حسين روانشاد، بهجت افراز را مادر دومش ميداند و میگوید: بهمن 64 بود كه در مرحله دوم عمليات والفجر 8 در منطقه فاو محاصره و اسير شديم. مادرم با شنيدن خبر اشتباه شهادتم سراسيمه به تهران رفت و اين نخستين ملاقات او با خانم افراز بود. از همين لحظه ماجراي مادرم و خانم افراز شروع شد. رابطه عاطفي من و مادرم در ميان فاميل زبانزد بود. حتي پس از اسارت من و شنيدن اخباري درباره شكنجه اسرا مدتها از خانه بيرون نرفته بود. خانم افراز كه از اين علاقه با خبر شد، براي اميد دادن به مادرم به مهريز سفر كرد. بيآنكه وظيفهاي براي اين كار داشته باشد، هربار كه نامهاي ميفرستادم نامه را براي مادرم ميبرد تا او را براي بازگشت من دلگرم كند. 5 سال بعد وقتي پس از تحمل دوري مادرم به مهريز برگشتم، تازه از ماجراي خانم افراز و ارتباط عاطفياش با مادر باخبر شدم. طولي نكشيد كه او براي تبريك به مادرم يكبار ديگر به مهريز سفر كرد. وقتي باخبر شدم او اين كار را براي بسياري از اسراي ديگر هم انجام داده، بياختيار او را مادر دومم خطاب كردم. كسي كه اگر نبود، شايد پس از بازگشت از اسارت با جاي خالي مادرم روبهرو ميشدم.