محمدرضا بحرانی| امیر نام فیلمی است به کارگردانی نیما اقلیما، با شکل و شمایلی شبیه به سینمای هنر و تجربه. این فیلم داستان انفصال است. داستان آدمهای به بنبست رسیده. آدمهای تمامشده. رابطههای فروپاشیده. این فیلم زندگی دو خانواده از طبقه متوسط شهری را از نظر میگذراند. خانوادههایی که هرکدام به شکلی متلاشی شدهاند. حلقه اتصال این دو خانواده، جوانی است به نام امیر که با روش ویژه خود سعی در ترمیم رابطهها در هرکدام از خانوادهها دارد. پرسوناژهای فیلم هرکدام در دنیای خود زندگی میکنند. دنیاهای خودساختهای که الزاما نقاط اشتراک و ارتباط چندانی با دنیای اطرافیانشان ندارد. در نتیجه اعمال و رفتارشان از سوی اطرافیان قابل درک نیست و این عدم ارتباط موجب کجفهمی، بدفهمی و نافهمی تکتک اعمالشان از منظر اطرافیان است. در این میان امیر با رفتاری ابرانسانگونه همچون یک مصلح اجتماعی در پی ایجاد وصل و وفاق و وصال میان این همه بریدگی و انفصال و انفکاک است.
امیر علیرغم ظاهر نچسب و دافعهبرانگیز خود، باطنی اخلاقی و مومن دارد. شخصیت ویژه او و شمایل رفتارش با اطرافیان شاید چندان عرفپسند نباشد، اما او همواره در انتخابهایش اخلاقیات را درنظر میگیرد. امیر در روابط شخصی خود شکست خورده و جبران مافات این شکستخوردگی را در تلاش برای ترمیم روابط اطرافیانش میداند و در این راه او دست به ازخودگذشتگی میزند. هیچگاه ادای یک قهرمان را درنمیآورد؛ چراکه خود را قهرمان نمیداند. آدم توداری است و حاضر نیست سفره دلش را پیش این و آن باز کند. حاضر نیست به شکستهایش اعتراف کند. تا کسی حرفی نزند، او هم چیزی برای گفتن ندارد. میتوان با او ساعتها در یک اتاق بود، بدون ردوبدلشدن هیچ کلمهای. حضورش تعیینکننده است. توانایی تحلیل مسائل، بازیکردن و وررفتن با یک مسأله تا یافتن راهحل آن مسأله را دارد. وقتی از کسی یا چیزی خوشش بیاید، به او لبخند نمیزند یا مهربانانه رفتار نمیکند. ابراز محبتش را به روش شخصی خود انجام میدهد. روشی که شاید چندان عرفی نباشد اما اخلاقی چرا. معمولا به آدمها مستقیم نگاه نمیکند. نگاهش را میدزدد. خون سرد است. نه چیز خوشحالکنندهای او را خوشحال میکند و نه از چیز ناراحتکنندهای ناراحت میشود. درصورت او نمیتوان نشانی از خوشحالی، غم، ترس، تعجب و... یافت. میمیک صورتی خشک، سرد و بیروح دارد. بهرغم ظاهر خشک و نامنعطفش توانایی ارتباط با گستره گوناگون آدمهایی که در اطرافش میزیستند را دارد، با حفظ اصول خود. هیچگاه احساساتی نمیشود؛ چراکه در گذشته از احساساتیشدن ضرر کرده است. هنگام بروز مصایب و سختیها با داشتن انعطاف لازم از پس حل آن مشکل برمیآید. به لحاظ بصری، فیلم از شیوه قاببندیهای پساکلاسیک بهره میبرد. لوک رومهای وارونه با فضای منفی زیاد، حجم بالایی از تصاویر فیلم را پوشش میدهد و این خود تکملهای است برای القای حس به بنبست رسیدگی، تمامشدگی، فروپاشیدگی، انتهایافتگی و ازهمگسیختگی انسانهای فیلم و رابطههایشان. سبک دوربین آرام، نورپردازیهای سرد و استفاده فراوان از تونالیته خاکستری همگی در جهت انفصالی هستند که فیلم بر آن تأکید میکند.
در پایان بایست یادآور شد که فیلمساز در وادی خلق شخصیتی ماندگار گام گذاشته است. وادی که عبور از آن امری بس صعب و دشوار است. او سعی کرده امیری بسازد شایسته این نام. امیری که «امیر»
باشد.