سیما فراهانی روزنامهنگار
شاید خیلی سخت باشد. شاید که نه، قطعا خیلی سخت است دلکندن از عزیزی که روی تخت بیمارستان هنوز نفس میکشد. هرچند با دستگاه، ولی همینکه میدانی نفس میکشد، برایت یک قوت قلب محسوب میشود.
قدرت زیادی میخواهد جداکردن آن دستگاهها و وداع همیشگی با عزیزت. همیشه با خودم میگویم، حتی اگر دستگاهها را هم جدا نکنند و اعضای بدن را اهدا نکنند، باز هم عزیزشان زنده نمیشود. او درنهایت مرده است، برای همین بخشیدن و اهدای اعضای بدن او میتواند چندنفر را از مرگ نجات دهد.
با این حال چیزی ته قلبم میگوید، خیلی باید سخت باشد این جدایی؛ حتی از مرگ تمام و کمال یک عزیز هم سختتر است. وقتی با خانوادههایی که اعضای بدن یکی از عزیزانشان را اهدا کردهاند، حرف میزنم، در دلم آنها را تحسین میکنم. جرأت زیادی میخواهد این کار؛ خداحافظی همیشگی با کسی که برایت عزیز است. شاید هرکسی نتواند این کار را انجام دهد.
هربار که فکر میکنم، میبینم بزرگی زیادی میخواهد این کار؛ همین چند روز پیش بود که با پدر سارا صحبت کردم. پدری که پسر و همسرش را در یک تصادف از دست داد. تنها کسی که برایش مانده بود، دخترک 17سالهاش بود که با دستگاه نفس میکشید. هیچکس در این دنیا برایش باقی نمانده بود. وقتی با او صحبت کردم، فهمیدم که چه درد بزرگی دارد.
خودم را برای لحظهای جای این مرد میانسال گذاشتم و دیدم که چقدر سخت است بعد از یک شوک بزرگ، با تنها کسی که برایت مانده هم خداحافظی کنی. عکسهای وداع این مرد با دخترکش روی تخت بیمارستان نشان میداد که چقدر بزرگی میخواهد این کار؛ با این حال دلیل این مرد هم برایم جالب بود. او توانسته بود از جنبه مثبت به این ماجرا نگاه کند. میگفت میخواهم با این کار دخترم را زنده نگه دارم. اعضای بدنش در بدن یکنفر دیگر زنده بماند و از کار نیفتد. همین برایم کافی است.
وقتی این دلیل را شنیدم، فهمیدم که این کار هرچقدر هم سخت باشد ولی نتیجه آن میتواند آرامشی باشد بر دل زخمخورده آنهایی که با عزیزشان روی تحت بیمارستان خداحافظی میکنند. همین دلیل هم باعث شده که براساس آمار انجمن اهدای عضو ایرانیان، تعداد افراد متقاضی کارت اهدای عضو به بیش از 500نفر
در روز برسد.