داشت و نخورد...؟
 

 

آورده‌اند آقایی بسیار محترم، معنون و واجب‌الاحترام، برای معالجت نقصانی که در جهان‌بین او حادث شده بود به چشم‌پزشک مراجعه کرد و برای توضیح بیماری خود فرمود: «اگر مُبصَر در محازات بَصَر قرار گیرد، اِبصار حاصل می‌شود، وَاِلّا فَلا»، چشم‌پزشک جامع‌المقدمات نخوانده، به تصور این‌که آقا ایشان را دعا می‌کنند و در حین ادای این جمله، دست‌ها را به سوی آسمان بلند کرده بود، گفت: «آمین یا رب‌العالمین» و دو دست را به صورت مالید. آنچه داستان بالا و خاطره زیر را به یادم آورد، تمام شدن هفته کتاب بود. معمولاً هفته کتاب هفته گله‌گذاری از مردم است که چرا کتاب نمی‌خوانند و هدف کلی و اصلی این یادداشت این است که بگویم مردم تا حدودی حق دارند که کتاب نخوانند، و فی‌الواقع منصفانه نیست که تمام تقصیرهای کتاب‌نخواندن را گردن مردم بیندازیم.
دو سه‌سال پیش یک آقای ایرانی مقیم نیوزلند، دارای عنوان پرطمطراق دکترا و شغل معتبر استادی دانشگاه،گویا برای سر زدن به اقوام و نزدیکان، تجدید دیدار با دوستان و گشت و گذاری در کوچه‌پس‌کوچه‌های زادگاهش کرمان به ایران آمده بود. مناسبتش را یادم نیست، اما همین‌قدر به خاطر می‌آورم که مسئولان محترم یک نهاد مطالعاتی برای از دست ندادن فرصت خوشه‌چینی از خرمن علم، معرفت و دانش آن استاد، وی را برای ایراد سخنرانی دعوت کردند و حقیر نیز، تصادفاً در زمره ریزه‌خواران آن سفره تجربت و خوان علم درآمدم. انتظار نداشته باشید که سخنان گهربار و درفشانی‌های گران‌مقدار ایشان را به تمامی به یاد بیاورم، اما آنچه از سخنان ایشان که به مناسبت هفته کتاب و کتابخوانی به یادم آمد از این قرار بود که ایرانیان به کتابخوانی علاقه ندارند، به مطالعه اهمیت نمی‌دهند، آمار کتابخوانی در ایران جزو پایین‌ترین‌ها در دنیا است. اگرچه احترام میهمان واجب بود اما از آن‌جا که روشن کردن ذهن یک هموطن دور از وطن واجب‌تر بود با کسب اجازه از ریاست جلسه در دفاع شجاعانه از هموطنان کم مطالعه و کتاب‌نخوان، به ایشان پاسخ‌هایی دادم که در این‌جا ذکر می‌کنم. در بهمن‌ سال 1357 که انقلاب شکوهمند اسلامی ایران به پیروزی رسید، آمار بی‌سوادی در کشور یک چیزی حدود هفتاد درصد بود، حالا آمار بی‌سوادی به نسبت کشورهای منطقه و دیگر کشورهای درحال توسعه نسبتاً پایین است. درست است که آمار دانش‌آموختگان دانشگاهی، در سطح کارشناسی، کارشناس‌ارشد و تا حدودی دکترا، آماری قابل قبول و افتخارآمیز است، اما هنوز سطح سواد بدنه اصلی جامعه بالا نیست. اصحاب فرهنگ، نویسندگان، روزنامه‌نگاران و اصحاب قلم برای این قشر عظیم چه فکری کرده‌اند؟ در فراخوانی یکی از شبکه‌های تلویزیونی از مردم برای ارسال خاطرات و ساخت سری برنامه‌هایی شبیه «کلید اسرار»، تصادفاً توفیق خواندن صدها، و مرور اجمالی هزاران نامه رسیده از متن جامعه را پیدا کردم. اگرچه تقریباً در تمام نامه‌ها؛ صداقت، سادگی، نیک‌نفسی و ایمان موج می‌زد، اما درصد بالایی از نامه‌ها نمایانگر آن بود که ما اگرچه به یمن همت مسئولان و درک بالای افراد جامعه، از دایره بی‌سوادی پا بیرون گذاشته‌ایم، اما هنوز تا روان‌خوانی و کشف رموز افاضات فاخر اهل علم و قشر منورالفکر فاصله‌ای بعید داریم. همین جا بگویم که این وضعی استثنایی نیست، در کشورهای بسیار پیشرفته هم تقریباً، کمابیش و با اندکی زیر و بالا همین‌طور است. تفاوت ما با برخی کشورهای دیگر در این خصوص این است که ما آن‌طور که شایسته است برای این قشر عظیم از جامعه خوراک فکری مکتوب به قدر نیاز و کفایت فراهم نکرده‌ایم و در این فقر غذایی معنوی، آنها را به روزه‌مطالعه مجبور کرده و اشتهای مطالعاتی بدنه اصلی جامعه را کور کرده‌ایم. اما دیگران به اختلاط بین‌العلما و دیالوگ حلقه روشنفکران که مجموع آنها نسبت به کل جمعیت، قلیل به حساب می‌آیند بسنده نکرده و علما و روشنفکران برای ارتباط مکتوب با جامعه از لحیه جنبانی عالمانه و اظهار فضل‌های روشنفکرانه دست برداشته و به زبان مردم با آنها حرف زده‌اند. انبان ما هم از نوشتارهای عوام فهم در گذشته تهی نبوده و درحال حاضر هم به کلی تهی نیست، اما تا وضع مطلوب بسیار فاصله داریم. از مثنوی نان و حلوای شیخ بهایی، تا داستان راستان علامه شهید آیت‌الله مطهری، از مجله بابا شمل، اشعار میرزاده عشقی و نسیم شمال تا روزنامه توفیق و گل‌آقا نشان می‌دهد که هرگاه ادبیات ما به سوی مردمی شدن میل کرده، مورد استقبال واقع شده است. در اوایل ورود به ینگه دنیا که هنوز سواد انگلیسی‌ام برای ورود به دانشگاه کافی نبود و کلاس زبان می‌رفتم، در یک سالن انتظار عمومی، یکی از انبوه مجله‌هایی را که برای وقت‌کشی منتظران روی میز گذاشته بودند برداشتم و مشغول ورق زدن و مطالعه شدم و در یکی دو ساعتی که آن‌جا بودم مطالب زیادی خواندم.
پس از اتمام کار، در حین رانندگی و بازگشت به منزل به نتیجه اعجاب‌انگیز و شگفتی دست یافتم. دو سه داستان کوتاه را تمام و کمال به خاطر داشتم و می‌توانستم با جزییات برای دیگران تعریف کنم. مطالب راجع به جغرافیای جهان، دیدنی‌ها و آداب و رسوم دیگر کشورها را کاملاً فهمیده بودم. دو سه دستور غذایی را به قدری خوب به خاطر داشتم که بعداً توانستم آنها را تهیه کنم.
برای من که هنوز دوره زبان را به پایان نرسانده و به اصطلاح از این نظر جزو کم‌سوادان محسوب می‌شدم، چگونه چنین چیزی ممکن بود؟ این یک موضوع جالب و مفید برای تحقیق و پیگیری بود و عجب آن‌که آن سخنران فرهیخته و پرشماری از دیگر اساتید، ارباب قلم و تصمیم‌سازان فرهنگی ما از آن غافلند.
در تمامی جوامع، گروهی دانشمند وجود دارند که در درک کلمات قلمبه سلمبه، الفاظ ملغلق، تعابیر پیچیده، صناعات ادبی دست و پاگیر، جملات چند پهلوی گلوگیر، و لغات خارجی خفه‌کننده، قمپز در کردن‌های ادبی مشمئزکننده، لحیه جنبانی‌های فضل‌فروشانه و جملات بسته‌بندی شده در قوطی‌های؛ «ما هم برای خودمان آدمی هستیم»، مشکلی ندارند. اما معمولاً تعداد این افراد صدرنشین و قدرببین زیاد نیست. بدنه اصلی جوامع را افرادی تشکیل می‌دهند که از اصطلاحات فنی دیگر حرفه‌ها اطلاعی ندارند، درگیر کار و زندگی خود هستند و وقت سر و کله زدن با قاموس‌ها و فرهنگ‌های لغت، برای درک جملاتی که در قوطی هیچ عطاری پیدا می‌شود را ندارند.
در بسیاری از کشورها برای این قشر عظیم دائماً خوراک‌های فکری سهل‌الهضم درست مثل سوپ جوجه که به هر مزاجی می‌سازد، فراهم می‌کنند. حتی داستان‌های کلاسیک، ادبیات فاخر و نوشتارهای نسل‌های گذشته که ممکن است به آسانی توسط قشر متوسط جامعه خوانده و به راحتی فهم نشود را ساده‌نویسی می‌کنند و در اختیار آنها می‌گذارند. اگر در سفرهای خارجی می‌بینید که بسیاری از مردم در صف‌های انتظار، در اتوبوس، مترو، پارک‌ها و... به مطالعه مشغولند، اما در وطن خودمان کمتر شاهد چنین صحنه‌هایی هستیم، منصفانه نیست که مردم خود را ملامت کنیم. شاید ما که به اندازه کفایت برای آنها ننوشته‌ایم بیشتر مقصر باشیم. به یکی گفتند: تو همان کس نیستی که پدرت از گرسنگی مرد؟ گفت: داشت و نخورد؟
حال از این منظر و از این دیدگاه، به همین یادداشت، دیگر مطالب روزنامه «شهروند» و دیگر روزنامه‌ها، نگاه کنید. اگر وقت کردید لغات سخت، تعابیر دور از ذهن، جملات پیچیده محتاج به مترجم و دیلماج را فهرست کنید. نتیجه محتوم آن است که دورهمی خوبی داریم و حال می‌کنیم، اما این حلقه بسیار کوچک است، اگر به زبان مردم حرف بزنیم و دیگران را هم در این حلقه جای دهیم بسیار خواهیم شد.


 
http://shahrvand-newspaper.ir/News/Main/13968/داشت-و-نخورد؟