|حسین شیخالاسلامی|
از بین ادوار مختلفی که تیمملی ایران توانسته است به جامجهانی فوتبال صعود کند، شاید نتوان موردی را یافت که با شرایط امروز این تیم و هوادارانش قابلمقایسه باشد، پیوند میان تیمملی و ایرانیان از دو جناح مختلف به شدت آسیبپذیر به نظر میرسد، از یکسو فرآیند تشکیل این تیم، حضور پررنگ لژیونرها و تنگ شدن جا برای ستارههایی که در طولسال برای هواداران سنتی فوتبال خاطره آفریدهاند، باعث شده است ارتباط شخصی میان تکتک هواداران و ستارههای تیمشان، از قوت سابق برخوردار نباشد. این تیم ملی، رکورددار کمترین استفاده از بازیکنان سرخپوش در ترکیب نهایی در تمام تاریخ حضور ایران در جامجهانی است و جای آنها را بازیکنانی گرفتهاند که اگرچه هر ایرانیای به سطح فوتبال و شهرتشان در مجامع ملی افتخار میکند، اما حماسهآفرینی شخصی از آنها کمتر به یاد دارد و به زبان اهل فلسفه، تجربه زیستی مداومی با آنها را در حافظه ندارد. این از تیمملی ایران در جامجهانی پیش رو که تیمی بیخاطره ساخته است و پیامدهای این واقعیت را همین حالا هم میتوان در واکنشهای مختلف مردم در فضاهای مختلف رسانهای، بهویژه رسانههای نوظهور به خوبی دید.
از سوی دیگر، جامجهانی در برههای درحال برگزاری است که بدنه جامعه ایران با آواری از اخبار نگرانکننده و فشارهای اقتصادی روبهروست. روزهایی که در آن قیمت سکه طلا به ساعت بالا میرود و اخبار تحریمها یکییکی فضای پیامرسانها را آلوده میکند، چنگزدن به نتایج تیمملی فوتبال، چه بسا برای برخی دغدغهای لوکس و از آن طبقات مرفه باشد، دغدغهای که مستلزم اندکی آسودگی از مشکلات روزمره است، آسودگیای که بسیاری از مردم اینروزها از آن بیبهرهاند!
عادل فردوسیپور، امپراتور بیچون و چرای سرزمین فوتبال در کشور ایران، با طراحی و اجرای آن چه در شب نخست ویژه برنامه جام جهانی اما، قصد کرده بود علیرغم همه این مشکلات، ناممکنی را ممکن کند، او به اقتضای حرفه و علاقهاش، قطعاً آگاهی کاملی از وضع افکار عمومی و دشواریهایی داشت که پیش روی محور قرار گرفتن تیمملی بهعنوان عامل تقویت و انسجام هویت ملی قرار گرفته است. اما او هم دست خالی نیامده بود، نقشهای برای اجرا و برگهایی برای روکردن داشت.
استراتژی فردوسیپور را در برنامه نخستش میتوان در این چهاربند خلاصه کرد:
الف) . بازگرداندن تیمملی کیروش به بافت تاریخیاش
ب) تفکیک تیمملی بهعنوان یک نماد قابل مبادله (سازه اجتماعی) و تیمملی بهعنوان یک تیم ورزشی و یادآوری جایگاه اجتماعی تیم ملی، فارغ از اعضا و سرمربی تیم
ج) یادآوری پیوند قدیمی فوتبال و شرایط اجتماعی، نشان دادن جایگاه این ورزش در پازل افکار عمومی و روندهای اجتماعی
د) احیای پیوند عاطفی، قوی و ریشهدار میان فوتبال و بدنه افکار عمومی
آن شب برای عادل فردوسیپور شب دشواری بود، شبی که قرار بود قدرت رسانه و توان تاثیرگذاریاش بار دیگر به نمایش گذاشته شود، و وظیفه سنگینی (اگر نگوییم ماموریتی غیرممکن) بر شانههایش قرار گرفته بود.
و فردوسیپور موفق شد نقشهای که کشیده بود را با تلاشهای کمنظیر خودش و همراهی هوشمندانه دو غول بزرگ تاریخ فوتبال ایران (حشمت مهاجرانی و علی پروین)، که نهتنها هریک در شرایطی بیسابقه به پلاتوی برنامه زنده آمده بودند، بلکه ترکیبشان هم تاکنون در هیچ رسانهای دیده نشده بود، به ثمر نشاند. اما این موفقیت ساده به دست نیامد، عادل و تیمش آن شب به خودشان اجازه دادند انواع و اقسام خطوط قرمز مصنوعی ولی جاافتاده رسانه ملی را رد کنند، از نمایش اعضای قدیمی تیمملی با کراوات و تیپهای ویژه تا شوخیهای شخصی علی پروین و فردوسیپور، او هرچه به ذهنش رسید را خرج کرد تا به مردم بیلبخند یادآوری کند فوتبال میتواند معجزه کند، از سادگی، صراحت و چهره مردمی علی پروین گرفته، تا متانت وقار و تسلط حشمت مهاجرانی، همه در این موفقیت نقش داشتند. البته از نمایش روابط شاگرد- استادی میان این دو، و «علی» خطابکردن کسی که به اذعان بسیاری «سلطان فوتبال ایران» است، نیز نباید ساده گذشت، رخدادی که شاید دیگر هیچوقت تکرار نشود. و بالاخره ترفندهایی همچون تکرار چندباره تلاشهای علی پروین و فردوسیپور و «بقیه ورزشکاران و هنرمندان» برای آزادی زندانیان در بند (که اگرچه هوشمندانه انتخاب شده بود، اما تکرار ناشیانه و چندباره آن، کمی از تاثیرش کم کرد)، تلاش برای شبیهسازی موقعیت 40سال گذشته و موقعیت امروز، و نیز دفاع محکم حشمت خان از حقیقت به جای کیروش (که بیان ظریفی بود از این واقعیت که چارهای جز حمایت از کیروش وجود ندارد)، همه از برنامه آن شب یک حماسه ساخت. حماسهای که میتوان بدون تردید عادل فردوسی پور، غزال تیزپای رسانههای کشور را خالق آن دانست. حماسهای که با تمام توان به کمک تیمملی کشور و جامعه زخمخورده و نگران آمد، جامعهای که حالا شاید بتوان امیدوار بود با ذوق بیشتری پیگیر نتیجههای تیم ملیاش باشد و نتایج خوب یا نمایش امیدآفرین آن تیم را در سیاهه موفقیتهای اجتماعی خود بنویسد. تجربه به ما میگوید که باید همچنان منتظر روکردن برگهای جدیدتر از سوی فردوسیپور باشیم که اگر این پیشبینی درست باشد، شاید بتوان امیدوار بود یکبار دیگر معجزه فوتبال بتواند لبخند را به لبان این مردم بیلبخند بنشاند.