عطیه کریمی| همه تحول زندگیاش از 15 سالگی شروع شد؛ زمانی که دیگر نتوانست روی پاهایش بایستد. محبوبه 15 ساله بر اثر یک حادثه دچار ضایعه نخاعی و معلول شد؛ اتفاقی که بر اثر آن باید تا همیشه نعمت راهرفتن را فراموش میکرد؛ اما دریچههای متفاوتی از دنیا به رویش باز شد. محبوبه خلوق امروز بیش از 20سال است که فعالیت خود را در زمینه آموزش و توانبخشی به معلولان آغاز کرده و کارهای بسیاری را در زمینه زنان معلول انجام داده است. در حادثه تلخ زلزله بم کنار معلولان ضایعه نخاعی حاضر شد و با فعالیتهای خود امید زندگی را در دل آنها بیدار کرد. او در این سالها کارهای خیرخواهانه و نوعدوستانه زیادی انجام داد که به واسطه آنها توانست با مشکلات جسمانیاش کنار بیاید و دنیای زیباتری برای خود ترسیم کند. صندلی چرخدار نهتنها مانع پیشرفتش نشد، بلکه برایش سکوی پرتابی در مسیر خدمت به خلق بود. دکتر محبوبه خلوق یکی از آن انسانهای موفقی است که با وجود داشتن معلولیت جسمی توانسته نامی از خود در عرصههای مختلف بر جا بگذارد. او «انجمن معلولان ضایعات نخاعی» را تاسیس کرده و در عرصههای مختلف زنی موفق شناخته شده است. همین موضوع بهانهای شد تا با او به گفتوگو بنشینیم؛ از خاطراتش بشنویم و از فعالیتهایش در مسیر ترویج فرهنگ نوعدوستی و فعالیتهای داوطلبانه بگوییم.
لطفا خودتان را معرفی کنید و از سابقه فعالیتهای خیریه خود برایمان بگویید؟
محبوبه خلوق هستم. در 15 سالگی به دنبال جراحی روی ستونفقرات دچار معلولیت ضایعه نخاعی شده و با صندلی چرخدار حرکت میکنم. میتوانم بگویم هر فعالیتی که در دوره بعد از معلولیت انجام دادهام با سختیهای زیادی همراه بوده است. از مهمترین فعالیتها و مسئولیتهایی که تا به امروز داشته و دارم، میتوانم به این موارد اشاره کنم: مدیرعامل انجمن برنا با 3هزارو500 عضو که در حوزه افراد دارای معلولیت، سالمندان و زنان فعالیت میکند، نماینده ایران در مجمع جهانی زنان دارای معلولیت در کرهجنوبی، رئیس کمیسیون فرهنگی- اجتماعی اتحادیه جهانی معلولان که بیش از 80 کشور عضو این اتحادیه هستند، برای پنج دوره متوالی عضو شورای مرکزی شبکه زنان جمهوری اسلامی ایران و در بحث خیرخواهانه نیز بازرس پنجشبکه موسسات نیکوکاری و خیریه کشور هستم.
رشته تحصیلی شما چه بوده است؟
من دکترای تاریخ دارم، اما دورههای توانمندسازی معلولان، سالمندان و زنان را با WHO (سازمان بهداشت جهانی) گذراندهام و درحال حاضر فعالیتهای عمده من در این حوزه است.
از چه زمانی فعالیتهای خیرخواهانه خود را در ایران و خارج از کشور آغاز کردید؟
فعالیتهای خیرخواهانه را از سال 1373 با تشکیل انجمن معلولان ضایعه نخایی شروع کردم و از همان زمان با فعالیتهای خیریه و NGOها آشنا شدم. با توجه به اینکه از 15 سالگی دچار معلولیت و از برهه سلامت خارج شدم، بسیار مایل بودم سختیهایی را که برای رسیدن به موفقیت کشیدهام، برای دیگران هموار کنم و راههای بسیار سختی را که خود طی کردهام، برای افرادی که همدرد من بودند، آسان کنم، بنابراین از همان سالهای اولیه سعی کردم به صورت قانونمند وارد این فعالیتها بشوم، در نتیجه از سال 73 بهعنوان موسس این مجموعه فعالیت خود را آغاز کردم و تا به امروز نیز عضو سازمانهای مختلف بینالمللی و داخلی هستم که همگی به نوعی نگاه خیرخواهانه و فعالیتهای داوطلبانه دارند. در حوزههای متفاوتی فعالیت میکنم، برای مثال در سطح بینالملل در کنفرانسها و فعالیتهای مختلفی در حوزه زنان، معلولان و کودکان حضور پیدا میکنم. امسال افتخار این را داشتم که برای نخستین بار بهعنوان نماینده زن از جمهوری اسلامی ایران در سازمان ملل حاضر شوم، سخنرانی با عنوان زنان و کودکان دارای معلولیت داشته باشم و در مورد فعالیتهایی که ایران در این حوزه انجام داده است، صحبت کنم.
در این مسیر با جمعیت هلالاحمر چگونه آشنا شدید و با این نهاد در چه حوزههایی همکاری داشتید؟
با جمعیت هلالاحمر در حوزههای مختلف همکاری دارم. در زلزله بم که شروع فعالیتهایم بود، جزو کسانی بودم که با همکاری هلالاحمر نخستین محموله کمکها برای معلولان ناشی از زلزله را فراهم کردم و به بم ارسال کردیم. همین جریان شروع همکاری من با هلالاحمر شد و توانستم مسئولیت آموزش معلولان ناشی از حادثه زلزله بم را برعهده بگیرم. با همکاری هلالاحمر و سازمانهای بینالمللی آموزش حدود 260 معلول ضایعه نخایی زلزله بم را انجام دادم و توانستم در بحث توانمندسازی و آموزش این عزیزان فعالیت کنم. پیش از زلزله بم، در برنامههای مشترکی در زمینه توانبخشی با هلالاحمر همکاری میکردم، اما به صورت پررنگتر در زمان زلزله بم همکاری خود را آغاز کردم. بعد از زلزله نیز ارتباطاتمان بسیار گستردهتر شد و در حوزههای آموزش، سلامت، توانبخشی و همچنین در حوادث غیرمترقبه همکاری دارم.
اخیرا نیز در پروژه و برنامهای با جمعیت هلالاحمر همکاری داشتهاید؟
در حال حاضر بیشتر در برنامههای آموزشی با هلالاحمر همکاری میکنم. اخیرا در همایشی که هلالاحمر در بحث خشونت و سلامت روان برگزارکرد، در خدمتشان بودم.
با توجه به اینکه مدت طولانی است که در فعالیتهای خیرخواهانه مشارکت دارید، کمک کردن به دیگران چه حسی برای شما دارد؟
زمانی که به دیگران کمک میکنید، درواقع به خود کمک کردهاید. از صددرصد تاثیرات کار داوطلبانه و خیرخواهانه، 90درصد آن به خودمان بازمیگردد، در زندگی شخصی و اجتماعی، در سلامت جسمی و روحیمان و بهطورکلی در آرامشمان تاثیرگذار است. تمام این حالات نشأت گرفته از کار خیّر است. شاید 10درصد تاثیرات کار خیّر برای افرادی باشد که برای آنها انجام شده است. من شاهد این بودهام کسانی که در این حوزه فعالیت میکنند، زندگیهای بسیار موفقی دارند و کار خیر آرامشی به آنها داده است.
انجام کار خیر چه تاثیری در پذیرش معلولیت برای شما داشته است؟ آیا توانستهاید بهتر با این مشکل کنار بیایید؟
معلولیت یک شوک بسیار بزرگ است، خصوصا معلولیت من که شدیدترین نوع آن است. بسیاری از افراد نمیتوانند با این شوک کنار بیایند و آن را قبول کنند، در نتیجه دچار افسردگی میشوند، از فعالیتهای خود کنارهگیری میکنند و در اوج موفقیت به سمت افول میروند، اما من سعی کردم برعکس دیگران عمل کنم و با فعالیتهای خیریهای که انجام دادم، توانستم با تمام سختیها و نابرابریهایی که در جامعه وجود دارد و با همان دیدگاه خیرخواهانه، با مشکلات جسمانی کنار بیایم و فعالیتهای مختلفی را انجام دهم. برای مثال در حوزه ورزشی توانستم برای پنجسال قهرمان کشوری در حوزه تیراندازی و دوومیدانی باشم. همه این کارها به دلیل روحیه مثبتی است که کار خیر به انسان میدهد.
چه خاطراتی از دوره فعالیتهای خود در مناطق مختلف به یاد دارید؟
خاطرات بسیار خوبی را در سالهای فعالیتم در مناطق مختلف به یاد میآورم. برای مثال در زمینه توانمندسازی بانوان افغانستانی کارهای بسیاری را انجام دادهایم، با توجه به اینکه افغانستان یک کشور جنگزده است و تعداد زیادی معلول جنگی دارد، خانوادهها نمیپذیرفتند که معلولشان در جامعه حاضر شود، وقتی آنجا در کارگاههای آموزشی با این عزیزان در ارتباط بودم، خداوند مهری را در دل آنها نسبت به من قرار میداد و آنها به راحتی حرف من را میپذیرفتند. یا در زمان زلزله بم، پیش از آنکه من وارد بم شوم، گروهی فرانسوی با تجهیزات بسیاری برای کمک به معلولان آمده بودند، اما آنها از هیچکدام آن تجهیزات استفاده نمیکردند و احساس میکردند به خط پایان زندگی خود رسیدهاند. زمانی که وارد بم شدم و فعالیتهای آموزشی خود را آغاز کردم، همه عزیزان معلول حرفهای من را میپذیرفتند و یک ارتباط عاطفی بین ما شکل گرفته بود. یکی از دلایل این ارتباط قوی این بود که آنها میدیدند من هم مانند خودشان دچار معلولیت هستم و میتوانم درکشان کنم، زیرا تمام سختیهای آنها را تجربه کردهام. زمانی که مشاهده میکنم کسانی که در برنامههای توانمندسازی شرکت کردند، درحال حاضر زندگی بهتری دارند، دانشگاه میروند یا ازدواج کردهاند و به زندگی عادی خود برگشتهاند، برای من خاطرات بسیار شیرینی را رقم میزند.
با بیمارستان نورافشار چه همکاری دارید؟
از زمانی که هلالاحمر بخش کودکان دارای معلولیت را در بیمارستان راهاندازی کرده است، در زمینه ارجاع بیماران و همچنین در کمکهای مشترک، هم در قالب کمکهای درمانی و هم مددکاری فعالیت میکنم. بسیاری از عزیزان با وجود اینکه مراحل درمانی آنها انجام شده است، در زندگی شخصی خود مشکلات دیگری نیز دارند که ممکن است نیاز به مشاوره و مددکاری داشته باشند، بنابراین در این زمینه نیز با جمعیت هلالاحمر همکاری میکنم.
با توجه به تجربیاتی که دارید، فکر میکنید حضور خیرین در فعالیتهای مردمی چقدر به ترویج این فرهنگ کمک میکند؟
زمانی که یک خیر در فعالیتهای مختلف حضور پیدا میکند، حتی وقتی خاطرهای را بازگو میکند، میتواند در ترویج کار خیر بسیار موثر باشد. در کار خیر دو بُعد وجود دارد. یک بُعد زمانی است که میگوییم وقتی کار خیری انجام میدهید، کسی متوجه آن نشود، این حالت برای زمانی است که کمک شما باعث فخرفروشی نشود و کرامت انسانی فرد نیازمند حفظ شود؛ اما در بُعد دیگر هدف شما اشاعه این کمک است. زمانی که از تجربیات خودتان در زمینه کار خیّر بگویید و آن را با زبان دل، زبان عشق و مهر بیان کنید، قطعا افراد دیگر نیز به این کار ترغیب میشوند. همچنین باید یادآورشد که برای کارخیر نیاز نیست شما از وضع مالی خوبی برخوردار باشید، اگر شما دل بزرگی داشته باشید و حتی وقت خود را برای کمک بگذارید یا نذر فرهنگی و عاطفی کنید، میتوانید در ترویج فرهنگ خیرخواهانه بسیار موثر باشید.
ترویج فرهنگ داوطلبی و فعالیتهای داوطلبانه را در جمعیت هلالاحمر چگونه ارزیابی میکنید؟
جمعیت هلالاحمر بهعنوان بزرگترین سازمان مردمی در کشور بسیار خوب فعالیت میکند، همچنین در کشورهای دیگر نیز فعالیتهای بسیاری دارد. برای مثال من یک دوره آموزشی را در کشور ارمنستان میگذراندم، آنجا در مراکز درمانی معلولان مشاهده کردم که بسیاری از تجهیزات درمانی آنها با آرم هلالاحمر جمهوری اسلامی ایران است. در کشور خودمان نیز هلالاحمر در بحث حوادث غیرمترقبه با سرعت و در کنار آن با تخصص بیشتر فعالیت میکند. درواقع علاوه بر آنکه در زمینه توزیع اقلام ضروری فعال است، نیروهای بسیار متخصص نیز دارد، در بحث آموزش و توانبخشی ورود پیدا کرده است و همچنین در مسائل و مشکلات ثانویه پس از حادثه نیز فعالیت میکند.
به عقیده شما چه کارهایی را برای تشویق جوانان به منظور ورود به فعالیتهای داوطلبانه باید انجام داد؟
به نظر من، جمعیت هلالاحمر باید در مناسبتهای مختلف، برنامههایی که با دل جوانها همسو است، برگزار کند. درکنار همایشها و سمینارهایی که معمولا برگزار میشود، باید جشنها و مراسمهایی با نگاه ویژه به جوانان برگزار شود. میتوان از کارآفرینان حوزه جوانان استفاده کرد، همچنین در جشنها از هنرمندان جوان دعوت کنند. تمام این کارها میتواند باعث ترغیب جوانان به فعالیتهای هلالاحمر شود. نیروهای جوان بسیاری در جامعه داریم که میتوانند در کارهای داوطلبانه هلالاحمر همکاری کنند. اما اطلاعرسانی در این زمینه باید قویتر باشد و همکاری هلالاحمر با سازمان صداوسیما میتواند در این اطلاعرسانی بسیار کمککننده باشد.
همه منتظر مرگ من بودند
آن زمان که فهمیدم دچار 70درصد معلولیت شدهام، خیلی از اتفاقی که برایم افتاده بود، ناراحت بودم. خودم و خانوادهام در دوران پذیرش معلولیتم بودیم. از طرفی پزشکها تشخیص داده بودند که من دچار تومور بدخیمی هستم و بعد از 6ماه میمیرم. در کل خانواده و اطرافیانم منتظر مرگ من بودند، ولی یک چیزی درونم به من میگفت که به هیچعنوان قرار نیست بمیرم، یعنی تنها کسی که صددرصد مطمئن بود که این بیماری من را نمیکشد و یک راه سختی درون زندگی برای من باز میکند، خود من بودم. یکسری از پزشکها که پزشکهای خیلی حاذقی هم بودند، به خانوادهام گفته بودند که این اتفاق میافتد، ولی من خودم میدانستم که این اتفاق نمیافتد. نمیدانم چه بود، ولی احساس میکنم خدا خواسته بود که این انرژی را به من بدهد که این گفتمان پزشک باعث نشود از نظر روحی بمیرم. در این دوسال که مشغول درمان بودم، خودم کتابهای دبیرستان را میخواندم و سر خودم را گرم میکردم ولی هیچگونه فعالیتی نداشتم. بعد از مدتی خودم به خانوادهام اصرار کردم که میخواهم فعالیت کنم؛ میخواهم با وجود این شرایط، زندگی کنم و فعال باشم. متاسفانه در آن دو سال، من با هیچ معلولی آشنا نشدم. این خیلی بد بود، چرا که هیچکس را همنوع خودم نمیدیدم و باعث میشد این قضیه برای من مرور شود که چرا این مشکل فقط برای من به وجود آمده، چون دوستان دیگرم همه افراد سالمی بودند و من هم قبل از معلولیت خیلی دختر فعالی بودم؛ مثلا در مدرسه برگزاری مراسمهای مختلف را مدیریت میکردم، قاری قرآن بودم، در سرود شرکت میکردم و …. به همین دلیل این خمودگی و بیفعالیتی ضربه بزرگی به من زد. وقتی خواستم وارد جامعه شوم و فعالیت کنم، خانوادهام با وجود تمام نگرانیهایی که داشتند، پذیرفتند. کمکم با معلولانی که مانند خودم بودند، آشنا شدم. میخواستم ببینم آنها چطور زندگی میکنند. از همان ابتدا در ذهنم برای خودم یکسری برنامه طراحی کردم. پیش خودم گفتم در این شرایطی که دارم فقط باید درس بخوانم تا بتوانم وارد جامعه شوم و خودم را مطرح کنم. غیر از این باشد، نمیتوانم. چون دوستان دیگری را که دیدم و با آنها آشنا شدم، اکثر قریب به اتفاق آنها آدمهایی بودند که خیلی درس نخوانده بودند، به همین دلیل شغل خاصی نداشتند؛ یک زندگی روتین و عادی داشتند و بیشتر وقتگذرانی میکردند. وقتی فکر کردم دیدم اصلا دوست ندارم این اتفاق برایم بیفتد. از آن اول هم خیلی نسبت به درس حساس بودم؛ زمانی هم که قبل از معلولیتم مدرسه میرفتم، همیشه شاگرد اول یا دوم بودم، به همین دلیل از همان موقع تصمیم گرفتم در کنار سایر فعالیتهایم، حتما درس خواندن را از سر بگیرم.