شهروند| مثل هر روز داشت کارش را انجام میداد. کف خیابان را جارو میزد که چشمش به کیف آویزان مانده بر درخت نارنج، افتاد. کیفی پر از پول و طلا؛ کیفی که تنها با یک لحظه وسوسه، میتوانست زندگیاش را از این رو به آن رو کند. اما حتی ثانیهای هم درنگ نکرد. وقتی در آن را باز کرد و گنج درونش را دید، بلافاصله با مسئولش تماس گرفت. سعی کرد کیف را به صاحبش برساند. صاحبی که تمام زندگیاش را درون آن کیف جا داده و به سفر آمده بود. اما بخت با او یار بود. چراکه تمام زندگیاش حالا در دستان مردی بود که حتی ثانیهای هم فکر خلاف به سرش نزده بود. این کیف تنها 5دقیقه از صاحبش دور ماند و با پاکدستی این مرد پاکبان دوباره به صاحبش بازگردانده شد. علی زارع حتی مژدگانی 4میلیونی که صاحب این کیف به او داد را هم رد کرد. این مرد نارنجیپوش پیش از این هم پول و طلاهای زیادی هنگام انجام کارش در خیابانهای شیراز پیدا کرده که همه آنها را به صاحبانش بازگردانده است. او صبح دیروز در گفتوگو با خبرنگار «شهروند» از جزییات ماجرای پیدا کردن کیف پول 50میلیون تومانی گفت:
چندسال داری؟
31 ساله هستم.
متاهلی؟
6 سالی میشود که ازدواج کردهام. یک پسر 5ساله دارم و فرزند دومم هم بهزودی متولد میشود.
چطور شد که این کیف را پیدا کردی؟
ساعت 10 صبح روز پنجم فروردین بود. داشتم مثل هر روز کارم را میکردم و خیابان را جارو میزدم. در خیابان آذرپیکان منطقه پانصد دستگاه ارتش شیراز بودم. ناگهان دیدم یک کیف مشکی زنانه بزرگ به شاخه درخت نارنج آویزان است. کیف را برداشتم و آن را باز کردم. دیدم داخلش پول و طلاست.
چقدر پول و طلا بود؟
آن موقع دقیقا نمیدانستم. ولی مقداری طلا و جواهر و یک گوشی آیفون، یک آیپد و مقداری پول نقد و تراول چک درون آن بود. مشخص بود که ارزششان خیلی زیاد است.
بعد چکار کردی؟
بلافاصله با مسئولم تماس گرفتم و ماجرا را برایش تعریف کردم. او هم گفت همانجا بایست تا من بیایم. در همان حین که منتظر بودم، گوشی تلفن آیفون که سایلنت بود، زنگ خورد. مطمئن بودم که صاحب این کیف است. برای همین تلفن را جواب دادم. دیدم یک آقایی است که با صدایی نگران به من گفت آقا تو رو خدا نگذار آبروم بره، همه زندگی و آبروی من داخل آن کیف است. التماس میکرد و حتی نزدیک بود گریهاش بگیرد. من هم بلافاصله گفتم این حرفها را نزن، من یک پاکبانم و کیف شما دست من امانته، بیا امانتی را از من بگیر. بعد از این حرفم، آرام شد و گفت که در راه آمدن به آنجاست.
چرا چنین کیف با ارزشی را آنجا گذاشته بود؟
چند دقیقه بعد از تماس صاحب آن کیف به همراه مسئولم به آنجا رسیدند. گویا در کل 5 دقیقه بیشتر از جا گذاشتن این کیف روی درخت نگذشته بود. وقتی آنها رسیدند متوجه شدیم این مرد با همسر و فرزند کوچکش بوده و روروئک، کالسکه و وسایل بچه هم در دستش بوده است. آنها اسنپ گرفته بودند و ماشین در کنار خیابان ایستاده بود. چون وسایل زیادی دستشان بوده، کیف را به درخت آویزان میکنند اما یادشان میرود که آن را با خودشان ببرند. 5 یا 6 دقیقه هم از این اتفاق نگذشته بود که تماس گرفت و من پاسخ دادم. وقتی تلفن را برداشتم، آنها دو دقیقه بعد رسیدند. یعنی در کل 5 دقیقه بیشتر کیف بدون صاحب نماند.
مژدگانی هم گرفتی؟
وقتی صاحب کیف به همراه همسر و فرزندش آمدند، دیدم رنگشان پریده و از ترس و نگرانی به شدت عرق کردهاند. حال خوبی نداشتند. بلافاصله آن مرد جلو آمد تا دستم را ببوسد اما اجازه ندادم. بعد از آن متوجه شدم که آنها برای سفر از ساری به شیراز آمدهاند و برای اینکه پول و طلاهایشان در خانه سرقت نشود، آنها را با خود به مسافرت آوردهاند تا سرمایهشان را حفظ کنند. به آنها گفتم پول را بشمارید، کم نشده باشد. همان موقع دست در کیف کردند و 4میلیون تراول چک بهعنوان مژدگانی به من دادند. اما من چون حس کردم آدمهای خیلی پولداری نیستند دلم نیامد پول را بگیرم. با خودم گفتم لطف و شیرینی کارم کم میشود. برای همین مژدگانی نگرفتم.
دقیقا چقدر پول و طلا داخل کیف بود؟
20 تا 30میلیون طلا و جواهر بود، 7 یا 8میلیون تومان پول نقد، گوشی آیفون و آیپد هم بود. یک دسته چک هم آنجا بود. در کل خودشان میگفتند ارزش وسایل کیف 50میلیون تومان است.
وسوسه نشدی پول را برای خودت برداری؟
نه حتی یک لحظه هم وسوسه نشدم. من در طول روز هنگام جارو زدن پولهای زیادی پیدا میکنم. حتی 50هزار تومانی یا صدهزار تومانی هم وقتی پیدا میکنم، همه را به دست صاحبشان میرسانم و یا به مسئولانم میدهم تا آنها پول را به صاحبانشان برگردانند. تا به حال چنین فکری به سرم نزده که اگر چیز باارزشی پیدا کردم برای خودم بردارم. چون من همیشه نان حلال سر سفرهام آوردهام و دوست ندارم پول حرام را به خورد زن و بچهام بدهم.
قبلا همچنین کار بزرگی کردهای؟
یک بار در دوران آموزشی خدمت سربازیام که در کرمان بود یک کیف پر از پول پیدا کردم. همراه دوستم بودیم و در ترمینال میخواستیم به شیراز برگردیم. مرخصی گرفته بودیم. یک کیف پر از پول پیدا کردیم که مشخص بود پول میلیونی درون آن است. بلافاصله به یک مغازه رفتیم. از پیرمرد مغازهدار تلفنش را گرفتیم و من با شماره تلفنی که درون کیف بود تماس گرفتم. او هم یک پیرمرد بود که به شدت نگران شده بود. وقتی موضوع را گفتم، خیلی خوشحال شد. گفت تمام پول حقوق و بازنشستگیاش داخل آن بوده که دخترش آن را گم کرده است. ما آن کیف را به پیرمرد رساندیم و به شیراز برگشتیم.
وضعیت مالی خودت چطور است؟
قبلا در یک شرکت لبنیاتی کار میکردم، اواخرسال 95 بود که شرکت ورشکست شد. من هم بیکار شدم و بعد از آن پاکبان شدم. از وقتی وارد این شغل شدم زندگیام کمی بهتر شده ولی مستاجرم.
بعد از برگرداندن این کیف به صاحبش، از تو تقدیر و تشکر هم کردند؟
در عید نوروز مسئولان شهری و شهردار به خانه ما آمدند و خیلی از من تشکر کردند. یک سکه هم بهعنوان هدیه به من دادند. من هم به آرزویم که دیدن شهردار بود رسیدم.