«راستش باید جای من باشی تا بتوانی حسم را درک کنی، آن اتفاق بزرگ که 17سال قبل رخ داده اما از بدو ورودم به ایران هنوز همه آنهایی که سنشان میخورد مرا میشناسند. خیلی خوشحالم، خیلی از اینکه الان اینجا هستم. راستش شبی که آن بازی را بردیم، درست لحظهای که خداداد گل تساوی را زد و به سمت جمعیت میدوید، من داشتم با خودم میگفتم الان در تهران چه خبر است... آن شب با صعود ایران به جامجهانی و آن شادی بزرگ مردم ایران، فوتبال دوباره روی زیبایش را نشانم داد.»
در نخستین دقایق بامداد شنبه 8 آذرماه والدیر ویرا، سرمربی تیم خاطرهانگیز 98 ایران به تهران آمد. مردی که با او ایران از استرالیا گذشت و به جامجهانی فرانسه رسید. او در مرز 74سالگی با کولهای بر پشت، قامتی خمیده نسبت به قبل و البته با لبخندی شیرین به تهران آمد تا برای یک شب همه خاطرات خوش حضور یک ماههاش در ایران را باری دیگر در یادش تداعی کند.
یک ماهی که برای او بزرگترین افتخار ورزشیاش را به همراه داشت و برای ما حماسه. حماسه ملبورن و نخستین جشن خیابانی ورزشی مردم بعد از انقلاباسلامی. حالا وقت پرسیدن یک سوال ویژه است. رسیدن به تهران ضیافتی برای تجدید دیدار با شاگردان گذشته.
او از میان همه آن جمع دوست دارد چه کسی را ببیند؟ مکث کوتاهی میکند و میگوید: «تمامشان را دوست دارم اما از آن جمع یک نفر هست که برای من کار بزرگی کرده. کسی که 8 دقیقه بازی کرد. در این 8 دقیقه روی هر دو گل اثر گذاشت و بعد تعویض شد. اگر هر بازیکن بزرگ دنیا هم بود و با آمدنش روند بازی تغییر میکرد، وقتی مربی تعویضش میکرد، سر و صدا راه میانداخت اما ابراهیم تهامی آمد و همه کار برای تیم من کرد، بعد هم بیسروصدا روی نیمکت رفت. او با این کارش همیشه در یادم جایگاهی ویژه دارد. هرچند دوست دارم همه بچهها را دور هم ببینم اما تهامی برایم جایگاهی ویژه دارد.»
با خنده نام استاد اسدی را از او میپرسیم پاسخ میدهد: «چرا که نه. او جایگاه ویژهای در قلب من دارد. یادتان که نرفته او اولین گلزن تیم من بود.» ویرا اشاره دارد به گل استاد در بازی با ژاپن به احمد عابدزاده. گلی در همان دقایق ابتدایی که اینقدر غافلگیرکننده بود تا داور هم ناباورانه مردودش کند.
ویرا میخندد و میگوید: «البته شانس آوردیم که داور بیهیچ دلیلی آن گل را مردود کرد.» کاربران «خبرآنلاین» در واکنش به انتشار این خاطرات چنین نوشتند... فرهاد نوشته است: نسل جاودان فوتبال ایران، نسل بیهمتای فوتبال ایران، نسل بیغرور، نسل پاک، نسل غیرتی، نسل بی ریا و نسل... کاربری نوشته است: يادش بخير اون روز ما دانشآموز بوديم. با اينكه مدير مدرسه سختگير بود ولي يه تلویزيون آورده بودن در نمازخونه مدرسه و همه فوتبال و نگاه كرديم. چه روزهايي بود. سعید نوشته است: من سال پنجم دبستان بودم. ما رو زودتر تعطیل کردند. هنوز مبل نداشتیم. بعد از گل خداداد از رو پشتیها میدویدم. محمدجواد مقومی نوشته است: حق «ابو» (ابراهیم تهامی) رو مثل همه ستارههای خوزستانی دیگه خیلی راحت خوردند و کسی هم صداش درنیومد و اینترنتی هم اون موقع به این صورت نبود و همه چیز پشت پرده بود. علی نوشته: همین روحیه شاد و شنگول سراغ استاد اسدی رو گرفتن سبب بالا رفتن روحیه تیم و نتیجه گرفتن در بازی با استرالیا شد. نه غم و غصه و سینه زدن و... امین نوشته: گل استاد اسدی خداییش باید بهعنوان قشنگترین گل به خودی تاریخ فوتبال دنیا ثبت بشه. مستور نوشته: ویرا و چیرو برای نسل ما فراموش نشدنی هستند. هر چند با چیرو به جامجهانی نرفتیم اما هر دوشون برای ما ایرانیها عزیز هستند. کاربری با شناسه بینام نوشته: من دانشجوی ترم یک فیزیک دانشگاه اصفهان بودم تو خوابگاه فوتبال رو دیدم. بعدش غوغایی شد. یادش بخیر چقدر زود به تاریخ میپیوندیم و چقدر زود نوستالژی میشویم. براتعلی نوشته: يادش بخيرخوشحالي مردم آن شب واقعا شب بهيادماندني بود. کاربری نوشته: چه روزی بود ولی مطمئن باشید اگر دوم خرداد 76 نبود آن جشن هم به راه نمیافتاد. مردم از چند ماه قبل شاد بودند. رضا از مشهد نوشته: یادش بخیر یه خاطره تلخ و شیرین بعد از گل دوم ایران وقتی با فریاد گل ل ل ل ل ل ل ل ل به سمت حیاط رفتم بیچاره بابام خواب بود و فکر کرده بود که من میگم دزد اون هم داد میزد ای دزد بگیرینش دزد و دوید تو حیاط بعد از اینکه فهمید جریان چیه این من بودم که اون موقع بیچاره بودم، داد و بیداد بابام و کتکهایی که هر وقت از کنارم رد میشد، میخوردم.