چشم‌های زلزله قرمز بود
 
گفت‌و‌گوی «شهروند» با مرضیه شاطرطوسی، هنردرمانگرِ حاضر در مناطق زلزله‌زده
 

امیر‌ هاتفی‌نیا| هنردرمانگر است و در مناطق زلزله‌زده کرمانشاه فعالیت می‌کند. او به‌عنوان عضوی از «تیم مداخله در بحران» و با همکاری مدرسه صبح رویش در روستاهای کوییک عزیز، کوییک حسن و... حاضر شده و کارش را پیش گرفته. اسمش «مرضیه شاطرطوسی» است؛ با او هم‌صحبت شدیم تا از شیوه برخورد با آسیب‌دیدگان (به ویژه کودکان) در شرایط بحران حرف بزنیم. شاطرطوسی می‌گوید مردم از دوربین بدشان می‌آید و واکنش نشان می‌دهند. چیزی که خطرناک است این است که باعث آسیب مجدد نشویم. مهم است که چطور به آنها نزدیک می‌شویم. ما باید به عقاید و فرهنگشان احترام بگذاریم. هرچه که می‌گویند خشمگین‌اند و عیبی ندارد؛ نباید با آنها وارد بحث شویم. او طوری با بچه‌ها کار می‌کند که وابستگی پیدا نکنند. آنچه در ادامه می‌آید، شرح گفت‌وگوی ماست.
قبلا به سرپل‌ذهاب رفته بودید؟
نه، نخستین‌بار است.
چه نظری درمورد مردم این منطقه دارید؟
اینجا جمله‌ای را زیاد شنیدم؛ می‌گفتند «کاش قبلا می‌آمدید.» این جمله نشان می‌دهد که مردم سرپل آدم‌های میهمان نوازی‌اند و دوست دارند از ما پذیرایی کنند. ما سعی می‌کنیم به هرجایی که می‌رویم به دردهایشان اضافه نکنیم. آنها آدم‌های میهمان‌نوازی‌اند و از این‌که نمی‌توانند در این شرایط از ما پذیرایی کنند ناراحت می‌شوند.
چند نفر از گروه شما در منطقه زلزله‌زده حاضر شدند؟
ما حدود 30نفر هستیم. بخشی در حوزه کودک فعالیت دارند و بخشی هم هنردرمانگرند. بدون ابزار، کار مشارکتی انجام می‌دهند. تیمی هم داریم که با خانواده‌های آسیب‌دیده کار می‌کنند. مثلا خانم بارداری را داشتیم که میل به زندگی نداشت و باید از بچه‌اش مراقبت می‌کرد. مداخله در این حالت تأثیر دارد. اگر اشک الان ریخته شود نتیجه‌بخش است. چون چندوقت بعد تبدیل به بغض‌های بدتری می‌شود.
یکی از مواردی که در بحران‌ها مطرح می‌شود، نحوه برخورد با کودکان است. در این وضعیت، خیلی‌ها به ثبت عکس بسنده می‌کنند و می‌پندارند لبخند کودک به دوربین رضایت او را نشان می‌دهد؛ در صورتی که ممکن است دوربین برای او هیجان داشته باشد و وقتی بزرگ می‌شود حس بدی به ماجرا بگیرد. البته در مقابل افرادی هم معتقدند که این حرکت باعث شادی کودک و کمک به او می‌شود. شما چه نظری در این مورد دارید؟
ما از این موارد زیاد دیده‌ایم. من خودم دوربینم را آورده‌ام، اما عکسی از بچه‌ها نگرفتم. بیشتر در حوزه بازی با آنها کار کرده‌ام. البته اصلا از اسباب‌بازی هم استفاده نکرده‌ام. اتفاق بدی که افتاده این است: هر گروهی که می‌آید به بچه‌ها هدیه می‌دهد و می‌رود. ما می‌دانیم چه اتفاق بدی برای بچه‌ها می‌افتد. این هدیه دادن باعث شده که آنها حالت گیرندگی داشته باشند و این حالت در آنها فیکس شود و بعد با هم رقابت داشته باشند و دعوا کنند.
شما چطور با بچه‌ها کار می‌کنید؟
طوری که به ما وابسته نشوند. به آنها در همین محیط و بدون هیچ وسیله‌ای مشارکت را یاد می‌دهیم. آنها نمی‌دانند که قضیه چیست، اما در بازی یاد می‌گیرند که مثلا در این وضع هوای همدیگر را داشته باشند.
موافقید که در این موقعیت شرایط برای تبعیض و فرق گذاشتن هم فراهم است؟
طبیعتا. بچه‌هایی بوده‌اند که معروف شده‌اند و همه می‌آیند و فقط سراغ آنها را می‌گیرند؛ اما از آن طرف بچه‌هایی هستند که در شوک کامل فرو رفته‌اند و از ترس، مدرسه هم نمی‌روند. بچه‌ای هست که آن‌قدر ترسیده که حتی با شنیدن صدای لودر هم اذیت می‌شود و یاد انفجار (زلزله) می‌افتد. با چیزهای ساده و رابطه انسانی ساده می‌توان با بچه‌ها ارتباط گرفت. فقط آوردن هدیه مهم نیست؛ باید درک داشته باشیم و از بالا نگاه نکنیم. آنها خیلی خوب این مورد را می‌فهمند؛ چون به شدت آدم‌های مغرور و باقدرتی‌اند؛ خودشان این خانه‌ها را ساخته‌اند. نحوه برخورد با این افراد خیلی مهم است.
در یکی از روستاها با موردی مواجه شدیم که کانکس خود را با نام بچه‌اش از دیگر کانکس‌ها متمایز کرده بود. به نظر شما حرکت‌های این چنینی چه نتیجه‌ای در پی دارد؟
قطعا خشم همسایگان را بر می‌انگیزد.
مقصر کیست؟ به نظرم نمی‌توانیم در این وضع به رفتار فرد آسیب‌دیده خرده بگیریم؛ آیا ریشه ماجرا به برخورد مردم در روزهای اول بحران بر نمی‌گردد؟
مطمئنا مردم باعث تحریک این افراد شده‌اند. اما همان‌طور که گفتید ما نمی‌توانیم از آسیب‌دیدگان توقع داشته باشیم. ممکن است این واکنش عصبی باشد، شوک باشد. اما چرا ما باید کاری کنیم که حتما دیده شویم؟ چرا حتما من باید قهرمان شوم؟ با عکس‌گرفتن و پخش‌کردنِ آن چه اتفاقی می‌افتد؟ اگر با خانواده آسیب‌دیده بنشینیم و گپ بزنیم خاطره بهتری برای او نساخته‌ایم؟ در چشم‌هایش نگاه کنیم و کنار او بنشینیم بهتر نیست؟
و در مورد بچه‌ها؟
باید از روش غیرمستقیم استفاده کرد. ما نباید مستقیم از زلزله حرف بزنیم. نمونه‌ای را برایتان تعریف کنم: بچه‌ای به اسم سامیار بود که لانه مورچه‌ها را می‌بست. کنار او نشستم و به او گفتم که «چه کار می‌کنی؟ برایشان خانه درست می‌کنی؟» گفت: «نه دارم درِ خانه‌شان را می‌بندم که فرار نکنند.» گفتم «آن‌ها فرار نمی‌کنند، دارند برای بچه‌هایشان غذا می‌برند. بچه‌هایشان آن زیر دارند زندگی می‌کنند.» کم‌کم طوری شد که سامیار راهشان را باز کرد. مورچه‌ها برای سامیار جالب شدند و حالا با آنها دوست شده. بعد او از تخیل‌هایش در مورد زلزله حرف زد. گفت چشم‌های زلزله قرمز بود. گفتم چقدر ترسناک من ترسیدم. گفت اما من نترسیدم. گفتم خب بعد چی شد؟ گفت ما با دوستانمان دویدیم و فرار کردیم و داخل غار رفتیم. اینها تخیلاتش بود و چیزی به آن اضافه نکردم. چیزی که او را ناراحت کند نپرسیدم. مثلا نپرسیدم که اسباب بازی‌هایش کجاست؟
خانم شاطرطوسی؛ آدم‌هایی که دوره کار با کودک ندیده‌اند و می‌خواهند به بچه‌ها کمک برسانند چه کار باید کنند؟ اصلا توزیع وسایل بازی باید به چه شکل باشد؟
به‌نظر من، اصلا توزیع وسایل بازی درحال حاضر آسیب زننده است و مخرب، هیچ تأثیر خوبی ندارد. ما در مجموعه خودمان یک انبار از وسایل نو داریم. تجربه شخصی ما نشان می‌دهد که هروقت این اتفاق افتاده، نتیجه خوبی نداشته‌ایم. من بدون هیچ وسیله‌ای و تنها با استفاده از دو عروسک انگشتی می‌روم و با آنها بازی می‌کنم و بعد هم عروسک‌ها را با خودم می‌آورم. مردم می‌توانند با یک توپ بیایند و روستا به روستا با بچه‌ها فوتبال بازی کنند؛ بعد هم توپ را با خودشان بیاورند. این کار ناخواسته تأثیر آموزشی دارد، این‌که با همدیگر کار آموزشی انجام دهیم.
نمونه‌ای از این کار مشارکتی را ذکر می‌کنید؟
چندوقت پیش با بچه‌ها به کوه رفتیم. پسرهایی که خیلی تنش داشتند و مثلا یکی‌شان جان دادن مادرش را دیده بود، بسیار پرخاش می‌کرد. او وسایل بچه‌ها را می‌گرفت و پاره می‌کرد یا از چادر بیرون می‌آمد و با وسیله‌اش پز می‌داد. در کوه آواز خواندیم و بازی کردیم. خمیر در جیب‌هایم بود. سنگی را دیدیم که نقطه‌های خالی داشت. با خمیر نقطه‌های خالی را پر کردیم. حتی با گل هم می‌شود سنگ را پر کرد. بعد با هم دیوار همکاری ساختیم. در ابتدای ساخت دیوار همه دعوا داشتند، اما بعد با هم همکاری کردند و دوست شدند. صرفا پخش وسیله جالب نیست. ما مشکل برقراری ارتباط با هم داریم.
اگر کسی از شما بپرسد که «محله فولادی» را توصیف کنید، چه می‌گویید؟
چیزی که من حس کردم این بود که شاید تخریب در روستا شدت بیشتری داشت و کشته بیشتری داد، اما ما در شهر آسیب روحی بیشتری حس کردیم.
چرا؟
چون روستایی‌ها از نظر ساخت‌وساز سرسخت‌ترند و از نظر روحی وابستگی کمتری به خدمات شهری دارند. هرچند که دام‌هایشان را ازدست داده‌اند و این غم شاید حتی با غم از دست دادن اعضای خانواده هم برابر باشد. آنها حتی ممکن است دام‌هایشان را از زیر آوار بیرون کشیده باشند، اما به کمک همسایگان نرفته باشند و این کاملا طبیعی است. در شهر هزینه زیاد شده و آنها ترسیده‌اند و مدام از آینده می‌ترسند. آنها اکثرا بیکارند. اهالی شهر خدمات شهری را از دست داده‌اند: باشگاه، کلاس زبان و... آنها از آینده می‌ترسند و هر روز آرزوی مرگ می‌کنند. در روستاها کمی روحیه بهتر است، اما تخریب‌ها بیشتر.
موردی بوده که شاهد رفتار نادرست با آسیب‌دیدگان باشید؟
بله، از طرف خبرنگاران و عکاسان. مردم از دوربین بدشان می‌آید و واکنش نشان می‌دهند. چیزی که خطرناک است این است که باعث آسیب مجدد نشویم. مردم دوست ندارند که وارد حریم آنها شویم. مهم است که چطور به آنها نزدیک شویم. ما باید به عقاید و فرهنگشان احترام بگذاریم. هرچه که می‌گویند خشمگین‌اند و عیبی ندارد؛ نباید با آنها وارد بحث شویم.
در مورد رفتار نادرست بیشتر توضیح می‌دهید؟
دو جنبه داشته است: یک عده بدشان آمده است. رفتارها خشونت‌آمیز است. مثلا آن‌قدر که از مسکن مهر عکس گرفته‌اند مردم دوربین که می‌بینند دیوانه می‌شوند. از طرف دیگر برخی دوست دارند دیده شوند و خودشان را خالی کنند. بالاخره فشار روانی زیادی ایجاد شده است. آدم‌هایی که می‌آیند به برخی توجه می‌کنند و می‌روند؛ اما در ذهن همسایه می‌ماند و دچار رقابت‌های دیده‌شدن می‌شوند. قرار نیست در این شرایط ما مشکلی به مشکل‌ها اضافه کنیم. استفاده کردن از این مدیوم‌ها راه دارد. اگر قرار است کار مردم شناسانه بکنیم باید مردم را بشناسیم و به آنها احترام بگذاریم. باید به انسان احترام بگذاریم. قبل از عکس و فیلم به همنشینی نیاز داریم. باید با آدم‌ها ارتباط گرفت. برنامه مشاهده را باید تقویت کرد؛ همه چیز را غلاف کرد و رفت و گشت. مهم است آدمی که به او نزدیک می‌شوید راضی باشد. باید صادقانه با او رفتار کرد.

 


 
http://shahrvand-newspaper.ir/News/Main/128353/چشم‌های-زلزله-قرمز-بود