| لوریس چکنواریان | رهبر ارکستر و آهنگساز |
حدود 7 ماه پیش به همراه همسر آقای جهانگیر هدایت به دیدار خانم شهلا توکلی همسر تختی رفتم. ایشان در بستر بیماری بود و در همان دیدار، ایشان را خانمی روشنفکر و دانا دیدم. شخصیت خانم توکلی بهشدت مرا تحتتأثیر قرار داد. وقتی میخواستم خانهاش را ترک کنم، خطاب به من گفت: «اگر دوباره 20 ساله میشدم و زمان به عقب برمیگشت، باز هم با تختی ازدواج میکردم.» به خانه برگشتم. آنقدر متاثر شده بودم که سوگ شهلا را هم نوشتم و به سوییتسمفونی تختی افزودم. آخر چند وقتی میشد درگیر ساخت سوییت سمفونی جهان پهلوان تختی شده بودم. چند وقت پیش از این، همیشه نگران بودم که اگر سمفونی تختی اجرا شود، شهلا دربارهاش چه میگوید. اما سرنوشت او به گونه دیگری رقم خورده بود. حالا چند ماهی میشود که خانم توکلی از این دنیا رفته است. ناخودآگاه و به دست سرنوشت بود که سوگ شهلا و تشییع جنازه تختی با مرگ همسر تختی، با هم پیوند خوردند. این کار با یک اعتراض شروع میشود.
اعتراض به اینکه چرا آدمی مثل تختی خودکشی میکند. او زندگی سختی داشت. از یک طرف ازدواجش با یک طبقه دیگر اختلافات طبقاتی را در ذهنش ایجاد کرده بود. از طرف دیگر او یک قهرمان بود و خیلیها به او حسادت میکردند. وقتی در «تولیدو» مبارزه را به حریفش واگذار کرد، به لحاظ روحی خیلی تضعیف شد. مشکل مالی هم که در سراسر زندگیاش وجود داشت. همه این عوامل دست به دست هم دادند و باعث شدند خودکشی کند. در ابتدای کار یک نگاه تراژیک را ارایه دادهام بنابراین سمفونی تختی با یک تراژدی آغاز میشود و با تشییع جنازه تختی به پایان میرسد. علاقه من به این شخصیتهاست که باعث میشود روی آنها کار کنم. حالا فرقی نمیکند این کارها اجرا شود یا نه. من در هر حال این آثار را مینویسم، چرا که احساس میکنم این وظیفه ملی من است. الان در 76 سالگی هستم و انشاءالله هرچه عمر کنم را صرف کار روی موسیقی برای انسانهای شاخص مملکتم خواهم کرد. من سالها روي سوييت سمفوني كوروش كبير كار كردم و به محض اينكه آن پروژه به اتمام رسيد چند ماه پيش در سانفرانسيسكو توسط اركستر فيلارمونيك اين ايالت به اجرا درآمد. ساخت سوييت سمفوني «جهان پهلوان تختي» را آغاز كردم. سوييت فرمي از موسيقي است كه از موومانها (بخشهاي) مختلف تشكيل شده كه اين موومانها در اصل مثل اپيزودهاي يك داستان هستند. بههرحال پس از اتمام سوييت سمفوني «كوروش كبير» و اجراي آن، من به اين فكر افتادم كه اثري را براي تختي بنويسم. خوب يادم است زماني كه پيشاهنگ بودم، بسيار با ورزش سر و كار داشتم و مرحوم تختي نيز از ورزشكاران معروف آن زمان بود. اما وقتي براي ادامه تحصيل به خارج از ايران رفتم و برگشتم متاسفانه ايشان ديگر در قيد حيات نبودند. چندسال پيش وقتي فهميدم سال 93، هشتاد و پنجمين سالگرد تولد ايشان است به اين فكر افتادم كه براي او يك سوييت سمفوني بنويسم و اين كار را از سال گذشته آغاز كردم و فكر ميكنم اين وظيفه ملي من بود. خوشحالم که انجامش دادم.
خاطره دیگرم درباره ماه محرم است. نخستين موسیقیاي که تجربه کردم آهنگهای زورخانهای بود که شیر خدا میخواند. از طریق شیرخدا وارد زورخانه شدم. به زورخانه که رفتم با فردوسی و رستم و سهراب آشنا شدم. عاشق داستان آنها شدم. از طرف دیگر بچه لالهزارنو هستم و هنوز هم همانجا زندگی میکنم. از قدیم در آنجا محرم که میشد دستههای يكهزار نفری و ۲هزار نفری تشکیل میشد که ریتمهای عجیبی داشت. از دوران کودکی تحتتأثیر آن موسیقی قرار گرفتم. محرم که میشد موزیک و ملودیها را جمعآوری میکردم. همیشه حسی که از این موقعیتها داشتم در کارم بوده. افتخار میکنم که یک ایرانی هستم و خود را ایرانی میدانم.