امیررضا بیگدلی نویسنده
من، اميررضا بيگدلي، تيرماه سال1349 در تهران بهدنيا آمدهام؛ در بنبست بتشكن، بين ميدان كندي و چهارراه آيزنهاور آن روز كه ميشود ميدان توحيد و چهارراه نواب امروز. بعد از انقلاب از آنجا به كرج رفتيم و در 45متري گلشهر بزرگ شدهام. در بلوار گلستان. اينروزها كه پاییز سال 93 است در تهران زندگي ميكنم. كارم در حوزه مديريت پروژه است و دلمشغوليام ادبيات. ادبياتداستاني. يعني داستان مينويسم. داستانكوتاه. از نوجواني به ادبيات علاقهمند بودم. آنهم ادبياتكلاسيك و بيشتر شعر. براي دانشگاه رشته زبان و ادبياتفارسي را انتخاب كردم. اما هيچوقت تلاش نكردم شعري بنويسم. اما بعدها كه به داستانخواني روي آوردم و به آن علاقه پيدا كردم و در نوشتن آن سعي و خطا كردم و بالاخره موفق شدم بنويسم.
اولين دستنوشتههايم در كتابخانهام محفوظاند. اولين داستاني كه از من چاپ شد داستاني بود به نام «باتلاق» كه در مجله ادبي دانشكده ادبيات دانشگاه آزاد كرج چاپ شد. بعد از آن ديگر شروع شد. كمنوشتم اما نوشتم. در سال 1378 مجموعهاي از داستانهاي كوتاهم تحتعنوان «چند عكس كنار اسكله» توسط نشر ماريه چاپ شد. خيليزود از چاپ آن پشيمان شدم. آنها را سياهمشقهايي ميدانم كه نميبايست چاپ ميشد اما شد. چون عجول بودم. كمكم شناختم نسبت به داستان كوتاه بيشتر شد. وقتي درحال نوشتن داستان «زيادي سختنگير سمانه» بودم، فهميدم داستان كوتاه چيست.
از چاپ دومين مجموعه داستانم بسيار خوشحالم. بسيار خوشحالم كه آن داستانها را من نوشتهام. يكي از داستانهاي آن مجموعه را- حالا مگر چه ميشود؟- براي اولين دوره جايزه ادبي صادق هدايت فرستادم. آن داستان درسال 1381 برنده تنديس برنزي صادق هدايت شد. شايد براي بردن همين جايزه بود كه نشر قصه پيشنهاد چاپ كتابي را به من داد و همينطور شد كه دومين مجموعه داستانم بهنام «آن مرد در باران آمد» در سال 1382 توسط آن ناشر راهي بازار شد. همين مجموعه بود كه توسط داوران دومين جشنواره ادبي اصفهان در سال1383 شايسته دريافت لوحتقدير شناختهشد. از چاپ سومين مجموعه داستانم نيز خوشحالم. اين مجموعه داستان بهنام «آدمها و دودكشها» در سال1388 توسط نشر ثالث چاپ شد. اما اين كمي غمانگيز است كه هيچكدام از كتابهاي من جايي در كتابخانههاي شما باز نكرد. چرا؟ نميدانم. درحالحاضر چهارمين مجموعه داستان خود را آماده كرده و در تلاش براي چاپ آن هستم. گزيدهاي هم از داستانهاي 3 كتاب پيشينم به نام «باز هم پيش من بياييد» منتشر شده است. شايد اين فرصتي است كه شما را دوباره در كنار خودم ببينم.