| مصطفی عابدی | روزنامه نگار |
واکنشی که از سوی جامعه نسبت به درگذشت خواننده جوان سبک پاپ رخ داد برای بسیاری غیرمنتظره بود و به همین دلیل هم دیده شد که در توصیف این واقعه از کلماتی استفاده کردند که حیرت و نامنتظره بودن برداشت آنان از رویداد را میرساند. و جالب اینکه برخی هم فورا درصدد تحلیل و توصیف آن برآمدند درحالیکه آن را پیشبینی نمیکردند. این تحلیلها هم از نوع تحلیلهای سیاسی است و کسانی که تا روز انتخابات پیشبینی پیروزی یک نفر را میکردند ولی وقتی با نتیجه متفاوتی مواجه میشوند بهجای پرداختن به اشتباهات تحلیلی قبلی خود دوباره با همان منطق قبلی موقعیت جدید را تحلیل میکنند! در مورد این پدیده باید قدری تامل و صبر کرد تا به شناخت دقیقتری رسید، تا آن زمان ذکر چند نکته مفید است و میتواند راهگشای نگاه ما باشد.
- اولین مسأله این است که تا کی میتوانیم هر روز با یک پدیده نامنتظره مواجه شویم؟ چرا به این موضوع نمیپردازیم که رفتارهای نامنتظره به این دلیل رخ میدهد که به آن رفتارها در شرایط عادی مجال بروز داده نمیشده و لذا از نظر ناظر اجتماعی پنهان مانده است ولی هنگامی که فرصت بروز پیدا میکند از جایی سر میزند که قابل محاسبه نبوده است مثل افزایش فشار داخل مخزنی است که درِ آن بسته باشد طبعا دیر یا زود از ضعیفترین محل منفجر و فوران خواهد کرد. متاسفانه این آسیبشناسی مورد توجه دستاندرکاران نیست و باید نگران بود که رفتار نامنتظره در نوبت بعد از کجا و چگونه بروز یافته و ما نیز دوباره دچار تعجب شویم.
- نکته بسیار مهم دیگر اینکه به دلیل طبیعی نبودن روندهای اجتماعی ما، هر اتفاقی ظرفیت این را دارد که به سرعت به موضوعی فراتر از اصل همان پدیده تبدیل شود و درنتیجه پدیدههای جامعه ما با حاشیههایی بزرگتر از متن پدیده روبهرو میشوند. این فوت نیز نشان داد نکات حاشیهای آن بر اصل ماجرا سایه افکنده است و حاشیهسازی بهطور طبیعی جریان امور را منحرف میکند. بخشی از این وضع به دلیل فعالیت فضای مجازی و شبکههای اطلاعرسانی مستقل از حکومت است که بعضا هم غیرمسئولانه عمل میکنند و شواهدش در چند ماه گذشته بارها دیده شده است. به نظر میرسد که باید درباره این نکته هم بررسی شود و در سیاستهای رسانهای موجود تجدیدنظر اساسی کنیم. آمدن ریاست جدید برای صداوسیما فرصت مناسبی برای طرح این نکته است.
- رفتار مردم در این مورد خاص تا حدی اثرپذیر از عواملی چند مثل جوان بودن و مرگ بر اثر بیماری لاعلاج است؛ خوش صدایی به همراه موارد فوق ترکیبی را ایجاد میکند که حس همدردی را در مخاطبان ایجاد میکند. البته نحوه مواجهه تلویزیون ایران با مسأله وی از تابستان گذشته در شکلگیری این وضع موثر بوده است. فراموش نکنیم که ابراز واکنش احساسی نسبت به چهرهها بهویژه چهرههای هنری در همه دنیا وجود دارد ولی در ایران امکان بروز آن نبوده است. یک نمونه آن در تشییعجنازه محمدعلی فردین دیده شد. ولی از آنجا که در این مورد خاص سیاستهای رسمی هم در پی بهرهبرداری از واکنشها بود لذا نادانسته و یا ناخواسته در میدان بازی نسل جوانی قرارگرفت که از این طریق در پی اثبات موجودیت خویش است.
یکی از مدیران باسابقه آموزش و پرورش تعریف کرد که در روز شنبه در دبیرستان دخترانهای در جنوب شهر حضور داشته و اکثریت آنان با چهرههای غمگین و با چشمانی سرخ شده از گریه به او اعتراض کردهاند که چرا شما وقتی کسی از خودتان میمیرد برنامه های ویژه تدارک میبینید ولی به ما حتی اجازه نمیدهید مدرسه را تعطیل کنیم و به تشییع جنازه فرد محبوبمان برویم؟ این دوگانگی ساختن میان خود با نسل پدران خویش، چیزی نیست جز کوشش برای اثبات خویشتن بهعنوان نسل جوان در برابر پدرانی که همیشه با معیارهای خود رفتار و ارزشهای جوانانش را قضاوت و داوری کرده است. آیا همه اینها برای درسگیری و تجدیدنظر در سیاستهای رسانهای و میان نسلی کافی نیست؟