رازهایی برای بقا!(قسمت اول: سوراخهای شهری!) | شهاب نبوی| یکی از رازهای زنده ماندن و زندگی کردن در شهری مثل تهران، یادگرفتن اصول «متروسواری» است. شما بعد از اینکه در یکی از چهارراههای تهران، یک سوراخ بزرگ دیدی، متوجه میشوی که آنجا یک سوراخ طبیعی نیست و راه رسیدن به قطار شهری است. البته شاید هم سوراخی باشد که عوامل زحمتکش شهرداری کندهاند و دیگر حالش را نداشتند که پرش کنند؛ اما اگر در ورودی این سوراخ دیدید، عدهای تجمع کردهاند و دارند دستفروشی میکنند، شکتان برطرف میشود و میتوانید با خیال راحت، وارد سوراخ مذکور شوید. این سوراخها معمولا تنگ و تاریک است و اگر بار اولتان باشد که داخلش میشوید، احتمالا آن را با تونل وحشت اشتباه میگیرید. هنگام حرکت در این تونلها بهتر است چراغقوه به همراه داشته باشید، چون در جایجای این تونلها مثل همان جلوی ورودیاش افرادی ایستادهاند و دارند از دم موش تا شیر خر را برای فروش عرضه میکنند و اگر حواستان نباشد، میروید روی بند و بساطشان. در همین لحظات است که احتمالا کورسوی امید و روشنایی را از دور میبینید؛ اینجا قسمت فروش بلیت است. معمولا صف آن از صف عابربانک در شبهای واریز یارانه هم شلوغتر است. بعد از تهیه بلیت، وارد یکی از سختترین مراحل این ماراتن میشوید، باید حدس بزنید که در قطار کجا باز میشود و همان دوروبر کمین کنید. با دیدهشدن چراغهای قطار از داخل تونل، رقابت هرلحظه فشردهتر میشود. در قطار که باز شد، کسی مجال پیادهشدن، پیدا نمیکند. اصلا دلیلی ندارد شما رفیق نیمهراه باشی و وسطش پیاده شوی؛ همه فقط باید سوار شوند. سوار شدن هم به این آسانی نیست. کسانیکه بخت یارشان بوده و جلوی در ایستادهاند، راحتتر سوار میشوند، اما اگر از در فاصله داشته باشی، باید از اهرم فشار استفاده کنی؛ به این صورت که دو دستت را دو طرف در قرار بدهی و به کمک بالا تنه و پایین تنهات بهطور همزمان، فشاری وارد کنی که جمعیت جابهجا شود و بتوانی وارد شوی. دست آخر هم چون در بسته نمیشود، مامور مترو میآید و نفر آخر را جوری فشار میدهد که ستونفقراتش شکل فابریک خود را از دست میدهد.
توصیههای ایمنی: کفش آهنین، اسپری خوشبو کننده، دو دستی جیب خود را پاییدن و حس ششمی قوی، برای حدس زدن اینکه کدام صندلی زودتر خالی میشود، فراموش نشود.