صابر ساده شاعر و منتقد ادبی
سالهاست به دلیل بروز و ظهور رسانههای دیداری و اینترنتی، کتاب دیگر حالت رسانهای بودن خود را از دست داده است و دیگر آن رسالتی که در گذشته داشته را ندارد. شاید با روی کار آمدن مداخل سهلالوصولی چون اینترنت و ماهواره دسترسی به منابع مطالعاتی آسانتر شده است اما همین سهلالوصول بودن و همیشه در دسترس بودن خود آفتی بزرگ برای افراد جامعه جهانی شده که دیگر کمتر به سراغ کتاب بروند و این تفکر که کتاب مورد نظر همیشه در اینترنت وجود دارد این خیال را در ذهن مخاطب پرورش میدهد که اگر امروز به سراغ کتاب موردنیاز نروم مهم نیست بلکه هر وقت بخواهم میتوانم از طریق اینترنت و با فشار دادن چند کلید بهسادگی هر آنچه که میخواهم را به دست بیاورم که به نظر بنده این روند هرچقدر نکات مثبتی را با خودش داشته باشد به تنبلی مخاطب نسبت به تلاش برای تهیه و خوانش کتاب هدف نمیارزد و این در حالیست که تا همین چندسال پیش برای به دست آوردن و خواندن کتاب خوب و ارزشمند تلاشهای بسیاری از سمت مخاطبان صورت میگرفت. اگر نگاهی به کتب گذشته خود بیندازیم بر امر مطالعه و خوانش گنجینههای مکتوب تأکید بسیاری شده است و بدین وسیله بر امر مطالعه دقیق و اصولی انگشت گذاشته شده و این یعنی مطالعه و کسب دانش و تجربیات بسیار امر مهمی است. شاید به جرأت میتوانم بگویم با اینکه سطح تحصیلات آکادمیک مردم بسیار بالاست اما میزان افراد باسواد و صاحب دانش در علوم مختلف بالا نیست. یکی از مهمترین دلایل این موضوع قیمت بالای کتابهاست یا اینکه متاسفانه درونمایه بسیاری از کتابها آنچنان که بایسته یک کتاب تخصصی است وجود ندارد و همین عامل باعث گریز مخاطب شده است. البته مسائل و فاکتورهای بسیاری در امر عدم و کم شدن بسیار مطالعه وجود دارد که هر کدام بحثی عظیم را میطلبد که در این مجال نمیگنجد، با این اوصاف میتوان به صورت تیتر وار به بعضی از این عوامل اشاره کرد:
- قیمت بالای کتاب
- کیفیت پایین کتاب
- دیر یافت شدن بسیاری از کتابها
- غلبه مقوله ترجمه بر تالیف
- سهلالوصول بودن بسیاری از منابع در اینترنت
- ضعفهای اندیشهای و درونمایههای کتاب
- تب چاپ کتاب توسط بسیاری از مولفان بهویژه جوانان به جهت سودای شهرت
- تیراژ اندک کتابها
و...
اگر هرکدام از این عوامل را مورد بررسی قرار دهیم و در جهات رفع آنها بپردازیم اوضاع مطالعاتی مردم بسیار افزایش پیدا خواهد کرد وگرنه هر میزان که زمان بگذرد از میزان بسامد مطالعاتی مردمی کمتر خواهد شد و این در حالیست که سایر کشورها تلاشهای ویژهای برای مردم و مخاطبان خود انجام میدهند تا مطالعه از چرخه مردمی خارج نشود. بهطور مثال در اسپانیا بسیاری از کتابها با نوعی جوهر خاص نوشته میشوند که از زمان خارج شدن کتاب از بسته خود، مخاطب 3 ماه زمان دارد که کتاب را بخواند وگرنه به صورت خود به خود مطالب نوشته شده درون کتاب پاک میشود. همین مثال ساده خود نشاندهنده ارزش مطالعه در کشوری چون اسپانیاست یا در بسیاری از کشورهای عربی کتب با تیراژ بسیار بالایی چاپ میشود یا اینکه اهالی اندیشه و قلم از نظر مالی آنقدر تأمین هستند که دغدغهای جز تالیف کتاب تازهتر ندارند و موارد بسیار دیگری که اگر با کمی دقت از سمت مسئولان مربوطه همراه شوند میتوان مشکل کمبود سرانه مطالعه را برطرف کرد و به یک فرم و عدد خوب جهانی برسیم. به نظر میرسد اگر ادارات مربوطه سختگیری خود را بر درونمایه کتابها متمرکز کنند و اجازه چاپ هر کتابی با هر سطحی را ندهند میتوان اعتماد از دست رفته مخاطب نسبت به کتاب را دوباره به دست آورد و بدینوسیله کتاب را به سبد کالای مردمی دوباره تزریق کرد و آنرا از کالای لوکس به کالای ضروری تبدیل کرد. اینکه نمایشگاه کتاب سالانه در تهران با حجم گستردهای برگزار میشود و وقتی این نمایشگاهها پا به شهرستان میگذارند آن هم با حجم و کیفیت بسیار اندک خود دلیلی است برای مخاطبی که به کتابی خاص نیاز دارد اما آن را نمیتواند در مواقع غیر از نمایشگاه به راحتی پیدا کند. همین دوری مخاطب از کتاب هدف خود مسألهای است که قابل تأمل است. به بیانی دیگر روند مطالعه در این دوره خود نیازمند یک آسیبشناسی دقیق است. آسیبشناسی که هم روانشناسی مردمی را میطلبد و هم اطلاعات اجتماعی را درخواست میکند و هم گونههای مختلف اندیشیدن را در خود بروز میدهد.
نکتهای که بسیار مهم است و باید توسط کارشناسان امر کتاب مورد بررسی قرار بگیرد تا از یک چالش بزرگ خارج شود این است که بسیاری از افرادی که در علوم مختلف درحال نوشتن کتاب هستند خود اهل خواندن کتاب نیستند. شاید در بدو امر این سوال پیش بیاید که مگر ممکن است کسی که کتاب مینویسد خود اهل مطالعه نباشد؟ البته این را باید ذکر کنم که این اتفاق ناخوشایند هنوز به صورت اپیدمی تبدیل نشده اما در مقولههای مختلف دارای ترولانسهای مختلف است. به طور مثال در علوم انسانی که بسیاری از مرزهای علوم با یکدیگر دارای قسمتهای همپوشانندهای هستند قاعدتا باید یک نویسندهای در بخش ادبیات آگاهی به نسبت کاملی در علومی چون تاریخ، ادیان، روانشناسی، فلسفه، جامعهشناسی، مردمشناسی، تئاتر، موسیقی، زیباییشناسی و ... نیز در کنار خود ادبیات داشته باشد و به قولی جامع الاطراف باشد ولی در واقعیت آیا چنین است؟
نکتهای که در علوم مختلف برای بسیاری از نویسندگان وجود دارد و ایشان از این امر سوءاستفاده میکنند بحث «کپی پیست» کردن و به نوعی سرقتهای نوشتاری است. یعنی بسیاری از نویسندگان در علوم مختلف هستند که به جای تحقیق و پژوهش و شببیداری و قلم در چشم کردن، به راحتی حاصل دسترنج دیگران را برداشته و با کمی تغییر در کتب خود به چاپ میرسانند که رفتاری است زشت و ناپسند که متاسفانه وجود دارد. این عوامل و عوامل دیگر، فاکتورهایی هستند که از سمت نویسندگان صورت میگیرد و وقتی اینها را در کنار فاکتورهای دیگری که کدوار بدانها اشارهای کردم، قرار میگیرند نتیجهای ندارد جز اینکه مخاطب را از سرمایهگذاری و خواندن کتابهای مختلف دور کرده و باعث میشود سرانه مطالعه پایین آید و اینجاست که نقش استادان واقعی در علوم مختلف که کم هم نیستند و مسئولان دلسوز مطرح میشود تا بتوانند با همکاری با یکدیگر و وضع قوانینی در جهت جدا کردن سره از ناسره بتوانند اطمینان مخاطب را برای بار دیگر جلب کنند و این امری دیر و دور نیست و فقط کمی همت میخواهد و اندکی برنامهریزی دقیق. ایران و ایرانی همیشه علاقهمندی خود را به مطالعه آثار خوب حفظ کرده است و باز هم حفظ خواهد کرد. بهطور مثال اگر ما ایرانیها اهل مطالعه نبودیم در آن زمانهایی که بارها کتابخانهها در دورههای مغول و ... به آتش کشیده شد دیگر نباید کتابی نوشته میشد یا نباید تلاشی برای احیای امر کتابخوانی میشد اما هر بار با قدرت بیشتری دست به زنده کردن امر کتابخوانی زده شد و امروزه با حضور و پیشرفت علوم مختلف نسبت به گذشته میتوان حرکتی عظیم و دقیق و به نوعی جهادی را رقم زد که بدینوسیله سرانه مطالعه واقعی بسیار افزایش یابد، امیدوارم چنین بشود که اصلا روندی دور از ذهن نیست بلکه بسیار هم قابلیت اجرا دارد منوط به اینکه با برنامهریزی و همکاری علمای علوم مختلف صورت بگیرد.