| جوزف کنراد|
این کار که انجام شد، سر راه خود به طرف آشپزخانه، وارد اتاقنشیمن شد. ساعت چای خوردن آقای ورلاک نزدیک شده بود و ینی که به نیروی جاذبه خود اعتماد داشت، در برخورد روزانه زناشویی از شوهرش انتظار مهربانی همراه با تشریفات خطاب و آراستگی رفتار نداشت؛ اشکال بیهوده و از رسم افتاده در حداکثر لطف خود، که به احتمال زیاد هرگز با دقت زیاد و رعایت نشده و در این زمان حتی در بالاترین محیطها از رواج افتاده، همواره نسبت به معیار طبقه او بیگانه بود. از شوهرش توقع ادای ادب نداشت. اما آقای ورلاک شوهر خوبی بود و ینی احترام صمیمانهای نسبت به حقوق او داشت. خانم ورلاک از اتاقنشیمن میگذشت و یکراست به سر وظایف خانگی خود در آشپزخانه میرفت، آن هم با سلم زنی مطمئن از قدرت جاذبهاش ولیکن صدای اندک بر هم خوردن سریف، بسیار اندک، بر شنوایی او اثر گذارد. این صدا که نامأنوس و غیرقابل درک بود، توجه خانم ورلاک را به خود جلب کرد. آنگاه چون ذات آن صدا به گوش او آشنا آمد، خانم ورلاک حیرتزده و نگران از رفتار بازمانده کبریتی به قوطی که در دست داشت برگشت و بالای میز اتاقنشیمن یکی از دو گازسوز را روشن کرد که چون عیب پیدا کرده بود نخست سوت میزد چنانکه گویی سراسیمه شده است، سپس آسوده به گونه گربه خرخر میکرد.
برشی از مامور سری با ترجمه «پرویز داریوش»