فرشید غضنفرپور | مذاکرات هستهای میان ایران و 1+5 در وین پایان یافت و طرفین روی تمدید هفتماهه مذاکرات توافق کردند. در اینخصوص با دکتر فیاض زاهد، استاد تاریخ دانشگاه و کارشناس سیاست خارجی گفتوگو کردهایم:
پیشبینی میشد که با سخنان اخیر جان کری مخالفان دولت حملات تندی را آغاز کنند، با این حال واکنشهای اولیه مجلس اینچنین نبود، این را چطور ارزیابی میکنید؟ آیا از مجلس خواسته شده بود که به دولت انتقاد نکند؟
این موضوع به عوامل مختلفی بستگی دارد؛ اول اینکه آنچه که در وین و در ادامه مذاکرات ژنو
در جریان بود تصمیم و اراده مافوق دولت بود. این حاکمیت ایران بود که درحال مذاکره بود و طبیعتا هرگونه انتقاد، اعتراض، تمسخر و دستکم گرفتن این تلاش یکساله میتواند اهداف عالی نظام را هدف قرار دهد. اگر به موضوع به شکل خیرخواهانه نگاه کنیم باید گفت که منتقدان دولت میدانند که این دولت نیست بلکه حکومت جمهوری اسلامی است که این مسیر را برگزیده است و اگر بدبینانه بنگریم، شاید همانطور که شما اشاره کردید ارادههای بالاتری اخطار دادهاند که چنین واکنشی به تضعیف تیم مذاکرهکننده و فرآیند گفتوگوها منجر میشود و این به نفع کلیت منافع ملی ما نخواهد بود. ضمن اینکه نیمی از سخنان
جان کری خطاب به مردم آمریکا و مصرف داخلی جامعه آمریکاست. چرا در سخنانش میگوید تحریمها باقی است. ایران ذخیره اورانیوم غنیشده خود را کم میکند و میگوید ایران در یکسال گذشته به تمامی تعهدات خود عمل کردهاست. برای اینکه به طرف مقابل در لابیهایی مثل آیپک و جمهوریخواهان افراطی که به دنبال اعمال فشار نظامی و افزایش تحریمها هستند یا به وزوزهای نخستوزیر فاشیست اسرائیل، بنیامین نتانیاهو پاسخ دهد.
نکته دیگر اینکه اگر قرار باشد کل حاکمیت و موجودیت جمهوری اسلامی و کشور ایران به پرونده هستهای گره بخورد اساسا این مسیر عاقلانهای نیست. شاید منتقدان دولت تصور میکنند باید موجودیت و کلیت نظام و کشور در معرض خطر قرار گیرد اما فکر میکنم آنها نیز چنین ارزیابیای ندارند.
وزیرخارجه امارات در جملهای درخصوص مذاکرات پرونده هستهای گفته بود «صبح سهشنبه همه از خواب برمیخیزیم و از خود میپرسیم ایران در منطقه چه چیز به دست آورده است»؟ فکر میکنید همانگونه که کشورهای عربی نگران بودند ایران درخصوص مسائل منطقهای نیز با آمریکا مذاکره کرده است؟
ما در بهترین موقعیت ممکن درحال مذاکره با آمریکاییها هستیم. ما در افغانستان با آمریکا منافع مشترک داریم، ما در عراق نیز با آمریکا منافع مشترک داریم و در سوریه فهم مشترک داریم. ما خواهان حفظ دولت بشار اسد و حکومت بعث هستیم و آمریکاییها به صورت استراتژیک خواهان حفظ حکومت بعث و رفتن بشار اسد هستند. پس اگر اختلاف به اینجا برسد که حتی با رفتن بشار اسد میتوان در سوریه به نقطه مشترکی دستیافت این موضوعی قابل گفتوگو است. مسأله مهم دیگری که این روزها هر
2 کشور با آن مواجهند نیز خطر داعش است. منشأ آن از عربستانسعودی است، پول و امکانات مالی داعش از قطر، امارات، عربستان و البته ترکیه سرچشمه میگیرد. تنها بخشی از این پازل که به آمریکا اجازه میدهد منافع خود در منطقه را حفظ کند ایران است. نمیخواهم بگویم فرضیه «دشمن دشمن من دوست من است» همواره صادق است، اما اکنون ما با آمریکاییها در عراق همکاریهای نانوشته امنیتی و نظامی داریم. آمریکاییها زمانی به دنبال ترور قاسم سلیمانی بودند، اما امروز شنیده میشود که آمریکاییها علاقه دارند با وی ملاقات کنند؛ ملاقاتی حتی در سطح وزرای خارجه. آقای اوباما و آقای روحانی درسال گذشته
به صورت تلفنی با یکدیگر صحبت کردهاند و آقایان کری و ظریف دستکم 2 بار به صورت خصوصی و بدون حضور حتی مترجمان با یکدیگر گفتوگو کردهاند. چیزی که تصور آن تا یکسال گذشته برای هیچکس امکانپذیر نبود. مذاکرات هستهای خواهناخواه به فهم مشترک ایران و آمریکا کمک کردهاست. این موضوع منافع برخی از کشورهای بینالمللی و منطقه را تحتتأثیر قرار میدهد. من فکر میکنم باید به وزیر خارجه امارات بگوییم صبح روز سهشنبه بیدار شو و با این حقیقت روبهرو شو که ایران با قدرت بیشتری در منطقه حضور خواهد داشت.
برگردیم به پرونده هستهای. از دیدگاه مردم امروز بیش از 10سال از آغاز مذاکرات میگذرد، با تیمهای مذاکرهکننده متفاوت. دستاورد اخیر ما چه میزان با کنفرانس تهران و توافق ژنو تفاوت دارد؟ ما در این 10سال چه چیزی به دست آوردیم و آیا تضمینی وجود دارد که در 7 ماه آینده به لحاظ عملی قدمی فراتر از جایی که اکنون قرار داریم برداریم؟
من شخصا موافق این بودم که همه چیز در تهران و سعدآباد پایان یابد و به مذاکراتی که به ریاست آقای روحانی و در دولت آقای خاتمی صورت گرفت پایبند باشیم اما طرف ایرانی چندان مقصر نبود. دولت آقای بوش فهم درستی از تحولات منطقه نداشت و مذاکرات را به هوا فرستاد، ضمن اینکه براساس خاطرات
«جک استراو» نقش فرانسویها در آن مقطع نیز چندان مثبت نبوده. دولت آقای خاتمی مجبور شد مجددا غنیسازی را آغاز کند و هر آنچه را که داوطلبانه به حالت تعلیق درآورده بود به وضع قبلی برگرداند. چرا که طرف اروپایی و آمریکایی به تعهدات خود وفادار نبودند. از آن روز تا توافق ژنو تیمی که پرونده هستهای ایران را مبتنی بر گفتمان مقاومت اداره میکرد از نظر تکنیکی تیم توانایی نبود و فهم درستی از شرایط جهانی نداشت و نوعی آزمون و خطا را دنبال می کرد. از آقای دکتر ولایتی کمک گرفت که در مذاکرات تلویزیونی گفته بود تیم مذاکرهکننده ما در استانبول و آلماتی که مذاکرات را اداره میکردند بیشتر بیانیههای خود را قرائت میکردند و گفتوگویی در کار نبود. اتفاقی که در ژنو رخ داد این بود که مذاکرات از سطح برخوردهای شعارگونه و اقدامات بدون نتیجه به فرآیندی عملیاتی بدل شد. اگر منصف باشیم باید بگوییم در نتیجه 10سال گذشته اگر بلد نبودیم چطور مذاکره کنیم در عوض تعداد سانتریفیوژها را اضافه کردیم. من جزو کسانی بودم که هیچگاه با ملی شدن پرونده هستهای ایران موافق نبودم و این موضوع را در نوشتهها و گفتههای مختلفی که در جراید منتشر شد نیز عنوان کردهام. ما نباید ایران را به پرونده هستهای گره بزنیم. پرونده هستهای نیز مثل یکی دیگر از موضوعاتی است که ما در عرصه ملی دنبال میکنیم. کشیدن پرونده هستهای به کوچه و خیابان و نماز جمعه و میتینگهای خیابانی کار نادرست و غیراستراتژیکی است و ناخواسته براساس نوع بازی که رقیب و مخالفان، یعنی طرف بیرونی به ما تحمیل کرد، پرونده هستهای برای ما به پروندهای حیثیتی بدل شد و زمین بازی را مطابق خواسته خود تعیین کرد.
ما در 10سال گذشته شاهد تغییرات بسیاری در تیم مذاکرهکننده بودیم. از تیم آقای روحانی تا تیم آقایان لاریجانی و جلیلی و حالا بار دیگر آقایان روحانی و ظریف. ما میدانیم که تفاوت زیادی بین آقایان جلیلی و ظریف وجود دارد، اما طرف مقابل ما در این مدت تا چه حد تغییر کردهاست؟
اگر کسانی را که در گفتوگوهای 10سال گذشته حضور داشتند عموما در دولت بوش تحلیل کنیم، از زمان اوباما درسال 1388 که با دور دوم ریاستجمهوری آقای احمدینژاد مصادف شدهبود، دولت اوباما به دنبال تفاهم بیشتر و سیاست همگرایانه بود، اما شرایط در ایران آماده نبود و زمانی که در ایران شرایط فراهم بود در کاخ سفید چنین آمادگی وجود نداشت. امروز هم در ایران و هم در کاخ سفید این شرایط فراهم است و به نظر من دولت آمریکا باید از فرصت باقیمانده در ماه مارس استفاده کند و حتی اجازه ندهد که مذاکرات به ماه ژوئن کشیده شود، چرا که با آغاز سال میلادی آینده اکثریت سنا و کنگره به دست جمهوریخواهانی میافتد که میدانند اگر اوباما پرونده هستهای ایران را
به صورت صلحآمیز حل کند دموکراتها پیروز انتخابات ریاستجمهوری آتی آمریکا خواهند بود.
شما به اهمیت توافق با ایران برای دموکراتها اشاره کردید، اساسا مسأله ایران به چه دلیل میتواند در فضای داخلی آمریکا آنقدر اهمیت داشته باشد که حتی برگ برنده دموکراتها در مبارزات انتخاباتی این کشور محسوب شود؟
باید بگویم که ایران در چندین دوره از انتخابات آمریکا نقشی تعیینکننده داشتهاست. یکی از مهمترین تاثیرات ایران بر انتخابات در آمریکا شکست جیمی کارتر است. اقدام دانشجویان ما در ماجرای اشغال سفارت آمریکا و شکست پروژه نظامی حمله به طبس موجب بروز تصویر ضعیفی از کارتر شد و شکست او در انتخابات در برابر رونالد ریگان را به دنبال خود داشت.
NBC در آن دوران گزارشی را منتشر کرد که در آن جیمی کارتر در پایان یک مسابقه تنیس خسته و نفسزنان به تصویر کشیده شده بود و در سوی دیگر رونالد ریگان سوار بر اسب و مشغول تیراندازی بود. پس ایران در آن دوره نقش موثری داشت و امروز هم ایران در کنار پرونده اوکراین میتواند نقش تعیینکنندهای داشته باشد. مهمترین نگرانی آمریکاییها در سالهای اخیر وضع اقتصادی است که بیشتر از هر چیز تحتتأثیر جنگ قرار گرفتهاست. اگر آقای اوباما بتواند آمریکا را از ورود به یک جنگ جدید نجات دهد، جمهوریخواهان شانس چندانی نخواهند داشت که دولت او را به فقدان عمل در عرصه سیاست و بینالمللی متهم کنند.
چقدر تفاوت میان جمهوریخواهان و دموکراتها در برابر ایران وجود دارد؟ خیلیها معتقدند که در دوران دموکراتها دولتهای بیشتری تغییر میکنند، ما بهار عربی را در چندسال گذشته مشاهده کردیم که پیامدهای ناگواری را به همراه داشت. چرا این عقیده وجود دارد که گفتوگو با جمهوریخواهان دشوارتر از دموکراتهاست؟
حق با شماست. اتفاقاتی که در ایران رخ داده با دوران دموکراتها همزمان شدهاست. رویدادهایی نظیر اصلاحات ارضی در زمان کندی رخ داد و انقلاب اسلامی ایران نیز در دوران کارتر به وقوع پیوست. فشار دولت اوباما به ایران نیز به هیچ وجه با فشار دوران جرج بوش قابل مقایسه نیست. فشار نرمافزاری همواره تأثیر خردکنندهای دارد و دولت آمریکا این فشار را به شکل بسیار موثری اعمال کرد. اما چندان از جانب جمهوریخواهان نگران نیستم. جمهوریخواهان تا جایی که بخواهند دولت اوباما را ناتوان کنند از پرونده هستهای ایران استفاده خواهند کرد، اما بعید است که جمهوریخواهان به جای حل مسالمتآمیز پرونده هستهای ایران خود را برای جنگ دیگری آماده کنند. آمریکاییها هم در داخل و هم در بیرون از کشورشان با مشکلاتی مواجهاند. آنها هنوز جنگهایی را که در منطقه ایجاد کردهاند به نتیجه نرساندهاند. تصور جنگ با کشوری مثل ایران که فقط 1000 متر مرز آبی در جنوب خود دارد و بیش از 70میلیون جمعیت و به داشتن ارتش و زرادخانهای توانا مشهور است، برای جمهوریخواهان و اسراییل بیشتر به یک خیالپردازی شباهت دارد. اما هنر جمهوریخواهان در مقایسه با دولتی که میتوانیم امروز با آن وارد گفتوگو شویم، ایجاد فشار و سایه جنگ است که به دنبال آن فشارهای اقتصادی و امنیتی به وجود میآید. منطق حکم میکند که ما از شرایط امروز بهتر استفاده کنیم.
در این مذاکرات خبری از چین و روسیه نبود. روسیه که با آمریکا در اوکراین به اختلافاتی برخوردهاست، اما به نظر شما چین چه نقشی ایفا میکند؟ آیا نقش خود را به آمریکا فروختهاست یا میتوان بهعنوان یک بازیگر روی آن حساب
باز کرد؟
امروز ارزش افزوده مناسبات اقتصادی چین و آمریکا حدود 800میلیارد دلار است و حجم مناسبات چین و ایران در بهترین حالت کمتر از 20میلیارد دلار است. طبیعی است که چینیها هیچگاه در انتخاب بین این دو تردید نخواهند کرد. من تصور میکنم پرونده هستهای ایران برای چین یک اولویت نیست، آنگونه که برای روسیه هست.