گردآوری و ترجمه: فرهاد مرتاض | حدود ساعت 2:30 بعدازظهر روز عشاق، والنتاین، رئیسجمهوری آمریکا در اتاق بیضی شکل کاخسفید بود که دستیار ارشدش، جان اف کلی، خبر تیراندازی در مدرسهای در فلوریدا را برایش آورد. ترامپ درحالیکه سرش را تکان میداد زیر لبی گفت: «دوباره!»
مارک باردن، پدر کودک هفت سالهای که در سال 2012 در حادثه تیراندازی سندی هوک کشته شده بود، درحال بازدید از کودکستانی بود که دوستش به او پیامکی فرستاد: «مواظب باش. تلویزیون را نگاه کن! دوباره اتفاق افتاد!» دوباره.
سناتور دموکرات، کریستوفر مورفی، از ایالت کانکتیکت وقتی خبر را شنید که درحال بالا رفتن از پلههای مجلس سنا برای ایراد سخنرانیاش بود. او سخنرانیاش را اینگونه آغاز کرد: «همه ما برای این کشتار جمعی مسئولیم» دوباره.
از حمام خونی که در مدرسه پارک لند فلوریدا به راه افتاده بود و 17 دانشآموز و معلم در آن کشته شدهاند، ساعتی نگذشته بود که دوباره بحث و مناظره در مورد قانون اسلحه در شبکههای اجتماعی و رسانهها به راه افتاد. عصر آن روز یک گروه فعال ضداسلحه نخستین ایمیل خود را دراینباره برای اعضایشان فرستادند. یک گروه دیگر به نام «اتحاد همه شهرها برای آمریکایی بدون اسلحه» که توسط مایکل بلومبرگ، سرمایهدار و شهردار پیشین نیویورک تأسیس شده و حمایت مالی میشود، به سرعت فعال شد و از 1500 عضو خود خواست آماده باشند و همزمان این گروه یک آگهی 230هزار دلاری برای تقبیح گروههای مدافع اسلحه در روزنامه نیویورکتایمز چاپ کرد. جورج کلونی و همسرش آمال روز سهشنبه براساس بیانیهای که برای USA Today فرستادند، اعلام کردند که آنها هم برای حمایت از دانشآموزان بازمانده تیراندازی مدرسه پارکلند راهپیمایی خواهند کرد. جورج کلونی در این بیانیه نوشته: «شیوایی بیان و شجاعت زنان و مردان جوان دبیرستان استونمن داگلاس من و آمال را بسیار تحتتأثیر قرار داد. خانواده ما روز بیستوچهارم مارس در کنار این نسل شگفتانگیز جوانان این کشور خواهند بود.»
آنها همچنین اعلام کردند که به این کمپین کمک مالی خواهند کرد: «به نام فرزندانمان، الا و الکساندر، مبلغ 500هزار دلار برای کمک به این اقدام پیشرو پرداخت خواهیم کرد، چراکه زندگی فرزندانمان به آن بستگی دارد.»
در طرف دیگر ماجرا، انجمن ملی سلاح (ان.آر.ای) برای چندین روز بعد از ماجرا سکوت کرد که البته دلیل آن را میتوان عدممواجهه با موج سنگین غم و اندوه بعد از حادثه دانست. اما شبکه تلویزیونی متعلق به این انجمن در روزهای بعد از این بحثی را مطرح ساخت که وجود اسلحه برای جلوگیری از اینگونه حوادث در مدارس میتواند راهگشا باشد.
این تقابلها بعد از تیراندازیهای نیوتاون (کانکتیکت)، اورلاندو فلوریدا، لاس وگاس و ساترلند اسپرینگ تگزاس همیشه در جریان بوده و حاصل آن مسلما چیزی جز بنبست نبوده است. اما این دفعه چندین تفاوت وجود دارد: طرفداران منع اسلحه بهطور محسوس و اساسی تأمین مالی شدهاند که در زمان کشتار در مدرسه سندی هوک اینگونه نبود. در یک بازه زمانی فقط چند روزه بعد از حادثه تیراندازی مدرسه پارک لند فلوریدا یک گروه ضداسلحه به تنهایی فقط با 2500 تماس تلفنی و 1700 ایمیل به قانونگذاران ایالت فلوریدا اعتراض خود را نسبت به لایحه قانونیکردن حضور اسلحه در مدارس اعلام کردند.
یک تفاوت دیگر حضور رئیسجمهوری غیرقابل پیشبینی در کاخسفید است که همزمان در ان.آر.ای هم عضو است و از راهحل این انجمن برای حضور اسلحه در مدارس آمریکا و مسلح کردن معلمان حمایت میکند. اما بههرحال ترامپ از چند قانون جزیی ضداسلحه خلاف میل طرفداران اسلحه هم حمایت کرده است. از همه مهمتر حضور و ظهور دراماتیک یک گروه نوجوان اهل فلوریدا که به نام «بی.اس» شناخته میشوند، موجی از امید و انرژی را به سود طرفداران محدودسازی اسلحه به مناظرات این روزها تزریق کردهاند. آنها با برپایی تظاهراتهای بزرگ در مقابل ساختمان ایالتی تالهاوس، ساختن ترانه و موسیقی و حضور در رسانهها برای تقابل با طرفداران اسلحه موجی ایجاد کردهاند که در سالهای اخیر کمنظیر بوده است. «نخستین واکنشها طبق معمول استعفاهای کسلکننده است که واقعا از همه چیز بدتر هستند.» این صحبتهای موسس یک گروه چپگرا در شهر واشینگتن به نام راه سوم است. او میافزاید: «چیزی که تغییر کرده است از آن موقع این بچههای فعال هستند و نیروی خیرهکنندهای است که ایجاد کردهاند.» در وسط مصاحبه پسر 17سالهاش با او تماس میگیرد و میگوید بعد از تعطیل شدن مدرسهاش به تظاهرات جلوی کاخسفید میرود. او ادامه میدهد: «هیچکس نمیداند کی به پایان این بحثها میرسیم و ممکن است برسیم یا نرسیم، اما اگر رسیدیم همانا آن دستاورد این نوجوانان است. همچنان مبارزان برای آزادی یا منع اسلحه در آمریکا در هر دو جبهه معتقدند دینامیک سیاست در واشینگتن تغییر نیافته است. اگر باراک اوباما در زمان زمامداریاش با همراهی اکثریت دموکراتهای کنگره آمریکا در سال 2013 آن هم درست بعد از حادثه سندی هوک نتوانست قانون محدودیت اسلحه را تصویب کند، احتمال اینکه ترامپ با کنگره تحت فرمان جمهوریخواهان بتواند این مهم را انجام دهد، بسیار کم است. ان.آر.ای مثل همیشه قدرتمند است و جمهوریخواهان درحالی برای انتخابات مقدماتی کنگره آماده میشوند که باید با چالشهای پیشرو در مورد این قانون مواجهه شوند. در ماه دسامبر، مجلس نمایندگان لایحهای را به قانون بدل ساخت که در آن بررسی پیشینه افراد برای خرید اسلحه الزامی شده بود، اما جمهوریخواهان با تکیه بر قانونی که حمل اسلحه در ایالت خود (به صورت پوشیده و مخفی در زیر لباس) را حق هر شهروند آمریکایی میداند، آن قانون را زمینگیر کردند. آنها استدلال میکنند که اگر فردی میتواند در ایالت خودش اسلحه حمل کند پس به صورت کلی در تمام خاک آمریکا از این حق باید برخوردار باشد و این یک حق ملی است. این برخورد، خشم دموکراتها را درپی داشت. نقشه طرفداران حمل اسلحه این است که بیشتر از همه اذهان را به سوی اف.بی.آی هدایت کرده و نقش پلیس فدرال در عدم کارایی در پیشگیری از این حادثه را بیش از پیش پررنگ کنند. اسکالیس، سناتور ایالت لوییزانا معتقد است: «قبل از اینکه مردم در مورد وضع قانون حرف بزنند، باید ببینند همین قوانینی که داریم آیا درست اجرا میشود؟ مشکل ما وضع قانون نیست.»
جنبش ضداسلحه با سرعت زیاد و تحرک کمنظیرش و با کمک لابیگران تازهنفسش، سیاستمداران پرسابقه و آمار فزاینده حامیان تبدیل به یک پدیده شده است. پیتر امبلر، رئیس هیأت مدیره یک گروه منع اسلحه موسوم به گیفوردز میگوید: «ارگانهایی مانند ما در چنین حوادثی مثل یک ربات عمل میکنند. ارگان مردمی «مادران عمل میخواهند» 100هزار داوطلب در همه ایالتها دارد و همچنین یک لیست ایمیل 4میلیون نفری که بعد از حادثه پارک لند 75هزار عضو جدید به آن پیوستند.
سناتور مورفی میگوید: «هنگامی که حادثه سندی هوک اتفاق افتاد لابی اسلحه منتظر و آماده بود. آنها 20سال درحال آمادهسازی بودند تا شکایت والدین قربانیان را بیاثر کنند. تنها چند نماینده دموکرات بودند که در شبکههای تلویزیونی ظاهر میشدند و به انتقاد از قانون اسلحه میپرداختند. هیچ جنبش ضداسلحهای وجود نداشت. اما الان جنبش پیشرونده سیاسی در جریان است که تأثیرش با فعالیت وجدانی - اخلاقی این نوجوانان کامل میشود.»
در روز 20 آوریل از دانشآموزان خواسته شده در سالگرد 19سالگی تیراندازی کلمباین اعتصاب کنند. هنوز زمان مشخصی تایین نشده است. این برنامه تابهحال در توییتر و در صفحه طومار دادخواهی وبسایت Change.org منتشر شده که تاکنون 65هزار امضا جمعآوری کرده است. توییتی که این ایده را مطرح کرده، 139هزار تا لایک گرفته است.
دانشآموزان مدارس در تابلوهای اعلانات میخواهند که 20 آوریل روزی باشد که همه از مدرسه خارج شوند و تا زمانی که کنگره قانون اسلحه را تغییر ندهد، به مدرسه برنگردند، چون جانشان در خطر است.
سناتور دموکرات چاک شومر، از ایالت نیویورک معتقد است که هر حرکتی از این دست یک ترک بر دیوار کنونی قانون اسلحه است. هر دفعه یک قدم مردم به پیش میروند و این حرکت ادامه دارد. شما باید باور کنید که این حرکتی مداوم است و شما هر روز حمایتهای بیشتری را کسب میکنید. هر روز اینجا و آنجا یک رأی را به نفع خودتان برمیگردانید.»
در روزهای اخیر گروههای مدافع محدودیت سلاح تقاضای کمکهای مالی کردهاند و همچنین در سکوت گروههای زیادی درحال کمک به آنها برای برپایی تظاهرات بزرگ 24 مارس در شهر واشینگتن هستند. آنها امیدوارند بتوانند 500هزار نفر را گردآورند. لین مورداک، دانشآموز کانکتیکت به همراه چندین نفر دیگر جنبشی با نام #اعتراض ملی مدارس را راهاندازی کردهاند. او میگوید: «این حرکت تروریستی اخیر را به سختی درک میکنم. بله، تروریستی است. هر اسمی که دلتان میخواهد انتخاب کنید. وقتی به کودکان یاد میدهیم زمانی که به ناچار مردی که «از لحاظ روانی مشکل دارد» به آنها نزدیک شد -چیزی به سمتش پرت کنند، در کمدها قایم شوند، خود را به مردن بزنند، درحالیکه دوستانشان خونین و مالین شدهاند- پس تروریسم به هدف خود رسیده است. ترس. ترس وارد زندگی روزمره میشود تا خود را بقبولاند. داستان اینگونه تمام میشود. تصاویر هوایی، خانوادههای مستاصل، کودکانی که فرار میکنند، معلمان قهرمان که خودشان را جلوی دانشآموزان میاندازند. اینبار، اسکات بیگل زمانی که ویدیوی دیگری از تیراندازی در یکی از مدارس را نگاه میکرد، به نامزدش گویین گفت: «قول بده اگر این اتفاق برایم افتاد، راستش را بگویی، بگو که چقدر آدم احمقی بودم. درباره اینکه قهرمان بودم صحبت نکن.» او در دبیرستان مارجوری استونمن داگلاس هنگامی که سعی میکرد کودکان را از دست تیرانداز نجات دهد، کشته شد.
تیرانداز. اسمش را نمیبریم. بیایید به عطش شهرت بدنامیشان دامن نزنیم. پسری دیگر که حیوانات را آزار میداد، با زنان رفتار خشونتآمیزی داشت و علاقهاش به کشتن را در بحثهای آنلاین اعلام کرده بود؛ تقریبا رزومه هر تروریست.
کتک زدن زنان همانطور که میدانیم راه دیگری برای ترور مردم است، چیزی که از روی عدمآگاهی به خشونت خانگی تلقی میشود، به جای خشونت اجتماعی.»
یک هفته بعد از واقعه پارکلند، دنا لوچ، سخنگوی ان.آر.ای در نخستین واکنش این انجمن نسبت به این حادثه کوشید توجهها را از قانون محدودیت حمل سلاح به این نکته جلب کند که چرا به افراد بیمار روحی و روانی اسلحه فروخته میشود. او گفت: «من معتقدم اینگونه هیولاها هرگز نباید به اسلحه دست پیدا کنند.»
براساس شنیدهها نظر ترامپ این است که این نوجوانان درحال آمادهسازی هستند و از من عمل میخواهند. من هم مرد عمل هستم و برای همین برای ریاستجمهوری نامزد شدهام. او در بازدید از حادثهدیدگان این حادثه در بیمارستانی در فلوریدا گفت آنچه دیده از صحنههای فیلمهای ترسناک هم وحشتناکتر بوده است. او از شدت و وخامت حال بچههای زخمی بشدت شوکه شده بود و مرتب میگفت شما چطوری به زندگی عادی باز خواهید گشت؟
اما در روزهای بعد ترامپ به نظر میرسد موضع ان.آر.ای را که همان مسلح کردن معلمان مدرسه است، تکرار میکند. این درست در مقابل مواضع او در رقابتهای ریاستجمهوری سال2000 است که هر دو حزب را به افراطگرایی در این زمینه متهم کرده بود.
ترامپ خودش صاحب اسلحههای متعددی است. او مجوز یک اسلحه کمری را از سال 2010 دارد. موضع ترامپ در رقابتهای ریاستجمهوری 2016 آمریکا درحالی به نفع جریان حامی اسلحه تغییر یافت که اعلام کرد: «من عاشق ان.آر.ای و متمم دوم قانون اساسی هستم.» متمم دوم قانون اساسی پشتوانه اصلی حقوقی حامیان نگهداری و حمل اسلحه در آمریکاست.
درست یک روز بعد از این حادثه تیراندازی، اما گونزالز، دانشآموز سال آخر این دبیرستان در تظاهراتی در لادردیل فلوریدا این اقدام را محکوم کرد. دختری که موهایش را از ته تراشیده و اشکهایش را از چشمانش پاک میکند، در انزار عمومی برای همکلاسیهای کشتهشدهاش عزاداری میکند و خواستار تغییر است. گنزالز دچار آسیب روحی شده، اما دارد برنامهریزی میکند. او در سخنرانیاش گفت: «ما تابهحال در مجلس نمایندگان لحظهای سکوت به احترام جانباختگان این اقدام نداشتهایم، بنابراین در اینجا درخواست میکنم برای دقیقهای سکوت کنیم. تکتک افرادی که اینجا جمع شدهاند، الان باید در خانههایشان درحال عزاداری و غمگساری باشند. اما در عوض اینجا در کنار هم ایستادهاند تا بگویند اگر همه آن چیزی که دولت و رئیسجمهوری ما میتواند انجام دهد، فرستادن پیام تسلیت و دلداریدادن به بازماندگان است، پس اکنون زمان آن است که خود قربانیان صدای تغییری شوند که ما به آن نیازمندیم. از زمان پدران ما (موسسان آمریکا) و از زمانی که متمم دوم به قانون اساسی ما افزوده شد، تکنولوژی اسلحههای ما به صورت حیرتآوری پیشرفت کرده است. اسلحهها تغییر کردهاند و قوانین ثابت ماندهاند. اینکه چرا قرار گذاشتن با دوستانت برای تعطیلات آخر هفته از خریدن یک اسلحه نیمهاتوماتیک سختتر است، موضوعی است که برای ما قابل فهم نیست. در فلوریدا، برای خریدن تفنگ شما به مجوزی نیاز ندارید. تفنگ به پروانه خاصی نیاز ندارد و همچنین وقتی آن را خریدید در هیچ کجا لازم نیست آن را ثبت کنید. شما برای حمل یک اسلحه کلت کمری یا شات گان نیازی به مجوز ندارید. شما به هر تعدادی دلتان بخواهد هم میتوانید در یک زمان تفنگ بخرید. امروز نوشتهای از طرف یک آموزگار به دستم رسید که تکاندهنده بود. او نوشته بود: «وقتی والدین دانشآموزان پیش من میآیند و میگویند این حق ما است که تفنگ داشته باشیم، من فقط این حق را میتوانم در مقابل یک چیز تصور کنم و آن چیزی نیست جز حق زندگی کردن یا نکردن دانشآموزانم. هرچه میکشیم از این مال من مال من کردنهاست.»
دانشآموزان این مدرسه برای مدتهای طولانی درحال بحث درباره اسلحه بودند. قانون و سیاست نام درسی در دبیرستان ما است که در طیسال جاری سه مناظره درباره اسلحه برگزار شده، حتی بعضی از مناظرهها درست زمانی درحال انجام بود که مهاجم مسلح در مدرسه تیراندازی میکرد و دانشآموزان در پستوهای کلاسها مخفی شده بودند. شاگردانی که درگیر این حادثه شدهاند، آنهایی که مصاحبههای مختلف انجام دادهاند، آنهایی که توییتهای متعدد میکردند، آنهایی که برای نخستینبار بودن در این جایگاه را حس کردند، همانهایی هستند که در طول سال گذشته هزار بار درباره این موضوع بحث کردند.
من امروز وبسایتی را دیدم که نامش «تیراندازییاب» است. به نظرم دیگر لازم نیست توضیح دهم که نامش گویای وضع امروز آمریکاست. در استرالیا آخرین کشتار جمعی با اسلحه در سال1999 در پل آرتور اتفاق افتاد و بعد از آن یک قانون اسلحهای مصوب کردند و دیگر این اتفاق رخ نداد. ژاپن هرگز شاهد کشتار جمعی نبوده است. کانادا سه بار و انگلستان یکبار و هر دو این کشورها قانون منع سلاح را تصویب کردهاند.
من یک مصاحبه تلویزیونی را دیدم که از همسایگان میپرسید آیا فکر میکنید یک بار دیگر در مدرسه فرزند شما تیراندازی دیگری صورت بگیرد؟ جواب ما این است که نه! ما دیگر آن را تجربه نخواهیم کرد. ما حرفها و خواستههایمان را به دولت منتقل کردهایم و همینطور که والدین به ما میگویند اگر درس نخوانید قبول نمیشوید، ما هم به دولت میگوییم اگر به حرف ما و خواسته ما گوش نکنید، این کشتارها متوقف نخواهد شد.
ما نسلی از بچههایی خواهیم شد که در کتابهای آینده درسی در مورد ما خواهند نوشت؛ نه به خاطر رکوردی که این کشتار بزرگ به جا گذاشت، بلکه به خاطر اینکه ما آخرین کشتار جمعی در آمریکا خواهیم بود. ما قانون اسلحه را تغییر خواهیم داد و این با کوشش بیوقفه مدیران، هیأتعلمی مدرسه، خانوادهها و بیش از همه دانشآموزان این مدرسه امکانپذیر خواهد بود.
نشانههای بسیاری آوردهاند که فرد مهاجم مشکل روحی و روانی داشته و به همین علت هم از مدرسه اخراج شده است. بسیاری از همسایگان و همکلاسیها میدانستند که او یک فرد مشکلآفرین است. ما باید اینگونه شواهد را به مقامات مسئول اطلاع دهیم. دوباره و دوباره. ما اطلاع دادیم هر چند گاهی. از زمانی که او در مقطع راهنمایی بود، برای هیچکس شگفتیآفرین نبود که اگر او روزی یک مهاجم مسلح شود. به کسانی که مدعی میشوند نباید او را تافته جدابافته بدانیم، باید بگویم چرا دقیقا او فرق داشت. ما او را میشناختیم. ما میدانیم کسانی هستند که بیشتر روی جنبه عدم تعادل روانی او تکیه میکنند و بله، ما هم آن را رد نمیکنیم، اما تصور کنید تفاوت را اگر با یک چاقو انجام شده بود به جای یک اسلحه.
اما چطور است که ما دست از سرزنش دانشآموزان که قربانی هستند، برداریم و توجه کنیم به کسانی که به او اجازه خرید اسلحه را دادند. مردمی که وقتی او برای اسلحهاش لوازم مختلف اضافی میخرید، او را تشویق میکردند. همسایگانی که او را بارها توی کوچه با اسلحه دیده بودند و کسانی که از گرایش او به آدمکشی خبر داشتند.
اگر رئیسجمهوری امروز بیاید و با من رودررو حرف بزند و بگوید این واقعه مصیبتی بزرگ بود و هرگز نباید اتفاق میافتاد و چگونه میتوان از وقوع دوباره آن جلوگیری کرد، من مشتاقانه از او خواهم پرسید چقدر از «ان.ار.ای» پول گرفته است. میخواهید بدانید چقدر؟ 34میلیون دلار! و این رقم را به تعداد قربانیان همین یک ماه و نیمی که از سال 2018 گذشته تقسیم کنیم میشود برای هر کشته 5800 دلار. آیا ارزش هر فرد نزد شما همین قدر است؟ اگر منوال کنونی ادامه یابد همینطور ارزش جان هر انسان روزبهروز کمتر میشود و ما نزد شما از این هم بیارزشتر میشویم.
به همه سیاستمدارانی که از«ان.ار.ای» کمک مالی گرفتهاند، از اینجا اعلام میکنم: شرم بر شما! اگر منافع مالی شما همچون جان ما به خطر میافتاد، شما بین جان ما و منابع مالی برای مبارزات انتخاباتیتان کدام را انتخاب میکردید؟ و اگر جواب شما جان ما است، آیا ممکن است برای یکبار خلاف آنچه تابهحال کردهاید، عمل کنید؟ درست در فوریه سال گذشته بود که شما قانون دوران اوباما که فروش اسلحه به افراد ناتوان ذهنی را معلق کرده بود، دوباره به اجرا درآوردید. از آنجایی که من شخصا با فرد مهاجم آشنایی داشتم و با توجه با اطلاعاتی که الان بعد از حادثه از او در اختیار دارم، درک این موضوع که او بیمار روانی بوده است، کار سختی نبوده و برای تشخیص آن لازم نیست که شما روانشناس یا روانپزشک باشید، بنابراین لغو قانون اوباما ایدهای احمقانه بوده است.
سناتور جمهوریخواه چاک گراسلی، از ایالت آیووا، تنها حامی این لایحه بود که اف.بی.ای را از بررسی سوابق سلامت روانی خریدار اسلحه باز میداشت و واکنش الان او این است که چرا سوابق سلامت روانی فرد مهاجم را بررسی نکرده بودند؟ بله، آقای سناتور، این شما بودید که این اختیار را از آنها گرفتید: «شرم بر شما!» افراد در قدرت که ما به آنها رأی دادیم به ما دروغ میگویند و به نظر میرسد ما نوجوانان و والدینمان ازجمله کسانی هستیم که به این دروغها پی بردهایم و به آن میگوییم: چرند! شرکتهای بزرگی سعی میکنند کاریکاتوری از فعالیتهای ما ترسیم کنند که ما عدهای نوجوان جو زدهایم که مشغول خودنمایی هستیم، که پیاممان هرگز به عمق جامعه آمریکا نفوذ نخواهد کرد. به سیاستمدارانی که در خانههای گرانقیمتشان نشستهاند و به صندلیهای خریداریشده برای آنها از طرف ان.آر.ای در مجلس سنا و کنگره تکیه زدهاند و به ما میگویند کاری برای پیشگیری از این حوادث نمیتوان کرد، میگوییم: ما میگوییم بیاس! آنها میگویند که شهروند خوب با اسلحه، شهروند بد با اسلحه را متوقف خواهد کرد: ما میگوییم بیاس! آنها میگویند هیچ قانونی مانع صدها حادثه خونبار و جنایتآمیز نخواهد شد: ما میگوییم بیاس! میگویند این بچهها کوچکتر و خامتر از آن هستند که مسائل سیاست را درک کنند: ما میگوییم: بیاس! (بی.اس: یک گروه نوجوان اهل فلوریداست که علیه سلاح فعالیت میکنند)
یادداشت یک معلم مدارس آمریکا
خواهم دوید، خواهم جنگید، مخفی خواهم شد
من یک افسر نیروی دریای بودم. الان یک معلم هستم. به من تفنگ ندهید. سالها پیش من افتخار این را داشتم که در نیروی دریایی آمریکا خدمت کنم. احساس میکردم خدمت به کشورم تنها شغل من است و آن را وظیفه ملی و میهنی خود میشمردم. در طول خدمت با افسران رده بالا تا ردههای تازهوارد همکاری داشتهام. با اسلحههای ام16 و هفتتیر 45میلیمتری هم آموزش دیدم و آنچنان پیشرفت داشتهام که در زمره سرامدان هدفگیری و کار با اسلحه محسوب میشدم. امروز من یک معلم دبیرستان هستم که به دانشآموزانم علوماجتماعی یاد میدهم. من به شاگردانم سیاست و اداره حکومت میآموزم. آنها از باهوشترین جوانان آمریکا هستند. من عاشق شغلم و شاگردانم هستم. من مسئول محافظت از آنها هم هستم. اما مرز حفاظت تا کجاست؟ من به دانشآموزان در شروع هر دوره تحصیلی آموزش میدهم چگونه در مواقع خطر و بحران باید از کلاس خارج شوند و تمام راههای ممکن خروجی و همچنین بهترین راه که چگونه از پنجره کنار میز من به طبقه پایین بپریم و... را آموزش میدهم. دانشآموزان معمولا در واکنش به این توضیحات میخندند، چون فکر میکنند شوخی میکنم، اما اصلا شوخی نیست. من کاملا طول و عرض و موقعیت کلاسم را در نظر گرفته و محاسبه کردهام، همچنین چگونگی دسترسی به راههای اضطراری در مواقع بحران را.
این نقشهها برای حفاظت از جان شاگردانم است. اما چه کارهای دیگری باید انجام داد؟ اگر کسی به مدرسه حمله کند، من در کلاس را قفل میکنم، میزم را پشت در کلاس قرار میدهم، طبقه پوشهها و کتابها را پشت آن میگذارم و بعد به پلیس تلفن میکنم. اما کاری که هرگز نمیکنم برداشتن اسلحه از هر نوعی برای تقابل است. چرا؟
اسلحه هیچ جایی در کلاس درس ندارد. اول از همه اینکه معلمان در کلاس در تماس دایمی با دانشآموزان هستند. من هر روز به 150 دانشآموز درس میدهم و به همین خاطر فکر میکنم شانس و احتمال خطر اتفاقات تصادفی بسیار زیاد است. من برای تصمیمگیری در موقعیتهای زندگی یا مرگ در محیط آموزشی با 2400 دانشآموز تعلیم ندیدهام. هرچند پلیسهای کارآموزده هم در این مواقع دچار شک و خطا در مورد استفاده از سلاحهای کشنده هستند. یک انسان خوب با تفنگ هم قادر است تصمیمات بد بگیرد، مخصوصا در شرایط دلهرهآور و اضطراری و در آخر حضور اسلحه همراه من در کلاس روابطم را با دانشآموزانم مختل خواهد کرد.
حتی من به شاگردانم کمک میکنم که حملهکننده مسلح را اگر لازم باشد نجات دهند. اما اسلحه به کلاس درسم نمیبرم، چراکه کسانی که در قدرت هستند نمیخواهند از منطق بدیهی و عقل سلیم پیروی کنند. اینجا جایی است که من خطکشی میکنم.