عاقبت کتک‌خور کتک‌زن می‌شود!
 

 

شهاب نبوی طنزنویس

قدیم‌ها مثل الان نبود‌ که بگویند: «بچه روحیه‌اش لطیفه و نباید تنبیه بشه» یعنی اصلا آن زمان هنوز کشف نشده بود که بچه هم روحیه دارد و فکر می‌کند. همه تصور می‌کردند روحیه هم مثل یک سری چیزهای دیگر از سن بلوغ به بعد به وجود می‌آید و رشد می‌کند. اصلا خود من وقتی توی دبیرستان نمره ریاضی‌ام دو شد، معلم‌مان کشیدم کنار و گفت: «درسته خیلی بی‌شعوری و توی تاریخ این دبیرستان تا حالا کسی نمره دو نگرفته، اما دیگه اتفاقیه که افتاده، سعی کن روحیه‌ات رو نبازی.» گفتم: «هان؟ روحیه چیه آقا؟! من طرفدار استقلال و یوونتوسم، اینام چند وقته نباختن، من طرفدار روحیه نیستم که بخواد ببازه.» بگذریم. در این‌جا به‌عنوان یک عنصر باتجربه در زمینه «کتک خوردن و اعمال انواع خشونت‌ها» می‌خواهم روزشمار کتک توی جامعه ایرانی را از همان بدو تولد برایتان بریزم بیرون. ایرانی‌ها معمولا توی همان چند روز اول تولد طعم نخستین کتک را می‌چشند.  آنجایی که مامان بازت کرده تا یک هوایی بخوری و دوباره کهنه‌پیچت کند. مامان هم که معمولا آن روزها خیلی پژمرده و حساس و درگیر افسردگی بعد از زایمان است، این ناسپاسی و بی‌احترامی را بی‌جواب نمی‌گذارد و با کف دستش محکم می‌زند توی کله‌ات که هنوز نرمه و می‌گوید: «خاک تو سرت کنم، مثل بابات بی‌لیاقتی، اصلا نمیشه دو دقیقه آزادتون گذاشت یا ازتون تعریف کرد.» این پَخ بودن کله اکثر ما ایرانی‌ها، معمولا سرچشمه‌اش همین جاست. چون کله هنوز مثل خمیر نرم است و هرطوری باهاش رفتار کنی، همان شکلی در می‌آید. بعدش هم به هوای این‌که این خیلی جغله و کوچیک است و هیچ چیز نمی‌فهمد و سر از هیچ‌  در نمی‌آورد، جلویت هرکاری دلشان می‌خواهد، می‌کنند. درسته ما کودک‌ها خیلی چیزها را شاید در ظاهر نفهمیم، اما این دکتر و متخصص‌ها می‌گویند که توی ناخودآگاهمان که من دقیقا نمی‌دانم کجای‌مان می‌شود، تأثیر می‌گذارد. آزار کلامی هم توی این سن بسیار زیاد است. خودم این‌قدر مامانم بهم گفته بود: «توله سگ» که تا پنج سالگی فکر می‌کردم اسمم توله سگ است. توی مهدکودک هم وقتی اسمم را پرسیدند، گفتم: «توله سگم.» که زنگ زدند مامانم آمد، کلی با کفشش  منو زد و بعدش گفت: «توله سگ، آبروم رو بردی.» از این‌جا به بعد بود که دیگر با تمرین و تکرار، اسمم را یاد گرفتم. اما آزار پدر خانواده هم تا سه چهار سالگی معمولا کلامی است. چون اگر با آن دست سنگینش، جدی جدی بزند که ریقم باقی نمی‌ماند. بابای خودم همیشه وقتی باهام بازی می‌کرد، شادی خودش از داشتن بچه را با الفاظی مثل «کره بز، کره خر. یابو، گوسفند، پُپیوس» و اینها نشان می‌داد. تقریبا از پنج سالگی به بعد است که تعارفات می‌رود کنار و خشونت فیزیکی به صورت رسمی شروع می‌شود. من نخستین کتک رسمی و مجلسی را شب تولد پنج سالگی‌ام خوردم. تولد که تمام شد، دیدم هیچ‌کس برایم کادو نیاورده، یعنی آوردند اما برای من نیست؛ چند تا فندک و جا سیگاری برای بابام آورده بودند و چند دست پارچ و لیوان هم برای مامانم. وقتی اعتراض کردم، بابام با یک نشانه‌گیری دقیق، یکی از جا سیگاری‌ها را پرت کرد سمتم که هنوزم جایش هست. باور نمی‌کنید می‌توانم نشانتان دهم. حالا این حق خشونت هم فقط در انحصار پدر و مادر نبود. آنها با حفظ مقام، آن را به هرکس از راه می‌رسید هم تفویض می‌کردند. مثلا بابای خودم غیر از عمو و عمه و خاله  و دایی که به صورت کامل این حق را داشتند، به بقال سر کوچه‌مان و همسایه‌ها هم سپرده بود که «اینو هروقت توی کوچه و خیابون دیدید، این حق رو دارید که
تا جون توی هرجاش داره، بزنیدش.» توی مدرسه هم که اصلا کتک زدن اجازه نمی‌خواست و مثل انرژی هسته‌ای، حق مسلم مسئولان مدرسه بود. تازه وقتی یه دل سیر کتکت می‌زدند، زنگ می‌زدند بابات، او هم می‌آمد مثل این فیلم‌های دنباله‌دار تا بدنت گرم بود، الباقی کتک را می‌زد. الان این تاریخچه را گفتم که بدانید خشونت مال الان نیست از اول با ما بوده. فقط آن زمان اینترنت نبود و ما این‌قدر توی خفا، کتک می‌خوردیم تا خودمان کتک‌زن‌های قهاری بشویم.

 


 
http://shahrvand-newspaper.ir/News/Main/135554/عاقبت-کتک‌خور -کتک‌زن-می‌شود!