| سید جواد قضایی |صحبت روی اسم بچه اول بود. توافق کردیم بچه اولمان دختر باشد. نسرین پیشنهاد من بود. خانم هم همانطور که داشت به گلدانها آب میداد، سری تکان داد و توضیح داد که نسرین توی محله آنها خیلی بیکلاس است. روی مبل لم دادم و داشتم توضیح میدادم، اسم بیکلاس و باکلاس نداریم که یکی از گلدانها افتاد و شکست. پیشنهادم را پس گرفتم و نسترن را بهعنوان گزینه روی میز مطرح کردم. صدای شکستهشدن دو گلدان همزمان به گوش رسید. گفتم: «خب پس چی بذاریم اسمشو؟» سرش را برگرداند سمت من و جوری که خروش از خم چرخ چاچی بخاست، گفت: «ادامه بده». هنوز ۵ تا گلدان دیگر داشتیم. گفتم: «مامانم خواب دیده اسم بچه اولمون نازنینه.» ۴ تا گلدان پرت شدند سمت ۴ طرف منزل. گرد و غبار بلند شد و ترکشهای سفال به این طرف و آن طرف پرت میشدند. خاک که خوابید گلدانی دست خانومم بود، گفت: «این آخریشه.» گفتم: «هر چی تو بگی عزیزم.» گلدان را گذاشت سرجایش. الان اسم هر ۳ دخترمان مهراوه است.