سُمیرا زمانی| ایران از چند ساعت پیش از شروع سال جدید درگیر بحرانی به نام سیل شد، بحرانی که شهرهای زیادی را درگیر خودش کرد. اما در این بین گلستان، لرستان و خوزستان سه استانی بودند که بیشتر از دیگر استانهای ایران تحتتاثیر این بحران قرار گرفتند و عملیات امدادرسانی توسط جمعیت هلالاحمر و دیگر نهادها با تمام توان در آنها انجام شد. در این بین جمعیت هلالاحمر نقطه قوتی به نام ناوگان هوایی داشت؛ بالگردهای جمعیت هلالاحمر از روزهای نخست این رویداد طبیعی کارشان را در گلستان آغاز کردند. کارکشتهترین خلبانان جمعیت هلالاحمر همراه با ۶ فروند بالگرد این نهاد هر روز چندین پرواز به آققلا و گمیشان دو شهر سیلزده اصلی در گلستان داشتند و پس از آنکه سیل در گلستان تا حد زیادی کنترل شد، نوبت به لرستان رسید؛ راههای ارتباطی در لرستان از بین رفته بودند و بالگردها امیدی برای کمک رساندن به مردم بودند. مردم خسته و کلافه از سیل و اینکه خانه و زندگی خود را از دست داده بودند، به امید دریافت کمک با دیدن بالگردها به سمت آنها میدویدند و در این بین اتفاقاتی هم رخ داد. به گفته خلبانان، مهندسان پرواز و امدادگران، عمده مردم برخورد بدی نداشتند، اما همیشه در همه بحرانها کسانی هستند که با نیروهای امدادی همراه نمیشوند، یکی از آنها در لرستان به یکی از کمکخلبانان حمله کرد و سرش شکست. داستان در فضای مجازی پیچید و سروصدای زیادی به پا کرد. بسیاری به مردمی خسته و کلافه در آب و گل و سرما و درحالیکه خانه و زندگیشان را از دست داده بودند، حق میدادند که حتی در این حد عصبانی شوند که با سنگ به امدادگران حمله کنند. امروز اما دوباره اتفاق تکرار شد. بهعنوان یک خبرنگار در بالگردی که این اتفاق در آن افتاد، حضور داشتم و این گزارش تنها روایت یک حادثه است، نه چیزی بیشتر، نه چیزی کمتر.
داستان از اینجا شروع شد؛ صبح روز ۱۸ فروردین ماه دهیار یکی از مناطق آسیبدیده در اطراف اهواز سراغ امدادگران جمعیت هلالاحمر آمد و درخواست اقلام غذایی خشک برای مردمی کرد که علاوه بر هشدارها در دشت و کنار دامهای باقیمانده خودشان اسکان دارند. دستور سریع داده شد و نزدیک به دو تن اقلام غذایی که شامل کنسرو، تنماهی، آبمعدنی و نان بود، در بالگرد عملیاتی جمعیت هلالاحمر که در آشیانه خوزستان مستقر بود، بار زده شد و بالگرد به سمت منطقه پرواز کرد.
از دشتهایی میگذشتیم که پر بودند از زمینهای کشاورزی زیر آب رفته و قایقهایی که در کنار رودخانهها افتاده بودند. درنهایت به جایی رسیدیم که دشت بزرگی بود؛ بخشهایی از آن را آب گرفته بود و در جاهایی که آبی نبود یا کمتر بود، خانوادهها در چادرهای مسافرتی اسکان یافته بودند. افرادی که راضی نمیشوند در اردوگاههای اسکان اضطراری ساکن شوند را این روزها در خوزستان زیاد میبینیم و این کار دلایل متفاوتی دارد؛ شاید اصلیترین دلیل این باشد که نمیخواهند از کنار همان تعداد اندک احشام که برایشان باقیمانده، تکان بخورند. برخی نیز میخواهند به خانههایی که زیر آب رفته، نزدیکتر باشند و به محض اینکه بحران تمام شد، به خانه خود بازگردند.
در هر حال پس از رسیدن به منطقه، بالگرد در یکی از نقاط مرکزی دشت به سختی جای خشکی را پیدا کرد تا بتواند بنشیند. بخشدار و دو امدادگر پایین پریدند تا مردم را برای گرفتن اقلام آماده کنند. همه چیز تا اینجا خوب پیش رفته بود، مردم منتظر بودند و بنا بود کار شروع شود، اما ناگهان چند جوان از دور به سمت جمعیت آمدند. دستهای مشتکردهشان پر بود از سنگهایی که برای استقبال از بالگرد جمعیت هلالاحمر همراه آورده بودند. سنگها به سمت بالگرد سرازیر شدند، شیشه یکی از پنجرهها ترک برداشت، مهندس پرواز مجبور به برداشتن پله و بالگرد بلند شد. تعداد سنگها زیاد بود، اما زمانی که بالگرد بلند میشود، باد پرههای بزرگ آن دیگر اجازه رسیدن سنگها را نمیدهد. کمی که دور شدیم، خلبانان و مهندس پرواز تصمیم گرفتند اقلام را هر طور که شده بین مردم تقسیم کنند، بالگرد بارها چرخید؛ نقاط خلوت را که پیدا میکرد، خیلی آرام تا نزدیک زمین میرفت و اقلام را از دری که تا نیمه باز کرده بود، پایین میگذاشتیم و تا دوباره سنگ به دستها نزدیک میشدند، مجبور به پریدن میشدیم، در بیشتر از ۶ نقطه از دشت این کار را انجام دادیم تا اقلام تمام شدند و برای برداشتن نیروهایی که جا مانده بودند، به جای اول بازگشتیم. بالگرد نزدیک زمین شد و این بار سنگها فقط به ترک خوردن شیشه بسنده نکرد؛ یکی از سنگها شیشه جلوی کابین خلبان را شکست و مستقیما به سر کاپیتان موسی پسندی خورد و درنهایت چارهای جز فرار نماند. پرواز به خلبان دیگر سپرده شد و با ارتفاع کم درنهایت توانستیم خود را به آشیانه در اهواز برسانیم و حالا بالگرد عملیاتی جمعیت هلالاحمر در خوزستان زمینگیر شده، بالگردی که این روزها بالای ۱۰۰میلیارد تومان میارزد و پیدا کردن هر کدام از قطعات آن کار سادهای نیست.
هیچ گلایهای از مردم ندارم
کاپیتان یوسف موسیپسندی خلبانی بود دیروز شیشه بالگردی که خلبان آن بود، شکست و سنگ به قول خودش به گیجگاهش خورد. میگوید هیچ گلایهای از مردم ندارد: «هدف ما کمک کردن به مردم است، اما فقط از آنها میخواهم به بیتالمال صدمه نزنند. جز کمک به مردم کار دیگری از دست ما ساخته نیست، اما از آنها هم خواهش میکنم اگر دلشان برای ایران و برای این مردم میسوزد از آسیبزدن به اموال بیتالمال خودداری کنند.»
با حسرت از این حرف میزند که این بالگرد خوابید و حالا باید از تهران بیایند و شیشه را تعویض کنند: «بنا بود یکشنبه شب به شوش برویم، اما با این بالگرد دیگر امکان پرواز وجود ندارد.»
از پنجشنبه در خوزستان است؛ خودش کاپیتان مستقر در آشیانه کرمانشاه است و در روزهای زلزله بدون هیچ توقعی بارها با بالگرد پریده است. از بیستوپنجم اسفندماه سال گذشته تا 5 فروردین هم کارشان امداد جادهای در کرمانشاه بوده و از پانزدهم در خوزستان مستقر است؛ میگوید: «شانزدهم به ارتفاعات دزفول رفتیم و چه جاهای صعبالعبوری بود! نزدیک به 100 کیسه آرد، ۲۰۰ کیلو برنج، ۳۰۰ کیلو نان، آب معدنی و کنسرو برای مردم بردیم. از آنجایی که همه جا گِل است، پیدا کردن جا برای نشستن بالگرد کار بسیار سختی است. باید چند دور بچرخیم تا جایی برای نشستن پیدا کنیم.»
عصبانی نیست و بیشتر با حسرت ماجرا را تعریف میکند: «تا نشستیم، فکر کردم مردم برای گرفتن اقلام غذایی آمدهاند، اما دقت که کردم، دیدم میگویند بروید. سنگ و چوب را که در دستانشان دیدم و شیشه عقب ترک خورد، بالگرد را بلند کردم. با این حال، اقلام غذایی را با فاصله از جایی که مردم عصبانی بودند برای مردم گذاشتیم. هربار تا جایی که توانستم بالگرد را به زمین نزدیک کردم و غذاها را بر زمین انداختیم تا مردم بردارند. این کار را به فاصله چند کیلومتر و چندینبار تکرار کردیم. خانوادهها، بچهها، پیرزنها و پیرمردها آنجا بودند. اقلام که تمام شد به جای اول برگشتیم تا نیروها را برداریم، اما اینبار سنگ را با شدت بیشتری کوبیدند و شیشه جلوی کابین خلبان شکست و سنگ به گیجگاهم خورد؛ تنها توانستم بالگرد را بلند کنم و پرواز را به همکارم بسپارم. حالا هم احتمال اینکه شیشه شکسته کامل خُرد شود، کم است اما قوانین هوانوردی میگوید بالگردی که صدمه دیده نباید بپرد؛ مخصوصا آسیب در شیشه چرا که با سرعت داخل باد میرویم و بهتر است شیشه تعویض شود.»
از سال ۱۳۵۵ تا به حال پرواز میکند: «از آن زمان تا سال ۸۴ در هوانیروز بودم و بهعنوان یک نیروی نظامی پرواز میکردم تا اینکه با ۳۱ سال خدمت بازنشسته شدم، اما تا سال ۹۱ بهعنوان خلبان شخصی و مشاور فرمانده هوانیروز پرواز میکردم. از سال ۹۱ در جمعیت هلالاحمر هستم و واقعا تا به حال تجربهای مانند اتفاق امروز در جمعیت هلالاحمر نداشتهام. در زلزله کرمانشاه اتفاقاتی داشتیم، اما نه به این شدت.»
با وجود تمام اینها، حق را کاملا به مردم میدهد: «مردم حق دارند. سرمایهشان، خانه، زمین کشاورزی، گاو و گوسفند و هر چیزی که داشتند را از دست دادهاند. در دشت و چادر زندگی کردن کار راحتی نیست.»
با لبخند میگوید فقط از بدیها حرف نزنیم. خاطره خوش دیروزمان را بگویم: «روز گذشته برای بردن غذای گرم به برخی از روستاها رفته بودیم. غذا را توزیع کردیم و موقع برگشتن فقط ۶۵۰ لیتر سوخت داشتیم. مهندس پرواز به من گفت یکی از کسانی که سوار شده در حال گریهکردن است؛ زن و بچهاش در آب مانده بودند و آمده بود از ما بخواهد برای نجاتشان برویم. در شعیبیه مانده بودند. به همکارم گفتم ما که بنزین داریم و تا فرودگاه اهواز هم 10 دقیقه راه است. برای نجات خانواده این مرد برویم. همکارانم قبول کردند، برگشتیم و دیدم حق با مرد بود؛ خانوادهاش در آب مانده بودند و مادر پیرش حتی نمیتوانست ایستاده راه برود. آنها را سوار کردیم و زمانی که رسیدیم فقط یک باک 100 لیتر بنزین داشتیم.
خدمت به مردم وظیفه ماست. من ۳۷سال برای ارتش خدمت کردم و الان چندسال است برای جمعیت هلالاحمر خدمت میکنم؛ از این کار لذت میبرم. پریروز در همین خوزستان ۶۱ساله شدم و بهترین هدیه تولد برایم همین خدمت است. من از هر پرواز لذت میبرم، اما شرایط هم خوب نیست. این بالگرد بالای ۱۰۰میلیارد قیمت دارد. به دلیل تحریم حتی اگر پول هم داشته باشیم بهسختی میتوانیم آن را بخریم. درنهایت بناست به همین مردم خدمت کند؛ به همین دلیل تنها خواسته من این است که مردم به ما در جمعیت هلالاحمر اعتماد کنند. ما هیچ هدف و خواستهای جز خدمت و کمک به آنها نداریم.» در هر حال، این نخستینبار نیست و آخرینبار هم نخواهد بود که مردم آسیبدیده که به دلیل از دست دادن خانه و زندگی کلافه هستند و شرایط خود و عزیزانشان مناسب نیست، دست به اقداماتی از این دست میزنند. فقط کاش همه ما تلاش کنیم تا به مردم بیاموزیم در روزهای بحران کسانی که با تمام وجود و بدون هیچ منتی دست مردم را میگیرند، نیروهای امدادرسانند. شاید اگر همه ما این را بدانیم در روزهای بحران حال بهتری داشته باشیم.