ليلا مهداد| قرنها شنيدن خبر ازدواج مردان با زنان كوچكتر براي جامعه عادي شده بود و هيچوقت كسي از اين مردان نميپرسيد چرا؟ اما حالا تمايل به ازدواج با زنان بزرگتر در ميان بعضي از مردان ديده ميشود و تحليلهاي اجتماعي و روانشناسي را به خود اختصاص داده است. ازدواج مردان و زنان با افراد کوچکتر یا بزرگتر از خودشان، یکی از پرمناقشهترین بحثها در خانوادههاست.
حرفهای از مد افتاده
«اين حرفها قديمي شده است.» پزشك آزمايشگاه است؛ دختري مستقل كه طي سالها فعاليت به تمكن مالي خوبي دست يافته و حالا سال دهم زندگي مشتركش را پشتسر ميگذارد. «من 6سال از همسرم بزرگترم و تاكنون اين مسأله باعث مشكلي در زندگيمان نشده است.» همسر «سيمين» هنرمند است و كلاسهاي موسيقي برگزار ميكند. البته «فاطمه» اين حرفها را قديمي نميداند و معتقد به ازدواج با مرد بزرگتر است. «دوست دارم با بزرگتر از خودم ازدواج كنم، البته اكثر دوستانم هم بزرگتر از من هستند. حوصله ندارم، بچه بزرگ کنم.کوچکتر که باشند باید برايشان مادری کنیم و جایگاهها تغییر میکند برای همین نمیتوانند مسئولیتپذیر باشند.» اما «نسيم» بهترين ازدواج را با همسنوسال ميداند. «همسنوسال بودن خيلي خوب است چون درك بهتري از دنياي هم داريم، البته اگر شرايطي پيش بيايد كه از ابعاد مختلف مناسب و منطقي باشد حاضرم با يكي، دو سال بزرگتر يا حتي كوچكتر از خودم هم ازدواج كنم.» «ساناز» از دختران دهه شصتي است و در برنامهريزي زندگياش ازدواج اصلا جايي ندارد!«اصلا به ازدواج فكر نميكنم ولي واقعيت اين است كه در ازدواج بزرگتر يا كوچكتر بودن زوج بستگی به شرايط روحي و تربيتي افراد دارد و نميتوان گفت اين مسأله خوب يا بد است! بعضي از مردان و زنان از نظر شخصيتي دوست دارند با فردي ازدواج كنند كه از نظر سني بزرگتر باشد تا بتواند نقش حامي بودن را برايشان بازي كند. واقعيت اين است كه بعضيها دوست دارند هميشه مورد حمايت قرار بگيرند. در مقابل هم عدهاي خواهان ازدواج با افراد كوچكترند تا بتوانند نقش اوليا بودن را برايشان ايفا كنند.» «شيرين» و «محدثه» هم جزو دههشصتيها محسوب ميشوند، البته اواخر دهه و هر دو بر اين باورند كه مردي كه براي زندگي مشترك انتخاب ميكنند بايد بزرگتر از آنها باشد. «محدثه» 3يا4سال بزرگتر بودن را براي مرد مناسب ميداند، البته «شيرين» دليل اين تمايلش را درك بالاترش نسبت به مسائل در مقايسه با مردان همسنوسالش عنوان ميكند.
گزينه مناسب؛ همسن
«با كوچكتر از خودم كه اصلا اما اگر بزرگتر از خودم باشد ايرادي ندارد، البته تا 5سال.» مدير بازرگاني يك شركت بزرگ است؛ متولد 64. «محسن» با تاكيد بر اينكه زن بايد كوچكتر از مرد باشد را تفكر مختص مردان قديم ميداند.«اينكه زن بايد از مرد كوچكتر باشد براي مردان قديم است كه دوست داشتند زنانشان را به روش خود تربيت كنند، البته در آن دوران ازدواجها در سن پايين اتفاق ميافتاد و دختران با همان سن پايين از پختگي خاصي برخوردار بودند اما دختران دهه 70 به بعد اصلا آمادگي همسر و مادر شدن ندارند و براي همين بهتر است با دختران بزرگتر ازدواج كنيم.» در حالي كه همكارش فاصله سني 5سال را مناسب ميداند. «اميد» متولد 64 است و باورش اين است كه زن بايد 5سال كوچكتر از مرد باشد.«اين مسألهاي است كه امروزه فراموش شده شايد براي همين است كه زوجها به اين همه مشكل برميخورند چرا قديم اين همه طلاق و مشكلات خانوادگي وجود نداشت و اين همه زنان و مردان از نداشتن تفاهم حرف نميزدند!» «بابك» كه عكاس خبري است ازدواج با همسنوسال را مناسبترين انتخاب ميداند.«دوست دارم با همسنوسالم ازدواج كنم چون بزرگتر از من تجربياتي داشته كه من هنوز تجربه نكردهام و كوچكتر از من هم تجربياتي را نياز دارد كه من آنها را از سر گذراندهام اما با همسنوسالم ميتوانم تجربيات همساني را تجربه كنم و خود اين مسأله هيجانانگيز است.» اما «محمود» معتقد به ازدواج با زن كوچكتر است.«كوچكتر از خودم. چون خانمها از نظر عقلي زودتر به پختگي ميرسند و خانم كوچكتر از من بيشك پختگي به اندازه من دارد، البته ما دوستي داريم كه هميشه در ميان آقايون با بزرگتر از خودش دوست ميشد و در نهايت هم با خانومي كه 10سال بزرگتر از خودش بود ازدواج كرد.»
راهکارهايي براي زن وشوهرها با اختلاف سني بالا
از آنجا که تفاوت سني ميان زوجين خصوصا زماني که مرد بزرگتر است و دختر هم در سنين بسيار پايين به سر ميبرد، ميتواند زمينه ناهمساني در انديشه و افکار فردي و اجتماعي را ميان همسران فراهم آورد، اين احتمال وجود دارد که چنين ازدواجهايي در دام ارتباط والد - کودکي بيفتد. در اين دسته از ازدواجها فرد کوچکتر هنوز در دوران نوجواني به سر ميبرد و فرد بزرگتر مرحله جواني خود را سپري ميکند، باتجربهتر است و خود را در قبال ناپختگيها، ناآگاهيها و خودسريهاي فرد کوچکتر مسئول ميداند؛ مسئوليتي از جنس مسئوليت پدرانه. درواقع بسياري از افراد بزرگتر در ازدواجهاي با فاصله سني زياد معتقدند مسئوليت «تربيت» همسر نوجوانشان بهعهده آنها واگذار شده و در نتيجه ممکن است ناخواسته در مقام يک والد شروع به سختگيري و کنترل خارج از عرف همسر نوجوانشان کنند.
مسلما در ازدواجهايي با شکاف سني بالا خصوصا زماني که زوجين کم سنوسال هستند، فرد کوچکتر ممکن است به تفريحات، سرگرميها و رفتارهايي علاقهمند باشد که شاد و پرهيجان است، اما از نگاه فرد بزرگتر چندان پسنديده و مقتضي مقام و شأن فرد متاهل نيست. در چنين ازدواجهايي حتي ممکن است خندههاي همسر زمينه ايجاد ناراحتي و کج خلقي زوج بزرگتر را فراهم کند! حال چنانچه فرد بزرگتر همسرش را بهگونهاي «منطقي» همراهي نکند، بلکه مشغول سرزنش کردن و ايرادگيري از رفتارهاي ناپخته او باشد و نحوه برخورد همسرش را مايه شرمساري و خجالت خود ببيند يا کلا تصميم بگيرد او را به حال خود بگذارد و در هيچکدام از علايق همسرش مشارکت نکند، رفته رفته دلسردي و پشيماني بر زندگي هر دوطرف سايه ميگستراند و آنها را به سمت فاصله گرفتن از يکديگر و پناه بردن به عالم تنهايي يا جايگزين کردن جمع دوستان و اقوام به جاي همسر سوق ميدهد.
بسياري از خانمهايي که در سنين پايين و در اوج نوجواني زندگي مشترک را آغاز کردهاند ممکن است بعد از گذشت سالها از زندگيشان بهدنبال شکوفايي استعدادهايشان باشند. در چنين شرايطي مرد ممکن است شاهد آزمون و خطاهاي زن براي بهدست آوردن شغل، جايگاه اجتماعي، حل مشکلات شخصي و ارتباطياش باشد. در واقع فرد کوچکتر با حرکت به سمت سنين رشد و پختگي، رفتارهايي را نشان ميدهد که درواقع مقتضي سن اوست و بخشي از فرآيند طبيعي رشد محسوب ميشود. در چنين شرايطي همسر بزرگتر که تاکنون همسرش را فردي صرفا «تابع» ميشناخته، ممکن است با ايجاد چنين تغييراتي به اشتباه بينديشد که او مشغول سرکشي و طغيان است و بايد در مقابل چنين تغييراتي ايستادگي کرد. در شرايط مذکور چنانچه زوجين از قدرت گفتوگوي منطقي و انعطاف بر سر تغييرات بهوجود آمده برخوردار نباشند دير يا زود شاهد جدايي عاطفي و روحي از يکديگر خواهند بود.