اگر به اطراف خود توجه كنيم، با يك پديده جالب مواجه خواهيم شد. از يكسو موفقيت چشمگير برخي از شركتهايي را ميبينيم كه متكي به اينترنت و فضاي مجازي هستند؛ ديجيكالا و اسنپ، تپسي و شركتهاي مشابه آنها، پررونق هستند و در حد توان و امكانات خدمات ميدهند. اتفاقا مردم هم به خوبي از آنها استقبال ميكنند. اين شركتها نهتنها از بودجه عمومي يا وامهاي ويژه استفاده نميكنند، بلكه سودآور بوده و ماليات هم ميدهند. اخيرا معاون فناوري رئيسجمهوری در توضيح موفقيت برخي از اين نوع خدمات و مقايسه آن حتي با شركت مشابه در نيويورك توضيح داده است كه:
«در تهران حدود ۴۵ استارتآپ در حوزه حملونقل شهری داریم. به شکل سنتی، ما حدود ۶۰هزار تاکسی داشتیم که ۴۰هزار واحد از آنها معمولا فعال بودند. پیشبینی ما این است که تهران به دومیلیون سفر روزانه خواهد رسید. این تقاضا از کجا میآید؟ وقتی شما خدمات را با قیمت پایین و دسترسی بالا ارایه میکنید، مردم از آن استقبال میکنند.
در نیویورک این آمار برای «اوبر» ۲۰۰هزار سفر است، اما در تهران، ۸۵۰ هزار. چرا؟ چون قبلا سرویسی که از طریق سازمان تاکسیرانی ارایه میدادیم، گران و دولتی بود و در دسترس هم نبود. شما برای رسیدن به این سرویس، باید از 5 یا 6 لایه از دلالها عبور میکردید، اما الان این موانع برداشته شده است. نخستین فایده این کار، شفافیت است. دیگر کسی نمیتواند قیمت را دستکاری کند.»
همه خوانندگان به خوبي به ياد دارند كه با فعاليت برخي از اين شركتها مقابلههاي جدي هم شد. تاكسيها و آژانسها نسبت به فعالیت آنها معترض بودند. عليرغم تمام اينها، به علل گوناگون و از همه مهمتر استقبال مردم، اين شركتها ماندگار شدند و سهم بسيار بزرگي از بازار حملونقل با خودروي كرايه را در تهران به خود اختصاص دادهاند! بهطوري كه آخرین پیمایش نشان داده که بيش از نیمی از مردم تهران از سرويسهاي اينترنتي استفاده ميكنند و حدود یکچهارم آنان حداقل هفتهاي يكبار از اين سرويسها استفاده ميكنند و رضايت آنان نيز بهگونهاي است كه انتقاد يا حتي غرزدنهاي متداول نزد مردم كمتر است و ساير سرويسهاي مشابه نيز درحال پيوستن به آنها هستند و تاكسيها هم كه مخالف بودند، كارپينو را راهاندازي كردند و به دلايلي رضايت هم دارند.
با وجود چنين كار موفقي، چرا نتيجه مشابه آن را در پيامرسانهای داخلی نميبينيم؟ حتي با فيلتركردن پيامرسانهاي خارجي و پرداخت دهها ميليارد تومان پول بيزبان در قالب وام و نيز با تبليغات رسمي و گسترده، باز هم كمتر كسي حاضر ميشود كه از آنها استفاده كند، و اغلب قريب به اتفاق زحمت تهيه فيلترشكن و تندادن به دردسرهاي آن را به خود ميدهند، ولي کاربر اين پيامرسانها نميشوند، آنان هم كه رفتهاند، یا درحال بازگشت هستند يا پشيمان شدهاند. هر دو اين موسسات و پديدهها در ايران رخ داده است، هر دوي آنها در يك محيط با فناوري و اقتصاد، فرهنگ و مقررات به ظاهر مشابه شكل گرفتهاند. پس چرا يكي از آنها عليرغم تمامي محدوديتها موفق ميشود و ديگري عليرغم تمامي حمايتها شكست ميخورد؟ در اينجا به برخي از مهمترين عوامل اشاره خواهد شد، بدون اينكه به ترتيب اهميت ذكر شوند.
1ـ پاسخگويي؛ اين شركتها اصل پاسخگويي را تا حدود زيادي رعايت ميكنند. يكي از روزنامهنگاران كه با راننده يكي از اين شركتها دچار مشكل شده بود، هنگامي كه اعتراض ميكند، در نهايت رسيدگي و رضايت او را جلب و راننده متخلف را اخراج ميكنند. اگر روزي برسد كه شبكههاي پيامرسان داخلي يا رسانه رسمي تا اين حد پاسخگو شود، احتمال ضعيف دارد كه كسي رغبتي به استفاده از مشابه خارجي آنها را پيدا كند.
2ـ رانت؛ شركتي كه مبتني بر خلاقيتهاي فردي و نيازهاي مردم تأسيس شوند، نيازي به رانت و كسب وامهاي آنچناني ندارد. نيرويي در آن حاضر به فعاليت ميشود كه كارآمد است و قدرت مديريت و پيشبرد اهداف را دارد و چشمش به دستان حكومت نيست.
3ـ اعتماد و امنيت؛ يك ركن مهم استقبال از شكلگيري يك نهاد و پديده، اعتماد داشتن به آن و تأمين امنيت حضور يا استفاده از آن است. در قضيه اخير شبكه فيسبوك كه اطلاعات بخشي از كاربران در اختيار ديگران قرار گرفت، اعتماد به فيسبوك چنان كاهش يافت كه حدود 40ميليارد دلار از ارزش سهام اين شركت كاسته شد. يكبار ديگر اين رقم را مرور كنيد. 40ميليارد دلار كه حدودا معادل درآمدهاي نفتي ايران در يكسال ميشود، فقط كاهش ارزش سهام يك شركت به علت بياعتمادي به آن است. آيا امكان اينكه در يك پيامرسان داخلي چنين نظارتي از سوي جامعه را بپذيرد، وجود دارد؟ اگر چنين سوءاستفادهاي شود، آيا آنها ضرري مادي يا معنوي خواهند ديد؟ آيا كسي به ادعاي مردم زيانديده رسيدگي ميكند؟
4ـ استقلال؛ استقلال مديريتهاي اين نوع از نهادها در پيشرفت آنها بسيار تأثيرگذار و تعيينكننده است. آيا كسي براي نهادهاي ايراني مورد نظر استقلال نسبي حتي قايل است. فيسبوك را يك جوان فعال و خلاق كه هيچ جايگاه ويژهاي يا ارتباطات خاصي نداشت يا فرزند و فاميل فلان فرد صاحب قدرت نبود، ايجاد كرد، ساير شبكههاي اجتماعي هم همينطور هستند، آيا در ايران هم چنين چيزي ممكن است يا ديده شده است؟
متأسفانه تمامي حمايتهايي كه از اين شبكهها ميشود، به جاي آنكه به نفع آنان شود، به ضررشان است، چون اگر اين شبكهها مبتني بر يك نياز عمومي و با اصول صحيح و مورد اعتماد مردم تأسيس شوند، نيازي به تبليغ ندارند، همانطور كه براي تلگرام كسي تبليغ نكرد. اگر راه باز باشد، در ايران بهتر از تلگرام را ميتوان درست كرد، همانطور كه در شبكههاي حملونقل بهتر از نمونه اصلش را ایجاد کردند.