| انوش نوریاسفندیاری | عضو شورای راهبردی اندیشکده تدبیر آب ایران |
جامعه انسانی با آب و چرخه آب پیوندها و ارتباطات چندگانهای دارد که بهطور معمول آن را به 3 بخش تقسیم میکنند: انواع بهرهبرداریها، انواع مخاطرات و سوانح طبیعی و خدمات زیستمحیطی. فواید بخشهای اصلی مدیریت آب در 3 گروه طبقهبندی میشود: فواید اقتصادی، فواید مرتبط با پایداری محیطزیست و نیازهای معیشتی. پیکره مدیریتآب نیز خود از 3بخش مدیریت محیطزیستی، مدیریت بهرهبرداری و مدیریت ریسک و بحران تشکیل شده است.
موضوع درک عوامل موثر بر چرخه آب و مدیریت آب در دو دهه گذشته بسیار مورد توجه بوده و جمعبندیها این بوده است که سیستمهای اجتماعی و سازوکارهایی که بر 3 چرخه آب تأثیر دارند، فراتر از مدیریت آب هستند. لذا موضوع بحران آب باید در چارچوب نهادها و سیستمهای اجتماعی مورد بررسی قرار گیرند که به مجموعه این سیستمها، نظام حکمرانی آب میگویند.
منظور از حکمرانی تنظیم رابطه 3 رکن دولت، بخشخصوصی و نهادهایاجتماعی در مسیر ایجاد و کسب اقتدار برای انجام تصمیمات راهبردی جامعه است. اندیشکده تدبیر آب ایران چند سالی است که درباره چارچوب مفهومی و نهادی آب تحقیق کرده و به این تعریف دستیافته است: منظور از حکمرانی تنظیم رابطه دولت با بخش خصوصی و نهادهای اجتماعی در مسیر ایجاد و کسب اقتدار برای انجام تصمیمات راهبردی جامعه است. حکمرانی موثر آن نوع حکمرانی است که روابط بین این 3 رکن حکمرانی و تصمیمات اخذ شده در این چارچوب، قابل اجرا باشد.
درباره نشانههای بحران آب، اولین موردی که باید بدان اشاره کرد این است که برداشت آب در کشور ما بیش از توان طبیعت است. دوم اینکه ظرفیتهای طبیعی ما درحال از بین رفتن و سوم اینکه مناقشات و شکافهای اجتماعی درحال گسترش است. استفاده بیش از حد و ناپایدار از منابع آب، ربطی به خشکسالی ندارد و به محرکها و پیشرانها مربوط میشود.
کشور ما مثل کشورهای آمریکایشمالی، آسیایمرکزی و استرالیا از نظر برداشت سرانه آب، جزو گروه اول محسوب میشود. دلیل مزبور به خشکسالی ربطی ندارد و به محرکها و پیشرانها مربوط میشود. عواملی مثل رشد جمعیت، تغییر اقلیم، سبک زندگی و الگوهای تولید و مصرف، امکانات مالی، ظرفیتهای بیرونی بخش آب هستند و بالاخره سیاستهای کلان و اهمیت شرایط ذهنی و ادراکی که حاکی از این است چرا آب بهرغم وضع موجود، بهمسالهای اجتماعی تبدیل نشده است. شمار ساکنان این سرزمین در طول کمتر از یک قرن نزدیک به 8 برابر و در نیمقرن اخیر 5/3 برابر شد.
بنیادهای اقتصادی کشور از دهه 1340 تغییر پیدا کرد و درآمدهای نفتی در طرحهای عمرانی ازجمله طرحهای آب و به صورت یارانه در ارایه خدمات آب و برق به جامعه تزریق شد، سهم جمعیت شهری در طول 60سال از 32درصد به 71درصد افزایش یافته است. متوسط نرخ رشد جمعیت شهری در کشور بیش از 13درصد است. تغییرات سطح کشت آبی در طول نیم سده بیش از 3 برابر و حجم برداشت آب کشاورزی دوبرابر شد.
ما از سال 1327 نظام برنامهریزی داریم که حدود 66سال از آن گذشته است، حالا باید ببینیم این نظام برنامهریزی چگونه به پرسشهای ما پاسخ میدهد. آیا در برنامههای توسعه پنجساله در دهههای گذشته تدابیری برای پیشبینی و پیشگیری شرایط بحرانی آب در نظام برنامهریزی دیده نشده بود و اگر این تدابیر پیشبینی شدهاند، کدام تدابیر میتوانستند تأثیر بیشتری در مهار عوامل شکلدهنده بحران داشته باشند و چرا تدابیر پیشبینیکننده نتوانستند به هدفهای خودشان دست یابند؟
در این زمینه دیدگاه حکمرانی در مقابل دیدگاه نظام برنامهریزی و تکنیکهای برنامهریزی است و جنبههای کلان نظامهای سیاسیاجتماعی کشور طوری سازمان یافته که نحوه تصمیمگیری و اعمال اقتدار را مورد توجه قرار میدهد. درباره اسناد برنامه باید به موضوعات خاصی توجه و اشاره کرد. یکی برنامههای درازمدت استراتژیک که برخاسته از طرحهای جامع آب است که تا به حال بهرغم دارا بودن طرحهای جامع آبی، هیچکدام به برنامهریزی استراتژیک منجر نشده، بلکه برعکس، برنامهریزیهای استراتژیکی که در وزارت نیرو تهیه شد، متکی به طرح جامع آب نبوده است. بحث دیگر، سیاستهای کلان بخش آب است که درسال 1379 ابلاغ شد، اما جز تعیین راهبردها و برخی از اقدامهای محدود، مسکوت ماند. خطمشیهای درازمدت بخش آب هم که درسال 1382 در اجرای سیاستهای کلان تصویب شد، درواقع پیگیری نشد. برنامههای پنجساله تنها مواردی در نظام برنامه ما بودند که همواره هر 5سال یکبار به نوعی با وقفههایی تجدید شدند. برنامههای سالانه هم قاعدتا باید در چارچوب برنامههای پنجساله عمل کنند و آنها را عملیاتی کرده و به مرحله تخصیص بودجه میرساندند. 5 برنامه قبل از انقلاب تصویب شده بود و 5 برنامه نیز بعد از انقلاب از سال 1368 تهیه شد. تا زمانی که سازمانبرنامه فعال بود، بعد از تدوین برنامه، اسناد برنامه برای اطلاع عموم منتشر میشد و این کار نیز در 10سال گذشته تقریبا متوقف شد.
ما در کشور برنامهریزیهای منطقهای نداریم که بتواند در برنامهریزیهای بخشی تاثیرگذار باشد. به همین دلیل، گرایشهای منطقهای و محلی به صورت نسنجیده تاثیرات خود را روی برنامه بخشی میگذارند.
باید توجه داشت سیاستهایی در مدیریت آب داشته باشیم که بتواند اوضاع آب و منابع موجود را سامان دهد. سیاستهایی که خطمشی زیر را دنبال کند. 1) اصلاح مدیریت تخصیص و مصرف آب، 2) افزایش نرخ بهرهبرداری از آبهای تأمین شده، 3) مشارکت نظامیافته و اصلاح نظام بهرهبرداری، 4) ایجاد بازار آب، 5) مشارکت بخش عمومی و خصوصی، 6) تحول در مدیریت آبزیرزمینی و 7) تحول در سازماندهی مدیریت آب کشور.
هرکدام از این سیاستها در ارتباط با برخی چالشها تعیین شدهاند و جالب است که وقتی صحبت از چالشهای آب میشود به جای مراجعه به این سیاستها، به صورت ذهنی سعی میکنیم چالشها را استخراج کنیم. در این زمینه باید سیاستهای مشارکتی و اقتصادی را از سیاستهای اداری و دستوری تفکیک کرد. 3مورد از سیاستها از بین 7 سیاست مذکور، به موضوع بازساخت حکمرانی آب، نزدیکتر است: 1) مشارکت نظامیافته و نظام بهرهبرداری، 2) ایجاد بازار آب، 3) مشارکت بخش عمومی و خصوصی. اصلاح مدیریت تخصیص، افزایش نرخ بهرهبرداری از آبهای تامینشده، سازوکارهای مشارکتی اقتصادی، تحول در مدیریت منابع آب و تحول در سازماندهی مدیریت منابع آب، به اعتقاد ما، میتوانست در حد مطلوبی با عوامل شکلدهنده بحران مقابله کند.
اگر بخواهیم هدفها را ذیل هدف کلی مصالح عمومی تجمیع کنیم، 3 هدف را میتوانیم تشخیص دهیم: ارزش آب (که در برنامه چهارم بر آن تأکید شده و در راهبردهای سیاستهای کلان هم بوده، اما تا به حال هیچ دستورالعمل یا نشستی درمورد آن مشاهده نمیکنیم)، بهرهوری آب و تعادلبخشی آب. در تعیین هدفها، جای چند موضوع خالی است: توجه به جنبههای معیشتی و اجتماعی آب، توجه به خطرات و سوانح طبیعی آب و توجه به جنبههای زیستمحیطی.
در این بخش نتیجه آنچه تاکنون بحث شد را بهعنوان جمعبندی میتوان ذکر کرد. سوالی که وجود دارد این است که چرا هدفهایی که در نوع خود هدفهای خوبی بوده و هیچ مخالفی هم نداشته، در عمل اجرا نشده است. پاسخهای احتمالی این پرسش از چند زاویه قابل طرح است: 1) از اصول برنامهریزی بهخوبی استفاده نشد. 2) هدفهای آسانتر و پنهانی وجود داشته است که بهصورت موازی با هدفهای اصلی حرکت کرده است. 3) اجتماعی نبودن مسأله آب و بیتوجهی عمومی و نبود هنجارهای پشتیبانیکننده، نهادها و سازمانهای لازم. البته به نظر من دلیل اصلی چنین مواردی این است که این هدفها و سیاستهای مناسب، به یک گفتمان اجتماعی تبدیل نشده و گفتمان غالب مدیریت آب هم از نوع دیگری بوده است.
راهکارهای معضلات پیشرو از دیدگاههای مختلف، میتواند چنین باشد: 1) اصلاح نظام برنامهریزی و انسجام دادن به برنامه فرابخشی، 2) گفتوگوی اجتماعی و تقویت عزم ملی و ایجاد تقاضا برای تغییر و بازساخت نظام حکمرانی آب. درباره این موضوع باید گفت حتی اگر در اصلاح نظام تخصیص هم فقط خواسته باشیم از طریق اعمال مکانیزم اداری و دستوری عمل کنیم، باز هم کماکان موفق نخواهیم بود. دلیل ناموفق بودن سیاستها، استفاده از یک مکانیزم واحد به نام دستور و بخشنامه بود. دلیل اصلی تبدیل نشدن هدفها و سیاستها به یک گفتوگوی اجتماعی تصمیمگیریها پشت درهای بسته بوده است.