علی جواهری- خبرنگار| بارانی که نم نم میبارد هوا را زیبا و دلنشین میکند. فرصت کوهنوردی هم که در جنگل فراهم است. این هوای دلپذیر باعث میشود علاقهمندان زیادی قصد کوهنوردی و جنگلگردی کنند و در بسیاری مواقع بدون تجهیزات و بدون تجربه کافی و دانستن مسیر دل به دامن طبیعت بزنند. بارها پیش میآید وقتی همین افراد به کوه یا جنگل میروند این نم باران تبدیل به رگبار و باران شدید میشود و هوا رو به سردی میرود. کمکم خستگی بر جان مینشیند و تمام وجود فرد را فرا میگیرد. در این زمان راه برگشتی هم نیست و گاهی راه آمده را گم میشود. هوا تاریک میشود. گرسنگی و غرش حیوانات وحشی هم هراس و لرزه بر تن میاندازد. اینطوری است که ناامیدی در تمام وجود رخنه میکند و مرگ در چند قدمی احساس میشود. این بار امدادگران سرخپوش برای نجات به دل کوه و جنگل میزنند و وجب به وجب کوهستان را جست وجو میکنند و بار دیگر رخت زندگی بر تن طبیعت گرد بیرمق میپوشانند. در این صفحه پای صحبتهای امدادگران بیادعای شهرستان فومن نشستیم و از خاطراتشان شنیدیم که چگونه در سختترین شرایط اقلیمی مناطق کوهستانی به کمک گرفتاران و در راه ماندگان میشتابند.
محسن کربلایی 30ساله تخصص امدادی: امدادگر و راننده نجات
یافتن پیکر مرد غارنشین در ارتفاع 500متری
یکی از عملیاتهایی که برای همیشه در ذهن من خواهد ماند نجات یک مرد غارنشین در جنگل فومن بود. مدتها پیش درباره چنین فردی شنیده بودم ولی برایم باورکردنی نبود که یک آدم در جنگل زندگی میکند. یک روز برای آموزش به روستایی در نزدیک پایگاه رفته بودیم.
در مسیر برگشت یکی از اهالی درباره آن مرد غارنشین صحبت میکرد و میگفت که این مرد هرچند وقت یکبار به روستا میآمد ولی اکنون مدتی است که از او خبری نیست. نگران بود که شاید برایش اتفاقی افتاده باشد. ما هم برای بررسی اوضاع به طرف کوه حرکت کردیم. نمیدانستیم محل استقرار این مرد کجاست. اما به هرحال جست وجو را آغاز کردیم. حدس میزدیم در محل بلندی زندگی کند. تا اینکه بالاخره وسایلش را روی یکی از یالهای مرتفع دیدم. مسیر بسیار صعبالعبوری بود. با کلی تجهیزات با سختی به آنجا رسیدیم. از داخل غار بوی بسیار بدی میآمد. او مرده بود. او را از غار بیرون آوردیم. ارتفاع ما تا سطح زمین 500متر بود. با دشواری بسیار زیاد و با احتیاط پیکر مرد غارنشین را برای اینکه آسیب نبیند به پایین کوه منتقل کردیم.
محمد زمانی، 20 ساله تخصص امدادی: نجاتگر دوم
تصادف فراموش نشدنی
پایگاه عملیاتی ما به جز امداد کوهستان در جاده هم خدمترسانی میکند. یکبار از مرکز اطلاع دادند که در محور فومن تصادف شده است. به سرعت تجهیزات لازم را آماده کردیم و خودمان را به محل حادثه رساندیم. یک خودرو بعد از چند بار پشتک زدن به داخل دره افتاده و تقریباً مچاله شده بود. باور اولیه از حادثه این بود که تمام سرنشینان کشته شدهاند. تجهیزات لازم برای نجات را پایین بردیم و شروع به جست وجو کردیم. باورنکردنی بود. وقتی افراد گرفتار شده را بعد از یک ساعت عملیات بیرون میآوردیم هیچ کدامشان به جز یک نفر آسیب جدی ندیده بود. همه افراد را با آمبولانس منتقل کردیم. کنترل وضع فرد بدحال به من سپرده شد. در حال انجام اقدامات اولیه بودم که بیهوش شد. مرتب علائم حیاتیاش تغییر میکرد. من تا جلو در بیمارستان هرکاری میتوانستم انجام دادم تا علائم حیاتیاش حفظ شود. با خودم میگفتم: «خدایا از آن صحنه تصادف برای هیچکس هیچ اتفاقی نیفتاده است ولی این آدم دارد از دست میرود. خودت کمکش کن.» مصدوم را با علائم حیاتی به پرستاران بیمارستان تحویل دادم ولی چند ساعت بعد متوجه شدم او فوت کرده است. چند روز بعد خانوادهاش برای تشکر آمدند و گفتند: «ما شنیدهایم برای نجات عزیزمان چقدر تلاش کردهای.» دوست داشتم عزیزشان زنده میماند. فقط گفتم: «هیچکسی جز خدا نجاتگر ما نیست.»
مهدی براری، 19ساله تخصص امدادی: امدادگر سوم، امداد جاده و کوهستان
کشف تکههای لباس، کوهنورد بیهوش را نجات داد
هر لحظه ما در التهاب وقوع یک حادثه جدید سپری میشود؛ حادثهای که ممکن است جان یک انسان را بگیرد. برخی افراد فکر میکنند این موضوع بعد از مدتی برای ما عادی میشود ولی اینطور نیست. بعضی از ما حتی در خانههایمان هم در آمادهباش هستیم که از دغدغهای نشئت میگیرد که در وجود تمام امدادگران هست. من گاهی حتی وقتی شیفت کاریام نیست به پایگاه میروم و اگر لزوم به حضور من در عملیاتی باشد این کار را انجام میدهم. کار ما نجات جان افراد است؛کاری که شوخیبردار نیست و اتلاف زمان در آن معنا ندارد و هریک از ما در هر لحظه میتوانیم نقش مؤثری ایفا کنیم. یک بار وقتی خارج شیفت به پایگاه رفته بودم مردی هراسان به پایگاه آمد و خبر از گمشدن دوستش در کوهستان داد و گفت: «وقتی به پایین کوه بر میگشتیم دوستم روی صخرهای نشست و گفت: من خسته شدهام. تو پایین برو. من بعد از کمی استراحت پایین میآیم. اما هنوز نیامده است.» بچهها بلافاصله وسایل لازم امداد را برداشتند و حرکت کردند. دلم طاقت نیاورد و همراه گروه رفتم. وقتی همراه آن مرد به محلی که از دوستش جدا شده بود رسیدیم جز یک بطری آب چیز دیگری نبود. هریک به طرفی رفتیم. من و یکی دیگر از امدادگران به مسیری رفتیم که آن مرد به پایین برگشته بود. حدس زدیم از همان مسیری که دوستش پایین آمده، حرکت کرده باشد. در مسیر یک دوراهی بود که یکی به طرف پایین کوه و دیگری به طرف رودخانه میرفت. احتمال داشت که او اشتباهی به طرف رودخانه رفته باشد. به طرف رودخانه حرکت کردیم. در این مسیر پرتگاههایی وجود دارد که لحظهای غفلت باعث سقوط میشود. در راه به دنبال اثری از آن مرد میگشتیم که اثر کفشش را روی گل پیدا کردیم. دنبال آن را گرفتیم و پیش رفتیم. در اواسط پرتگاه جای پا را گم کردیم. جای کشیدگی که نشان از سقوط باشد دیده نمیشد. خوب که دقت کردم دیدم تکهای لباس پاره شده روی شاخه درختی آن طرف پرتگاه افتاده است. 7ساعت از شروع عملیات ما میگذشت. آن مرد حدود 16ساعت در کوه بود. این موضوع به شدت ما را نگران میکرد. اطرف آن درخت را که به دقت جست وجو کردم درست جایی که در دید نبود آن مرد بیهوش افتاده بود. علائم حیاتیاش را بررسی کردم. او از شدت ضعف بیهوش شده بود. بلافاصله اقدامات اولیه را برایش انجام دادم و تا بقیه امدادگران برسند او را به هوش آوردم. وقتی برگشتیم خانوادهاش از اینکه او زنده بود خوشحال بودند. دیدن این لحظهها تمام خستگیها را بعد از عملیات امداد و نجات از تن ما خارج میکند.
عملیات امدادونجات در استان گیلان به روایت آمار
42 عملیات امداد و نجات در کوهستان
18 عملیات امداد و نجات در سیلاب و آبگرفتگی
49 عملیات امداد و نجات در حوادث ساحلی
88 عملیات امداد و نجات در حوادث شهری
916 عملیات امداد و نجات در حوادث جادهای