداز شد. در 1994 میلادی و در پی پیوستن مکزیک به پیمان نفتا، گروهی چپگرا در استان چیاپاس این کشور با هدف مبارزه با این تصمیم دولت اعلام موجودیت کرد. این گروه با بهره بردن از نام مشهورترین انقلابی تاریخ مکزیک نام خود را «ارتش آزادیبخش ملی زاپاتیستا» گذاشت؛ اما به واقع زاپاتا که بود؟ براساس اسناد و مدارک تاریخی امیلیانو زاپاتا سالازار کشاورزی ساکن جنوب مکزیک بود که در دوره دیکتاتوری پورفیریو دیاس رئیسجمهوری وقت این کشور فرماندهی کشاورزانی که زمینهایشان را مالکان و اربابان به پشتوانه حمایت دولت غصب کرده بودند برعهده گرفت. توانایی زاپاتا در ساماندهی نیروها و قدرت سخنوریاش خیلی زود او را در نقش فرمانده انقلاب روستاییها بر ضد اربابان و دولت تثبیت کرد.
خنجر زدن از پشت
قدرت زاپاتا و پیروانش باعث شد دولت با دادن یک مقام رسمی به او در پی بستن زبانش برآید اما زاپاتا خیلی زود متوجه قصد اصلی دولتیها شد و مجددا عَلَم انقلاب را برافراشت. در طول سالها جنگ و گریز بین ارتش مکزیک و انقلابیون خسارات سنگینی به نیروهای دولتی وارد آمد و هر بار زاپاتا و مردانش از کمینها و تلههای سربازان ارتش جان سالم به در میبردند. همه اینها باعث شد تا دولت مکزیک شیطانیترین نقشه ممکن را برای پایان دادن به غائله زاپاتا طراحی کند. بر همین اساس درسال 1919 میلادی سرهنگ ارتشی خسوس گواخاردو با هماهنگی قبلی به ظاهر بر ضد دولت شورش کرد و با حمله به یک پادگان ارتشی 50 سرباز بختبرگشته را کشت. همین موضوع باعث جلب شدن اعتماد زاپاتا به گواخاردو شد و او پس از رد و بدل چند پیغام برای دیدار با سرهنگ شورشی راهی مقر او در شهر چینامکا شد. نهایتا اینکه 100 سال پیش در چنین روزی، برابر 10 آوریل 1919 میلادی، امیلیانو زاپاتا برای مذاکره با سرهنگ گواخاردو وارد مقر او شد، اما دقایقی بعد آماج تیرهای سربازان قرار گرفت و کشته شد.